بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

نهج البلاغه

نهج البلاغه

نهج البلاغه

4.9
50 نفر |
10 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

40

خوانده‌ام

72

خواهم خواند

52

پس از تلاش های مستمر و مطالعات دقیق، تازه ترین ترجمه ی فارسی نهج البلاغه به قلم "دکتر سید علی موسوی گرمارودی" در چاپ اول خود به چاپ رسید و توزیع سراسری آن آغاز شد. این ترجمه از کتاب شریف نهج البلاغه حدود سال 1387 به جناب آقای "دکتر سیدعلی موسوی گرمارودی" سپرده شد. ایشان پس از گذشت 6 سال تلاش پیگیر، با قلم و سبک ادبی فاخر خود به ترجمه ی کامل این اثر گرانقدر نایل آمدند. پیش از این، ترجمه ی فاخر قرآن کریم به قلم "دکتر سیدعلی موسوی گرمارودی" ] که از سوی انتشارات قدیانی در سال 1383 چاپ و منتشر شد[ عنوان کتاب سال جمهوری اسلامی را در بخش ترجمه از آن خود کرد. ویراستاری "سید حسین صدرالحفاظ " از متن عربی این اثر با توجه به عرب زبان بودن ایشان و همچنین مطالعات ایشان در باب نهج البلاغه باعث شده است که این اثر بارها از منظر یک ادیب عرب زبان و آشنا به نهج البلاغه مورد ویرایش قرار بگیرد. انتشارات قدیانی در صفحه آرایی این اثر، نظر به پر حجم بودن ترجمه ی بعضی بخش ها و زیرنویس های متعدد، با تلاش کارشناسان خود از الگویی جدید پیروی کرده است.

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به نهج البلاغه

نمایش همه

یادداشت‌های مرتبط به نهج البلاغه

            به نام او

🔹️در ادامه بخشهایی از وصیت شگفتِ حضرت امیرالمومنین علی (ع) به فرزندشان امام حسن مجتبی را با شما به اشتراک می‌گذارم، وصیتی شگفت از یکی از شگفت‌انگیزترین کتابها؛ 
نهج البلاغه شریف.
من از بین ترجمه‌هایی که از این کتاب ارجمند شده ترجمه مرحوم عبدالمحمد آیتی را بیش از دیگران می‌پسندم (بهتر است بگویم بسیار بیشتر) و بخش زیر به ترجمه ایشان است. 
واقعاً زبان قاصر از توصیفِ شکوهِ کلامِ مولاست، در ادامه بخش ابتدایی این نامه می‌آید:

🔸️به حسن‌ بن علی (علیهماالسلام) در آن هنگام که از صفین بازمی‌گشت:

از پدری در آستانه فنا و معترف به گذشت زمان، که عمرش روی در رفتن دارد و تسلیم گردش روزگار شده، نکوهش‌کننده جهان، جای‌گیرنده در سرای مردگان، که فردا از آنجا رخت برمی‌بندد؛ به فرزند خود که آرزومند چیزی است که به دست نیاید، راهرو راه کسانی است که به هلاکت رسیده‌اند و آماج بیماری‌هاست و گروگان گذشت روزگار. پسری که تیرهای مصائب به سوی او روان است، بنده دنیاست و سوداگر فریب، و وامدار مرگ و اسیر نیستی است و هم‌پیمان اندوه‌ها و همسر غمهاست، آماج آفات و زمین‌خورده شهوات و جانشین مردگان است.
...
اما بعد. من از پشت کردن دنیا به خود و سرکشی روزگار بر خود و روی آوردن آخرت به سوی خود، دریافتم که باید در اندیشه خویش باشم و از یاد دیگران منصرف گردم و از توجه به آنچه پشت سر می‌گذارم بازایستم و هرچند غم‌خوار مردم هستم، غم خود نیز بخورم و این غمخواری خود، مرا از خواهش‌های نفسانی بازداشت و حقیقت کار مرا بر من آشکار ساخت و به کوشش و تلاشم برانگیخت کوششی که در آن بازیچه‌ای نبود و با حقیقتی آشنا ساخت که در آن نشانی از دروغ دیده نمی‌شد. تو را جزئی از خود، بلکه همه وجود خود یافتم، به گونه‌ای که اگر به تو آسیبی رسد چنان است که به من رسیده و اگر مرگ به سراغ تو آید، گویی به سراغ من آمده است. کار تو را چون کار خود دانستم و این وصیت به تو نوشتم تا تو را پشتیبانی بوَد، خواه من زنده بمانم و در کنار تو باشم، یا بمیرم.
...
تو را به ترس از خدا وصیت میکنم‌، ای فرزندم، و به ملازمت امر او و آباد ساختن دل خود به یاد او و دست‌زدن در ریسمان او. کدام ریسمانی از ریسمانی که میان تو و خدای توست، محکمتر است، هرگاه در آن دست زنی؟
...
دل خویش را به موعظه زنده دار و به پرهیزگاری و پارسایی بمیران و به یقین نیرومند گردان و به حکمت روشن ساز و به ذکر مرگ خوار کن و وادارش نمای که به مرگ خویش اقرار کند. چشمش را به فجایع این دنیا بگشای و از حمله و هجوم روزگار و کژتابیهای شب و روز بر حذر دار. اخبار گذشتگان را بر او عرضه دار و از آنچه بر سر پیشینیان تو رفته است آگاهش ساز. 
... 
ای فرزند، هنگامی که دیدم به سن پیری رسیده‌ام و سستی و ناتوانیم روی در فزونی دارد، به نوشتن این اندرز مبادرت ورزیدم و در آن خصلتهایی را آوردم، پیش از آنکه مرگ بر من شتاب آورد و نتوانم آنچه در دل دارم با تو بگویم. یا همانگونه که در جسم فتور و نقصان پدید می‌آید، در اندیشه‌ام نیز فتور و نقصان پدید آید. یا پیش از آنکه تو را اندرز دهم، هوای نفس بر تو غالب آید و این جهان تو را مفتون خویش گرداند. و تو چون اشتری رمنده شوی که سر به فرمان نمی‌آورد و اندرز من در تو کارگر نیفتد. دل جوانان نوخاسته، چونان زمین ناکِشته است که هر تخم در آن افکنند، بپذیردش و بپروردش. 
... 
ای فرزند، اگرچه من به اندازه پیشینیان عمر نکرده‌ام، ولی در کارهاشان نگریسته‌ام و در سرگذشتشان اندیشیده‌ام و در آثارشان سیر کرده‌ام، تا آنجا که، گویی خود یکی از آنان شده‌ام. 
... 
ای فرزند، وصیت مرا نیکو دریاب و بدان که مرگ در دست همان کسی است که زندگی در دست اوست و آنکه می‌آفریند، همان است که می‌میراند و آنکه فناکننده است همان است که باز می‌گرداند و آنکه مبتلا کننده است همان است که شفا می‌بخشد و دنیا استقرار نیافته مگر بر آن حال که خداوند برای آن مقرر داشته، از نعمتها و آزمایشها و پاداش روز جزا یا امور دیگری که خواسته و ما را از آن آگاهی نیست. اگر درک بعضی از این امور بر تو دشوار آمد، آن را به حساب نادانی خود گذار، زیرا تو در آغاز نادان آفریده شده‌ای، سپس دانا گردیده‌ای و چه بسیارند چیزهایی که تو نمی‌دانی و اندیشه‌ات در آن حیران است و بصیرتت بدان راه نمی‌جوید، ولی بعدها می‌بینی و می‌شناسی. پس چنگ در کسی زن که تو را آفریده است و روزی داده و اندامی نیکو بخشیده و باید پرستش تو خاص او باشد و گرایش تو به او و ترس تو از او.  
...
نه مال برای تو باقی ماند و نه تو برای مال باقی می‌مانی.
و بدان، که تو را برای آخرت آفریده‌اند، نه برای زندگی . در سرایی هستی ناپایدار که باید از آن رخت بربندی. تنها روزی چند در آن خواهی زیست. راه تو راه آخرت است و تو شکار مرگ هستی. مرگی که نه تو را از آن گریز است و نه گزیر.
...
دنیا را پروردگار خویش گرفته‌اند. دنیا آنها را به بازی گرفته و آنها نیز سرگرم بازی با دنیا شده‌اند و آن سوی این جهان را به فراموشی سپرده‌اند.
...
بنده دیگری مباش، خداوندت آزاد آفریده است.
...
زنهار از تکیه کردن به دیدار آرزوها، که آرزو سرمایه کم‌خردان است. عقل، به یاد سپردن تجربه‌هاست. بهترین تجربه تو تجربه‌ای است که تو را اندرزی باشد.
...
و بدان، ای فرزند، که روزی بر دو گونه است: یکی آنکه تو آن را بطلبی و یکی آنکه او در طلب تو باشد و اگر تو نزد او نروی او نزد تو آید. چه زشت است فروتنی هنگام نیازمندی و درشتی به هنگام بی‌نیازی.
...
انجام دادن کارهای بد را به تاخیر انداز، زیرا هر زمان که خواهی توانی بشتابی و به آن دست یابی. بریدن از نادان، همانند پیوستن به داناست.
...
دین و دنیایت را به خدا می‌سپارم و از او بهترین سرنوشت را برای تو می‌طلبم، هم اکنون و هم در آینده، هم در دنیا و هم در آخرت. والسلام.
          
            هوالحق

در هنگامِ خواندنِ قرآن و نهج البلاغه همیشه دریغ و افسوسی با من همراه است که چرا به زبان عربی تسلط ندارم که بدون احتیاج به ترجمه این متون را بخوانم و بهره معنوی و همچنین ادبی ببرم. متاسفانه کماکمان باید افسوس بخورم چرا که فعلا فرصتی برای فراگیری زبان عربی ندارم، به هررو باید به ترجمه رو آورد و آن هم بهترینهایشان در بین ترجمه‌هایی که مشخصاً از نهج‌البلاغه در بازار موجود است چند مورد بر دیگران برتری دارد
اولین ترجمه شاخص از این کتاب توسط سیدعلی نقی فیض‌الاسلام انجام پذیرفته که متاسفانه من این ترجمه را نخوانده‌ام ولی تعریفش را بسیار شنیده‌ام. در بین ترجمه‌هایی که جسته و گریخته خوانده‌ام به نظرم دو ترجمه برتر از دیگران هستند یکی به قلم مرحوم دکتر سیدجعفر شهیدی و دیگری مرحوم عبدالمحمد آیتی که از این دو به نظرم ترجمه آیتی بهتر، روان‌تر و قابل توصیه‌تر به دیگران است.
مرحوم شهیدی در ترجمه خود سعی کرده‌اند با فنون ادبی متن خود را به ساختار متن اصلی نزدیکتر کنند که در بعضی از موارد، از مفاهیم مورد نظر دور شده‌اند ولی ترجمه آیتی با آنکه کاملا متنی ادبی و پیراسته است نسبت به ترجمه شهیدی به متن وفادارتر است.
البته تازه‌ترین ترجمه مهمی که عرضه شده است به قلم استاد  سیدعلی موسوی گرمارودی است که متاسفانه بنده آن را نخوانده‌ام.

دیگر اینکه ترجمه آقای شهیدی توسط انتشارات علمی و فرهنگی و ترجمه آقای آیتی توسط دفتر نشر فرهنگ اسلامی منتشر شده است.

و اما در انتها بخشی از خطبه ۱۱۰ نهج‌البلاغه ترجمه آیتی که خطبه ۱۱۱ ترجمه شهیدی و مرحوم محمد دشتی (که رایج‌ترین ترجمه نهج‌البلاغه است) را جهت مقایسه می‌آوریم:

"أَلَسْتُمْ فِي مَسَاكِنِ مَنْ كَانَ قَبْلَكُمْ أَطْوَلَ أَعْمَاراً وَ أَبْقَى آثَاراً وَ أَبْعَدَ آمَالًا وَ أَعَدَّ عَدِيداً وَ أَكْثَفَ جُنُوداً تَعَبَّدُوا لِلدُّنْيَا أَيَّ تَعَبُّدٍ وَ آثَرُوهَا أَيَّ إِيْثَارٍ ثُمَّ ظَعَنُوا عَنْهَا بِغَيْرِ زَادٍ مُبَلِّغٍ وَ لَا ظَهْرٍ قَاطِعٍ فَهَلْ بَلَغَكُمْ أَنَّ الدُّنْيَا سَخَتْ لَهُمْ نَفْساً بِفِدْيَةٍ أَوْ أَعَانَتْهُمْ بِمَعُونَةٍ أَوْ أَحْسَنَتْ لَهُمْ صُحْبَةً بَلْ أَرْهَقَتْهُمْ بِالْفَوَادِحِ وَ أَوْهَنَتْهُمْ بِالْقَوَارِعِ وَ ضَعْضَعَتْهُمْ‏ بِالنَّوَائِبِ وَ عَفَّرَتْهُمْ لِلْمَنَاخِرِ وَ وَطِئَتْهُمْ بِالْمَنَاسِمِ وَ أَعَانَتْ عَلَيْهِمْ رَيْبَ الْمَنُونِ فَقَدْ رَأَيْتُمْ تَنَكُّرَهَا لِمَنْ دَانَ لَهَا وَ آثَرَهَا وَ أَخْلَدَ إِلَيْهَا حِينَ ظَعَنُوا عَنْهَا لِفِرَاقِ الْأَبَدِ"

ترجمه شهیدی:
آيا شما در جاى آنان به سر نمى بريد كه مردند؟ عمرى درازتر از شما داشتند، و آثارى پايدارتر به جا گذاشتند، و تخم آرزو بيشتر در دل كاشتند، و شمارشان فزونتر بود، و سپاهيانشان فراگيرتر. دنيا را چسان پرستيدند، و آن را چگونه بر خود گزيدند؟ سپس از آن رخت بربستند، بى توشه اى كه كفايت آنان تواند، و يا مركبى كه به منزلشان رساند. شنيده ايد دنيا خود را فداى آنان كرده باشد، يا به گونه اى يارى شان داده، يا با آنان به نيكى به سر برده؟ نه چنين است كه سختى آن بدانها چنان رسيد كه پوست و گوشتشان را دريد. با سختيها، سستشان كرد، و با مصيبتها، خوارشان نمود، و بينى شان را به خاك ماليد، و زير پايشان سود، و دشواريهاى زمانه را بر آنچه با آنان كرد، افزود. ديديد چگونه آن را كه برابرش فروتنى كرد، و بر خويشتنش گزيد و روى بدو آورد، نشناخت، و با او نساخت تا آنكه بار بستند و براى هميشه از آن گسستند"

ترجمه آیتی:
"آيا نه چنين است، كه شما اكنون در سراهاى كسانى هستيد كه عمرشان از شما درازتر بود و آثارشان پايدارتر و آرزوهايشان بيشتر و شمارشان افزونتر و لشكرهايشان انبوه‌تر؟ آنان دنيا را بندگى كردند و چه بندگى كردنى و آن را برگزيدند و چه برگزيدنى. سپس از دنيا رخت بربستند، بى هيچ توشه اى كه به جايى رساندشان و بى هيچ مركبى كه از مراحل دشوار بگذراندشان. آيا هيچ خبرى شنيده ايد كه دنيا براى رهايى اسيرانش فديه‌اى داده باشد يا لحظه اى به ياريشان برخاسته باشد يا براى آنها مصاحبى نيك بوده باشد؟ نه! دنيا همانند كرمى، كه درخت و دندان را مى خورد، آنان را خورده و نابوده كرده و حوادث كوبنده آن بنيان زندگيشان را سست نموده است. با سختيهاى خود ذليلشان ساخت و بينى آنها بر خاك ماليد و لگدكوب سم ستورانشان نمود. همه يارى و مددكاريش در حق آنها اين بود، كه حوادث سخت روزگار را بر سرشان كشد. فراوان ديده ايد، نا آشنايى نمودن و چهره درم كردنش را به آنان كه در برابر او خضوع كردند يا او را برگزيدند يا بدو اعتماد كردند تا آنگاه كه او را براى هميشه گذاشتند و گذشتند"

ترجمه دشتی:
"آيا شما در جاى گذشتگان خود به سر نمى بريد؟ كه عمرشان از شما طولانى تر و آثارشان با دوامتر، و آرزويشان درازتر، و افرادشان بيشتر، و لشگريانشان انبوه تر بودند؟ دنيا را چگونه پرستيدند؟ و آن را چگونه بر خود گزيدند؟ و سپس از آن رخت بربستند و رفتند بى توشه اى كه آنان را براى رسيدن به منزلگاه كفايت كند، و بى مركبى كه آنان را به منزلشان رساند. آيا شنيده ايد كه دنيا خود را فداى آنان كرده باشد؟ يا به گونه اى ياريشان داده با با آنان به نيكى به سر برده باشد؟ نه هرگز!! بلكه سختى و مشكلات دنيا چنان به آنها رسيد كه پوست و گوشتشان را دريد، با سختيها آنان را سست و با مصيبتها ذليل و خوارشان نمود، و بينى آنان را به خاك ماليد و لگدمال كرد، و گردش روزگار را بر ضد آنها برانگيخت، شما ديديد! دنيا آن كس را كه برابر آن فروتنى كرد، و آن را برگزيد، و بر همه چيز مقدم داشت، كه گويا جاودانه مى ماند، نشناخت و روى خوش نشان نداد تا آنكه از دنيا رفت."