بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

وقتی ما مردگان سربرداریم

وقتی ما مردگان سربرداریم

وقتی ما مردگان سربرداریم

هنریک ایبسن و 3 نفر دیگر
3.6
7 نفر |
5 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

10

خواهم خواند

3

در قرن نوزده فلسفه و مذهب در اروپای غربی دست خوش دگرگونی شگرفی شدند.اگر این دو پیش از این،به عنوان دو نیروی متفاوت،گاه در کنار هم یا در برابر هم بودند،اندیشمندانی چون هگل،شیلر ،شلینگ،کارلایل،و راسکین از گل این دو«حس انگیزی» را بسرشتند و پدیدار شناسی روح/ذهن را آفریدند و سرنوشت جامع انسانی گذر از مراحل خود بیگانگی و رسیدن به وحدتی دربرگیرنده کثرت دانستند. ایبسن در استاد معمار،جان گابریل بورکمان،و این اثر پایانی اش وقتی ما مردگان سر بر داریم به ترتیب با استخراج سنگ معدن،تاکید بر معماری،و مجسمه سازی به همین مراحل تلاش روح برای ورود به صورت (FROM) به عنوان مذهب و فلسفه نوین،که همان «حس انگیزی»باشد اشاره میکند. وقتی ما مردگان سر برداریم به خوبی ثابت میکند که نمایشنامه های ایبسن،از ارکان جامعه تا این اثر پایانی،برنامه کامل«سیر زائر»او با هدف گسترش آگاهی تاریخی یک قوم است،برنامه ای که برای هر قومی متفاوت اما گریز ناپذیر است. وقتی ما مردگان سربرداریم دادخواست هنرمندی است که ربع قرن از زندگی اش را صرف رئالیسم و زندگی«میان مایگان»کرده بود و اینک از خودش،مردمش و تاریخ معاصرش میخواهد همه حساب پس بدهند.

لیست‌های مرتبط به وقتی ما مردگان سربرداریم

یادداشت‌های مرتبط به وقتی ما مردگان سربرداریم

            وقتی ما مردگان سربر داریم
دومین نمایشنامه ای  است که از ایبسن می خوانم و آخرین اثر او پیش از مرگش در ١٩٠۶.
بازگشت مردگان از گور و خاطرات پوسیده از اعماق گذشته انسان موضوع وهم آوری برای پرداختن است اما آه و افسوس ها و بازنگری در گذشته را می‌توان  از جمله حالات یک هنرمند سالخورده دانست. بسیاری این اثر را نگاه آخر و حسن ختام بر آثار ایبسن می دانند ولی این اثر بیش از همه چیز مرا به یاد آخرین اثر اسکورسیزی "مرد ایرلندی" می اندازد که شخصیت مافیایی مارتی پس از اینکه دهه ها به او و افکارش خدمت کرده حالا در زمانی که به صندلی خود تکیه زده با تانی بیشتری به گذشته اش می نگرد. 

از قدیم مساله ای در کتب فقهی مطرح بوده به نام حرمت خلق آثار تجسمی از موجودات دارای روح. حکمتی هم داشته چرا که نوعا ظریف ترین آثار تجسمی به عنوان خدا یا حداقل نماینده زمینی او پرستیده می شده و انسان ها با خضوع و خشوع نسبت به آن کرنش می کردند. اتفاقی که برای "روبک" شخصیت مجسمه ساز و هنرمند(به زعم من نماد نویسنده) نیز رخ می دهد و مدل هنری اش نسبت به بی تفاوتی هنرمند به او اعتراض می کند و روبک لمس مدل را خیانت به آرمان والای هنری اش عنوان می کند. اینکه نفس کمال طلب و ظرافت جوی ما چگونه و چرا مبهوت زیبایی می شود بماند برای مجالی دیگر اما چیزی که برای بنده در اینجا اهمیت دارد نوع رابطه آفریننده با اثر و ثمره احساسات و افکارش است. 

مختصات این رابطه چیست؟  در مقام وصف از آن به حسی پدرانه/مادرانه تعبیر کنیم یا تعلقی عمیق نسبت به چیزی که مالک‌ هستیم؟ آن اثر را تکه ای از نهان و وجود خود می شناسیم و روح جاودانه طلب ما خواهان تکثیر هر چه بیشتر ابعاد وجودی مان در قالب این آثار می باشد؟ شاید به آن به چشم باقیات الصالحات و کالایی قیمتی نگاه می کنیم و تاجرمآبانه خواستار استفاده از آن در ورطه ای دیگر هستیم. 

شاید همه اینها باشد و شاید هیچ یک نباشد. مساله ای که هست تامل راجع به نوع این رابطه است.
سیدعلی مرعشی