بیمار خاموش
:زندگیِ آلیشیا برنسون زندگیِ بی نقص و زیبایی به نظر می رسد. نقاشِ مشهوری است و با یک عکاسِ مدِ مشهور ازدواج کرده و در خانه ای بزرگ در یکی از بهترین محلاتِ لندن زندگی می کند. شبی، همسرش گابریل از عکاسی برمی گردد و آلیشیا پنج تیر به صورتِ او شلیک می کند. بعد از آن دیگر حتی یک کلمه حرف نمی زند.سکوتِ آلیشیا این اتفاقِ تلخِ خانوادگی را به اتفاقی بسیار بزرگ تر تبدیل می کند: به معمایی غریب که توجهِ همه را جلب می کند. داستانِ آلیشیا و قتلِ شوهرش به اتفاقی جنجالی مبدل می شود. قیمتِ نقاشی هایش یک شبه سر به فلک می گذارد و خودِ او، یعنی بیمارِ خاموش، به یک بیمارستانِ روانی در شمالِ لندن فرستاده می شود تا از کانونِ توجهات دور باشد.تئو فابِر روان درمانگرِ جنایی است. مدت های مدید به دنبال فرصتی بوده تا با آلیشیا صحبت کند و از رازِ او سر دربیاورد. با تمامِ وجود می خواهد او را وادار کند که چیزی بگوید و از رازِ سکوتش پرده بردارد؛ اما این خواسته او را به مسیری دشوار می اندازد... کم کم باید بفهمد خودش چه انگیزه هایی دارد. ممکن است جست وجوی حقیقت زندگیِ خودِ او را زیر و زبر کند...
بریدۀ کتابهای مرتبط به بیمار خاموش
نمایش همهلیستهای مرتبط به بیمار خاموش
پستهای مرتبط به بیمار خاموش
یادداشتهای مرتبط به بیمار خاموش
16
🚩 خطر اسپویل 🚩 رمان بیمار خاموش با اینکه اولش یکمی داستان آروم پیش میره ولی هرچی که به آخر رمان میرسه میبینی که بیشتر داره گیجت میکنه و دقیقا آخرین فصل های رمان میبینی که اون چیزی که فکر میکردی نیست. ولی یک نکته که برای من جور در نیومد یکی این که وقتی پلیس میاد گفتن که روی دستاش رد زخمی از بستن یا چیز دیگه ای نبود ولی خب توی داستانی که از زبان الیسا میشنویم اینکه دستاشو بستن و دو اینکه تئو جای اسلح رو از کجا دقیق می دونست؟ ولی در کل کتابی که واقعا ارزش خواندن داره و مثل رمان سنگ کاغذ قیچی آخرش مات داستان میشی.
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
1
11