بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

داستان نویسی به مثابه شغل

داستان نویسی به  مثابه شغل

داستان نویسی به مثابه شغل

هاروکی موراکامی و 2 نفر دیگر
4.3
16 نفر |
11 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

4

خوانده‌ام

18

خواهم خواند

25

این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب می‌باشد.

In this engaging book, the internationally best-selling author and famously reclusive writer shares with readers what he thinks about being a novelist; his thoughts on the role of the novel in our society; his own origins as a writer; and his musings on the sparks of creativity that inspire other writers, artists, and musicians. Readers who have long wondered where the mysterious novelist gets his ideas and what inspires his strangely surreal worlds will be fascinated by this highly personal look at the craft of writing.

پست‌های مرتبط به داستان نویسی به مثابه شغل

یادداشت‌های مرتبط به داستان نویسی به مثابه شغل

            موراکامی در این کتاب پا به دنیای ذهن مخاطبی میگذارد که مسئله اش داستان نویسی ست، چه میخواهد آن را تاره شروع کند و چه شروع کرده و حرفه اش نویسندگی نیست و یا از قضا یک نویسنده ی شناخته شده است اما نیاز دارد که از بیرون خودش و رفتارش به عنوان یک نویسنده را بازنگری کند.
رفتار موراکامی در طول کتاب را این طور میتوان تصور کرد که انگار با مخاطبش کنار یک چشمه آب گرم نشسته باشد و پا درون آب گذاشته باشند و همزمان با نفوذ گرمای طبیعی آب به جان مخاطب، صادقانه و بدون پیچیده گویی با او از راه طی شده حرف بزند.
موراکامی مثل کسی که زل زده باشد توی چشم مخاطب اهل داستانش هرچه که به ذهن او میرسد را پیش از  پرسش او به شیوه ی خودش پاسخ میدهد بی آنکه بخواهد نصیحت کند و یا تجربه خودش را به عنوان یک نسخه قطعی تجویز کند.
زبان مشترک او با مخاطب ش همانطور که می گوید «قصه» است و سعی میکند هر چه سد راه او و ذهن اوست را برطرف کند.
مسئله کتاب بالاتر و پیش از مسائل فنی بوده و تمرکز موراکامی دقیقا روی سلوک نویسندگی است. او معتقد است نویسنده برای نوشتن به ارتقای توان روحی و جسمی همزمان محتاج است...
          
            اول از مترجم بگم که می‌شناختمش و دلیل آشنایی با این کتاب و اعتماد و خوندنش بود. مترجم این کتاب، استاد زبان و ادبیات ژاپنی دانشگاه تهرانه که من از مدت‌ها قبل دنبالش می‌کردم و به همین دلیل هم خیلی زود از انتشار چنین کتابی خبردار شدم؛ چون اونقدری که نویسنده و مترجم رو می‌شناختم ناشرش رو نمی‌شناختم و از اونجایی که تازه‌های نشر رو همیشه دنبال نمی‌کنم شاید اگر آشنایی‌ام با مترجم نبود حالاحالاها از وجود این کتاب با خبر نمیشدم. این از این.

درمورد نویسنده که گفتن نداره. همه می‌شناسیدش. حالا این وسط عده‌ای به داستان‌هاش علاقه دارن و اونا رو دنبال می‌کنن و عده‌ای مثل من خیلی نمی‌تونن باهاشون ارتباط برقرار کنن اما این موضوع شامل حال کتاب‌های زندگی‌نامه‌طور خودنوشتش نمیشه و بعد از خوندن کتاب زیبای «از دو که حرف می‌زنم از چه حرف می‌زنم» فهمیدم می‌تونم به کتابایی که تو این سبک می‌نویسه اعتماد کنم. خصوصاً وقتی که پای چنین عنوان جذابی درمیون باشه. اینم از این‌.

برسیم به خود کتاب که برای هر فرد علاقه‌مند به نویسندگی کتاب ارزشمندی خواهد بود. خیلی جاها باهاش همذات‌پنداری کردم، جاهای زیادی هم بود که ازش درس گرفتم و در کل کتابی بود که از ابتدا تا انتها نسبت به انتخابش مطمئن و خرسند بودم. 

کتاب ۳۴۶ صفحه متن داره (در مشخصاتش کل صفحات ۳۶۱ ذکر شده)، جلد نرم و صفحات نازکی داره اما به شدت و مؤکداً به شدت گرفتنش توی دست، با این قطع و جنسی که داره لذت‌بخشه؛ این می‌تونه حسی باشه که موقع خوندن خیلی از کتابا نمی‌گیریم و چه حیف! 

من همیشه به پانوشت‌ها چه از مترجم باشه یا نویسنده، نحوۀ قرارگیریشون و در کل ویراستاری متن توجه نشون میدم و اکثر اوقات اگه در جای درستشون نیومده باشن باب خرده‌گیری رو باز می‌کنم اما اینجا، با اینکه نیومدن پانوشت‌ها -که تماماً کار مترجم بود- در زیر همون صفحه آدمو به زحمت مینداخت [در پایان هر فصل آورده شده بودند] اما وقتی به کتاب، صفحه‌آراییش، نویسنده‌اش و هرچیزی که در این مجموعۀ به‌خصوص دخیل بود نگاه مینداختی، یه‌جورایی درک می‌کردی که این اطلاعات اضافی هم حتماً به دلیل خاصی -و البته به‌جا- در پایان هر بخش قرار گرفتن و این باعث میشد به‌جای معترض بودن، از این همه دقت و تشکر برای محافظت از روح کتاب تشکر کنی. ویراستاریش هم خوب بود، یکی دوجا اشتباه تایپی دیدم که توی چاپ طبیعیه ولی در کل راضی‌کننده بود‌. 

درمورد محتوای خود کتاب هم همونطور که از اسمش مشخصه درمورد داستان‌نویسیه از یه نویسندۀ معتبر و البته خوشبختانه زنده؛ چون باعث میشه آدم احساس خاصی موقع خوندنش داشته باشه (نسبت به کتابای دیگه‌ای که در زمینۀ نویسندگی تالیف یا ترجمه شده). همۀ فصل‌ها درمورد تجربۀ به‌خصوص و فردی نویسنده در همین مورده به‌جز فصل آخر که ذکر یادی از یه روانشناس معروف ژاپنیه که اون هم به‌نوعی با دنیای نویسندگی در ارتباطه.

در نهایت مجدداً عرض می‌کنم که این کتاب محتوای ارزشمندی داره و خوندنش رو به شما «اگر به نوشتن و نویسنده‌شدن علاقه‌مندید» توصیه می‌کنم.
          
            هاروکی موراکامی... 
خب فکر می‌کنم، بلا استثنا هرکسی که من را می‌شناسد می‌داند که عاشقش هستم، و او محبوب‌ترین نویسنده‌ی من است. محبوبیت موراکامی برای من تنها به قلمش خلاصه نمی‌شود، علاقه‌ی من به او، از سبک زندگی خاصش بر می‌آید. من به کمک او فهمیدم اگر چیزی هستم، قرار نیست تا آخر عمرم همان باشم، چون زنده‌ام، می‌توانم تغییر کنم و هیچ‌وقت برای تغییر نیست... 
با علاقه به او از ۱۷ دی ۱۳۹۷ سیگار را به یک‌باره ترک کردم، رژیم غذایی افتضاحم را اصلاح کردم، دونده شدم، نزدیک به ۵۰ کیلوگرم از اضافه وزنم را کاستم، دونده‌ی حرفه‌ای شدم و نهایتا تا به امروز دو بار ماراتن را دویدم و ۱۲ فوریه ۲۰۲۳ برای سومین بار در ماراتن دوبی خواهم دوید. این عمق نفوذ موراکامی و افکارش در من است و نمی‌توانم چیزی را که نوشته نخوانم... هر چه تا به حال نوشته خوانده و باز هم هرچه بنویسد حتی مقاله، ستونی در روزنامه، هرچه باشد خواهم خواند.
خب از دل‌نوشته که بگذرم، باید به این کتاب بپردازم...
این کتاب یک ناداستان از موراکامی‌ست در یازده فصل:
۱-آیا داستان نویس‌ها آدم‌های گشاده‌رویی هستند؟
۲-وقتی که یک داستان‌نویس شدم
۳-درباره‌ی جوایز ادبی
۴-درباره‌ی اصالت 
۵-خب چه باید بنویسم؟
۶-زمان را همراه خود کردن، نوشتن یک رمان
۷-داستان نویسی فعالیتی کاملا فیزیکی و شخصی
۸-درباره‌ی مدارس
۹-چه شخصیت‌هایی باید خلق کنم؟
۱۰-برای چه کسی باید بنویسم؟
۱۱-گذشتن از مرزها و کشف قلمرو جدید
 در این یازده فصل موراکامی از پیش از زمان نویسنده شدنش تا زمانی‌که نویسنده‌ی مشهوری شد روایت می‌کند. حرف‌هایش خواندنی‌ست و نشستن پای این سخنان برای همه‌ی دوست‌دارانش قطعا شیرین خواهد بود. پس پیشنهاد می‌کنم این کتاب را از دست ندهید.
          
            این کتاب تکنیکهای داستان نویسی را آموزش نمی‌دهد بلکه مانند یک مستر کلاس برای انتقال تجربه­‌ی موراکامی در زمینه­‌ی نویسندگی عمل می­‌کند. ترجمه­‌ی کتاب خیلی روان است و صمیمیت نویسنده در بیان تجربیاتش کاملا حس می­شود.

 

بخشهایی از کتاب:

معمولا تمایلی ندارم که درباره داستانهایی که می‌نویسم توضیح بدهم، زیرا هرکسی که درباره آثار خود داد سخن در می­‌دهد معمولا در دام توجیه کردن یا خودستایی یا دفاع از خود می­‌افتد.

من همیشه اعتقاد دارم آدمهای خیلی باهوش یا آدمهایی که میزان دانششان از حد متعارف بسیار بالاتر است به درد کار داستان نویسی نمی­‌خورند. زیرا داستان نوشتن یا قصه گفتن فرآیندی بسیار کند و کم سرعت است و بادنده سنگین پیش می­‌رود.

 به نظر من مهمترین کار برای کسی که میخواهد داستان نویس شود خواندن کتابهای زیاد است

 مرحله بعد، پیش از دست به قلم بردن و نوشتن، مشاهده دقیق چیزها و وقایع اطراف است، آن قدر که به عادت تبدیل شود. آدمهای دور­و­بر و اتفاق هایی را که در پیرامون می­‌افتند باید با نهایت دقت و توجه مشاهده کرد. سپس باید درباره آنها از زوایای مختلف اندیشه کرد.

 سعی می­‌کنم قدرت تحمل انتقادهایی را که از بیرون می­شود در خودم ایجاد کنم. می­‌کوشم حتی اگر حرف ناخوشایندی شنیدم، تا جای ممکن تحمل کنم و بپذیرم. اما انتقادهایی را که بعد از انتشار کتاب مطرح می­‌شوند، از این گوش می­‌گیرم و از آن گوش بیرون می­‌کنم. اگر بخواهم به تک تک آن انتقادها توجه کنم از بین می­‌روم. (واقعا می­‌گویم)

 ویژگی­هایی هست که بین تمام داستان نویسان حرفه­‌ای، صرفنظر از تفاوت­های فردی­شان، مشترک است. اگر آن ویژگی­ها را در یک کلمه خلاصه کنیم، آن کلمه "سرسختی" است. سرسختی و قدرت اراده بالا که موجب می­‌شود فرد بتواند خودش را از سردرگمی­‌ها نجات بدهد، تندترین انتقادها را بشنود، از دوستان نزدیکش خیانت ببیند، اشتباهات بزرگی مرتکب شود، گاه اعتماد به نفسش را از دست بدهد و گاه از داشتن اعتماد به نفس بیش از اندازه ضربه بخورد و خلاصه گرفتار مشکلات و موانع بسیار شود و در همان حال هم بتواند به نوشتن داستان هایش ادامه بدهد.