برای من که طرفدار«کم ولی با کیفیت»هستم؛گذاشتن بریده بلندکارآسانی نیست ولی بایدنشانتان میدادم که چرادقیقا بندآخر این صفحه باوجودخشمی که مثل همیشه سر مسأله خلافت دارم؛یکهوبااستدلال امیرالمومنین ذوقزده شدم: «پس ازپایان این جریان علی(ع)از افرادی که درآن مجمع حضورداشتند استدلالهای طرفین راپرسید واستدلال هردوطرف راانتقادو ردکرد. على پرسید:انصارچه میگفتند؟ گفتند:حکمفرمایی از ماوحکمفرمایی ازشماباشد. -چراشمابر ردنظریه آنهابه سفارشهای پیغمبراکرم درباره آنها استدلال نکردیدکه فرمودبا نیکان انصارنیکی کنید واز بدان آنان درگذرید؟ -اینهاچه جوردلیل میشود؟ -اگربنابودحکومت با آنان باشدسفارش درباره آنان معنی نداشت.این که به دیگران دربارۀ آنان سفارش شده است،دلیل است که حکومت باغیرآنان است.خوب،قریش چه میگفتند؟ -استدلال قریش این بودکه آنهاشاخه ای ازدرختی هستندکه پیغمبراکرم نیزشاخه دیگرآن درخت است. -با انتساب خودبه شجره وجودپیغمبر،برای صلاحیت خوداستدلال کردندامامیوه راضایع ساختند. یعنی اگرشجره نسبت معتبر است،دیگران شاخه ای ازآن درخت میباشندکه پیغمبریکی از شاخه های آن است امااهلبیت پیغمبرمیوه آن شاخه اند.»