بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

هری پاتر و جام آتش

هری پاتر و جام آتش

هری پاتر و جام آتش

جی. کی. رولینگ و 1 نفر دیگر
4.6
108 نفر |
17 یادداشت
جلد 1

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

4

خوانده‌ام

278

خواهم خواند

17

این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب می‌باشد.

در چهارمین سال تحصیل هری پاتر و دوستانش در هاگوارتز، مسابقه جام آتش برگزار می شود. مسابقه ای خونین و مرگبار بین شاگردان چند مدرسه مختلف جادوگری. چه کسانی در این مسابقه شرکت خواهند کرد؟... چه کسی برنده مسابقه است؟... و در این سال چه اتفاقاتی خواهد افتاد؟...

یادداشت‌های مرتبط به هری پاتر و جام آتش

                این هم جلد چهارم هری‌پاتر. معتقدم خواندن کتاب‌های چند جلدی از لذت بی‌پایانی برخوردار است. این جلد هم ما شاهد بزرگتر شدن رون و هری و هرمیون خواهیم بود و ماجرای قریب الوقوع این جلد. یعنی چه کسی در این جلد برمی‌گردد؟ کسی که نباید اسمش را برد.
        

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

            آن جادوی دیگر


 یک ماجرایی هست توی کتاب چهارم هری‌ پاتر، هری‌ پاتر و جام آتش، که هری و رون، سر تهمتی که رون به هری زده، ماه‌هاست قهرند. هردو منتظر جلوآمدن دیگری‌اند و هیچ‌کدام بهانه‌ی پیش‌قدم شدن ندارد. 
بعد چند ماه که هیچ‌کدامشان چشم دیدن هم را ندارند، بالاخره با هم آشتی می‌کنند. بهانه‌ی آشتی هم اتفاق مرگباری است که هری از آن جان سالم به‌ در برده.
اینجا که این دوتا آشتی می‌کنند، ظرافت‌هایش آدم را دیوانه می‌کند. من اینجا خیلی به رولینگ حسودی می‌کنم. 
رولینگ همچین چیزی می‌گوید:
رون به هری گفت:  «فکر کنم راست می‌گفتی... » و هری که نمی‌تواند یا دلش نمی‌خواهد عذرخواهی رون را بشنود، می‌گوید:  «بیخیال رون، گذشته‌ها گذشته. » 
و اینجا با هم آشتی می‌کنند و هرمیون، دوست سوم و صمیمی هردو، اینجا می‌زند زیر گریه. و وقتی آن‌دو با تعجب نگاهش می‌کنند می‌گوید:  «شما دوتا خیلی دیوونه‌این.» و بلندتر گریه می‌کند. 

باید کتاب را بخوانید تا بهتر بدانید از چه حرف می‌زنم. ولی اگر نخوانده‌ایدش، از من بپذیرید که آدم بعد این خط‌ها سر بلند می‌کند، نفسش را بیرون می‌دهد، لبخند گشادی می‌زند، صدوچند صفحه قهر این دوتا را مرور می‌کند و لحظه‌هایی که جای هرکدام این سه تا بوده مثل فیلم از جلوی چشمش رد می‌شود. 
لحظه‌هایی که عزیزترین‌ها قهرند و بارها بغض کرده‌‌ای به‌خاطرشان و منتظری آشتی کنند تا فحششان بدهی و همه‌ی اضطرابت را سرشان خالی کنی. 
لحظه‌ای که حرف بیجایی زدی، دنبال دکمه‌ی عقب‌گرد می‌گردی ولی پیدایش نمی‌کنی. 
لحظه‌ای که حق داری ولی تحمل شنیدن و دیدن شرمندگی عزیز‌ترین‌ها برایت ممکن نیست.

//ممنون از خانم رولینگ که این سه‌تا را برای ما گذاشت تا این وقت‌ها دست بندازند دور گردنمان. //


#از_کتاب_ها
#پناه_گرفتن_لای_برگه‌_ها