وسط ناکجا آباد
با انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید.
در حال خواندن
5
خواندهام
91
خواهم خواند
22
توضیحات
جشن تولد ده سالگی «آرمانی» همان قدر نزدیک است که طوفان «کاترینا». این داستان ماجرای یک دختر آفریقایی آمریکایی به نام آرمانی است که در نیواورلئانز زندگی می کند. وقتی طوفان کاتریانا محله ی آن ها را به شدت تخریب می کند، آرمانی از دنیای مورد علاقه اش جدا می شود. او در جست وجو برای پیدا کردن اعضای خانواده اش، قدرت هایی را در وجودش کشف می کند و معنای واقعی جامعه را یاد می گیرد.
بریدۀ کتابهای مرتبط به وسط ناکجا آباد
لیستهای مرتبط به وسط ناکجا آباد
یادداشتها
1401/2/13
هیچ وقت از توفان آمدن درک خاصی نداشته و امیدوارم نداشتهباشم. تنها چیزی که از توفان میدانم خرابیهای زیاد و ترس و وحشت و عاقبتش فیلمهایی است که از آنها میسازند. اما همهشان این مشخصه را دارند که کل مردم آن منطقه مرده و فقط دو نفر زنده ماندهاند. اما چیزی که در《وسط ناکجا آباد》 خواهید خواند با تمام این فیلمها فرق خواهد داشت. این کتاب اثر جولی تی لامانا، ماجرایی در بینابین توفان کاترینا است. آرمانی که تا چند روز دیگر ده ساله میشود بیصبرانه منتظر جشن تولدش است. ولی در همین چند وقته مردم حسابی به فکر توفان جدیدی هستند که اسمش کاترینا است. اما از نظر آرمانی یک توفان هم قرار نیست تولدش را خراب کند. یعنی او اجازه نخواهد داد. ولی کسی چه میدانست که انگار کاترینا هم قرار است به جشن تولد او بیاید… اولین نکته دربارهی این کتاب توصیفهایش است. بیشک میتوانم بگویم توصیفهایش نظیر نداشتند. یکی از بهترین مثالهایش شبی است که آرمانی و مادربزرگش روی تاب نشسته و آبنبات میخورند. جوری این صحنه توصیف شده که گویی ما مزه شکلات تافی را هم بهخوبی حس میکنیم. این مورد برای توصیف قبل دیالوگها نیز کاملا صادق است. نویسنده لحن را بهطور واضح نمیگوید که مثلا شخصیت عصبانی است. میگوید کنترل تلویزیون را میاندازد و به سمت میز میآید. این طور هم صحنه را توضیح داده و هم دیالوگ برای خواننده قابل درک میباشد. دومین نکته دیالوگهای آن است. دیالوگها، هم محاوره بودند و خیلی هم طبیعی بودند. اما در بعضی از قسمتها دیالوگهایی نظیر صبح به خیر میآمد. البته تعدادشان واقعا کم بود و به ندرت در داستان دیده میشد. دیالوگها خوب بودند و خس داستان را به خواننده انتقال میدادند. و اما شخصیتپردازی که چندان واضح و کامل نبود. اول از همه آرمانی که شخصیت اصلی بود تقریبا برای ما قابل درک بود. ولی مثلا بقیهشان را درست نمیشناختیم. خود من، شخصیت میما را یکی دو صفحه از کتاب طول کشید تا بفهمم مادربزگ است؛ نه خواهر بزرگ آرمانی! البته چون ماجرای کتاب واقعا گیرایی خوبی داشت میشد به راحتی کتاب را بخشید. همانطور که گفته شد کتاب گیرایی داشت. دلیلش هم پیرنگ خوبش بود. یک زندگی خیلی عادی و روزمره که بلایی مثل توفان میآید و خرابش میکند. هر صفحه دوست داشتی صفحه بعد را ببینی و همینش کتاب را جذاب کردهبود. این همه گفتم که بگویم کتابها نمونه زنده واقعیتاند. این کتابها هستند که بدون اینکه سفر کنیم دور تا دور دنیا را نشانمان میدهند. این کتابها هستند که کلمه به کلمهشان ما را با طنابی نامرئی میکشند. حالا هم اگر میخواهید توفان کاترینا و آرمانی این داستان را ببینید؛ همین حالا برای خواندنش اقدام کنید.
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
7
1401/2/30
هنوز نمیدانم چرا یک انسان عاقل که نه ساله است وسط طوفان باید فکر تولدش باشد . نمیتوانم همچین چیزی را درک کنم که یک فرد وسط طوفان فکر تولدش است و هیچ کس به او نمیگوید بس است و جلوی او را نمیگیرد . در هر حال به نظرم کتاب سلیقه است . میتوانید بخوانید اما من از خواندنش راضی نیستم ،شاید شما باشید .
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
1
1402/6/27
14
1403/6/4
3