یادداشت عینکی خوش‌قلب

وسط ناکجا آباد
        طوفان کاترینا مصادف با نه سالگی من بود. هنوز هم تصاویر خانه های زیر آب رفته و سیاه پوستانی که در پشت بام ها بودند را یادم هست. آن موقع درک نمی کردم که طوفان چطور می تواند این قدر مخرب باشد. ما بچه های سرزمین های خشک چندان از سیل و طوفان سر در نمی آوریم. باران همیشه برای ما نعمت و مایه ی خشنودی بوده و نه سالگی م نمی فهمید که چطور این باران می تواند مایه خرابی و نابودی شود. از طرفی نمی فهمیدم این تصاویر غرق در آب دقیقا یعنی چه؟ مردم چرا در پشت بام اند و آخرش قرار است به کجا برسد؟

وسط ناکجاآباد تصویرِ شفاف شده خاطره های نه سالگی بود. سرک کشیدن میان حادثه ای که از دور خبرهایش را دیده بودم و حالا قرار بود چند روزی بینش زندگی کنم. نویسنده شروع باشکوهی برای کتابش انتخاب نکرده. حتی می شود بگوییم که چنین شروعی می تواند خواننده های بی حوصله را فراری بدهد. آرمانی قرار است ده ساله بشود و یک خانواده خوش بخت دارد. نویسنده به قدری در تصویر خوش بختی این خانواده اغراق می کند که یقین می کنم اتفاق بی نهایت ناگواری قرار است برای آنها بیفتد. تصویر کردن این خانواده خوش بخت شاید صد صفحه به طول می انجامد و ما در جریان ریز حرکاتشان قرار می گیریم. از نشستن و برخاستن تا خندیدن و خوابیدن. اگر بخواهیم وسط ناکجا آباد را با باقی کتاب های مشابهش مقایسه کنیم می توانیم بگوییم نویسنده می توانست با توصیف خیلی کمتری همین احساسات را نسبت به خانواده آرمانی در ما ایجاد کند.
اما به نظر می رسید که چارچوب مند بودن شخصیت ها و روابط شان را با توصیف کردن زیاد اشتباه گرفته بود. نویسنده از آرمانی و خانواده اش زیاد حرف زده بود ولی ما دست آخر نمی توانستیم روابط او و خواهرش را عمیقاً درک کنیم. حتی شخصیت خودِ آرمانی هم تا حدی کمرنگ بود و عمیق نشده بود و از شخصیت هایی نبود که تا همیشه در خاطرمان بماند. 

صرف نظر از مقدمه ناامیدکننده باقی کتاب روند به نسبت خوبی دارد. حوادث پشت سر هم می آیند و ما برای دنبال کردن آن ها مشتاقیم. می خواهیم بفهمیم آرمانیِ ده ساله که حالا بعد از طوفان دیگر «کودک» نیست و انگار چندین سال بزرگ تر شده است چطور قرار است این چالش بزرگ را از سر بگذارند. حوادث داستان به قدری پررنگ و جذاب هستند که ضعف مقدمه و شخصیت پردازی را پوشش بدهند. این قدر که در میانه های کتاب دیگر زیاد یادم نبود که در صفحات ابتدایی چه قدر حرص خورده ام. با آرمانی همراه شده بودم و در میان تصاویر مبهم نه سالگی م سرک می کشیدم و حوادثی را تجربه می کردم که برای فرزند یک سرزمین خشک بی معنی است

وسط ناکجا آباد ما رو به زمان و مکانی می برد که هیچ وقت نمی توانیم آن را تجربه کنیم. اما در صفحات این کتاب انگار همه آن حوادث را می بینیم و همین نکته شاید برای خوب بودنش کافی است. خصوصاً برای نوجوان های که در روزگار تجربه کردن هستند و از دیدن دنیاهای متفاوت لذت می برند.
      
1

8

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.