جاناتان، مرغ دریایی

جاناتان، مرغ دریایی

جاناتان، مرغ دریایی

ریچارد باخ و 4 نفر دیگر
3.7
357 نفر |
109 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

15

خوانده‌ام

830

خواهم خواند

156

ناشر
بهجت
شابک
9789646671027
تعداد صفحات
112
تاریخ انتشار
1396/3/1

توضیحات

این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

        
«جاناتان مرغ دریایی یک روز میفهمی بی مسئولیتی عاقبت خوشی ندارد.زندگی ناشناخته و ناشناختنی است و مکا چیزی از آن نمیدانیم جز این که به دنیا آمده ایم تا شکم مان را سیر بکنیم و تا جایی که برای مان امکان داره زنده بمانیم.
سابقه نداشت مرغان دریایی در پاسخ به شورای بزرگ سخنی بگویند و اعتراض بکنند ولی صدای جاناتان بلند شد چنین خروشید بی مسئولیتی؟برادران رفتار چه کسی مسئولانه تر است از مرغی دریایی که برای زندگی مفهومی والاتر و مقصودی برتر یافته و از پی آن ها می رود؟هزاران سال دنبال کله ی ماهی ها به هر کنج و گوشه ای سرک کشیده ایم ولی حالا دلیلی برای زیستن داریم یادگیری کشف نیل به آزادی!

      

پست‌های مرتبط به جاناتان، مرغ دریایی

یادداشت ها

          «جاناتان مرغ دریایی» مضمونی عرفانی دارد. البته به عرفان اسلامی نمی‌خورد، چراکه عرفان در اسلام غالباً با شریعت گره خورده است. اگر بخواهم اندکی از توصیف فراتر روم و به قضاوت بنشینم مضمون کتاب با عرفان‌های شرقی همسوست، عرفانی که با جملاتِ محوریِ این‌چنینی بیان می‌شود: «خودت را بشناس»، «بر مرزهایت غلبه کن»، «تو یعنی فکر»، یا «آرامش درون»ی که پاندای کونگ‌فوکار دارد. این‌ها را اگر با عرفان اسلامی یک کاسه کنیم چیزی جز سکولاریزه شدنِ آن حاصل ندارد. البته می‌توان در یک مسأله آن را موافق دانست، و آن همسویی با «روحِ عرفان اسلامی» است، به این معنا که اندیشه‌های عرفانی با این گزاره‌ها، کم و بیش، درگیر است. [آری، می‌توان از ادبیات عرفانی‌مان مثال‌های فراوان بیاوریم که «ای برادر تو همان اندیشه‌ای* مابقی خود استخوان و ریشه‌ای» و نمونه‌های فراوان دیگری، اما باید توجه خاصی داشته باشیم عمومِ کتاب‌های ادبِ عرفانی ما حکمِ کشکولی را دارد که از هر چیزی در آن است، مخاطب اقتضاءِ پرداختن به مسأله‌ای خاص را داشته و باید یک اثر از ادب عرفانی را به‌صورتِ یک «کل» در نظر گرفت]

جاناتان مرغ دریایی داستانی لطیف است با نکته‌هایی تأمل‌برانگیز (نظیر اینکه آخرِ سر این «محبّت» است که سرتاسر تو را فرا می‌گیرد. (چیزهایی که به‌وفور در ادب عرفانی‌مان می‌بینیم و همسویی دارد) اما این میناگری‌ها سبب نمی‌شود که قصه‌گویی را فراموش کنیم. هر چقدر ایدۀ اصلی کتاب به شما بنشیند اما یک جای کار می‌لنگد و آن قصه‌گویی‌اش است. با این که شخصیتِ جاناتان و ایدۀ اصلی را، همدلانه، می‌توان پذیرفت اما به نظر می‌رسد همچنان داستانی که با آن روبروییم پیرنگ راست و درستی نداشته باشد. بگذارید کمی مسأله را باز کنم.

دسته‌ای از مرغان دریایی‌اند، به امر روزمره‌شان مشغولند. در ساعت مشخصی بیدار می‌شوند، دسته‌جمعی شکار می‌کنند، در ارتفاع خاصی پرواز می‌کنند. در این بین «جاناتان لیوینگ‌استون» مرغ دریاییِ جوانی تصمیم می‌گیرد بیشتر از دیگران پرواز کند، بیشتر از هر مرغ دریایی‌ای. تمسخرِ دیگران سبب نمی‌شود جاناتان جوان دلسرد شود. ادامۀ داستان را البته نمی‌آورم، اما، چنانکه انتظار می‌رود، جاناتان خیلی بالاتر را می‌بیند و البته به آن هم می‌رسد. اما گویی نوع روایت داستان پله‌پله است، یعنی نویسنده، به‌مرور، یک پله را طی می‌کند، و همینطور پله‌های بعدی را. اما آنچه از تعلیق انتظار داریم (یا دارم) تعلیقی بزرگتر و چشمگیرتر. البته که در نوع روایت هم می‌توانست بیانی تعلیق‌گون داشته باشد. اما با همۀ این توصیف‌ها «جاناتان مرغ دریایی» ارزش خواندن را دارد، و البته که، می‌توان از آن هم لذت برد.

        

18