اقیانوسی در ذهن
اولین باری که ارلی را دیدم، سرگرم پر کردن کیسه های شن بود؛ کیسه پشت کیسه پر می کرد و مثل آجر می چیدشان روی هم، انگار فقط می خواست جلوی اقیانوس را بگیرد. نمی دانستم چرا. کار مسخره ای بود، اما یک چیزی درونم دلیلش را می فهمید. وقتی او شن های اقیانوس را توی کیسه می کرد، من فقط نگاهش می کردم...
بریدۀ کتابهای مرتبط به اقیانوسی در ذهن
نمایش همهلیستهای مرتبط به اقیانوسی در ذهن
یادداشتهای مرتبط به اقیانوسی در ذهن