یادداشت‌های دور کتاب در 2 دیقه (30)

        داستان شیشه مربایی که درش باز نمی شود . کتابی جذاب برای کودکان خردسال . 
چیز دیگری نمی‌توان گفت .
اما درسی که با خواندن این کتاب فرا میگیرید این است که وقتی فردی یک اشتباه به نسبت کوچکی را  در یک جای دیگری بکند آن گاه است که  بدون آن که خودش خبر داشته باشد عده ای زیاد را لنگ و خود می کند. حالا فکر کنید اگر آن اشتباه بزرگ باشد چه جامعه ای از مردم لنگ می مانند .
کتابی است که متن روانی دارد و با همان متن بسیار روانش شما را می خنداند و باعث درک بهتر احساسات شخصیت ها می شود . 
در کل توصیه ای که دارم ،این است که این کتاب را تا زمانی که خردسال هستید بخوانید و کلی لذت ببرید.
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

2

        گرگوری راوی داستان است و با زبان خودش شرح می دهد . او بیشتر از هر چیز دیگری در این دنیا از مدرسه متنفر است و هیچ علاقه ای به درس و مدرسه ندارد .او نمرات بدی در مدرسه کسب می‌کند و چند بار مردود شده است،حتی او  یک بار از مدرسه اخراج شده است . گرگوری دوست دارد اوقاتش را در کارگاه پدر بزرگش سپری کند و از این کار لذت می‌برد، اما مادر و پدر او شدیدا با این مسائله مخالف هستنند . 

مادر و پدر گرگوری با توجه به شرایط تحصیلی و درسی اش از معلمان و مربیان مدرسه ی او بسیار کمک میگیرند تا رفتار او را اصلاح کننند . آن ها ، به توصیه معلمان و مربیان گرگوری را نزد پزشک و مشاور می‌برند و حتی تست‌هایی همچون اسکن مغز و... را نیز انجام می‌دهند. اما تنها چیزی که از حرف پزشکان نصیبشان می‌شود، این جمله است: «همه چیز سالم و طبیعی‌ست، و تنها مشکل فرزند شما، نقص توجه و تمرکز است.»

این در حالی‌ست که گرگوری  باور دارد مدرسه، محیطی خسته‌کننده است و چیز جدیدی به او نمی‌آموزد. والدین و معلمان او بارها و بارها مشکل عدم تمرکز را برایش شرح داده‌اند و از راهکارهای گوناگونی همچون تشویق و تنبیه برای بهبود وضعیت تحصیلی گرگوری بهره برده‌اند. 

مربیان ، معلمان و مادر و پدر گرگوری همه فکر می‌کنند حتما باید یک مشکل روانی یا سلامتی جسمانی باشد که گرگوری را وادار می‌کند که از مدرسه متنفر باشد و درس نخواند . اما مشکل اصلی گرگوری نداشتن انگیزه برای تحصیل و درس خواندن است ،چیزی که درک کردنش شاید برای معلمان و پدر و مادر او سخت باشد . 

این کتاب برای نوجوانان کتاب جالبی است ،به نظرم که یکی از دلایلی که باعث می شود نوجوانان با این کتاب ارتباط بگیرند تنفر شخصیت اصلی داستان به مدرسه است . مخصوصا که اغلب بچه ها در این سن از مدرسه متنفر هستنند و خب با خواندن این کتاب نوعی همزاد پیدا میکنند .

در کل با توجه به حجم و مطالبی که دارد کتاب خوبی است .
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

2

        هنوز نمی‌دانم چرا یک انسان عاقل که نه ساله است وسط طوفان  باید فکر تولدش باشد .
نمی‌توانم همچین چیزی را درک کنم که یک فرد وسط طوفان فکر تولدش است و هیچ کس به او نمی‌گوید بس است و جلوی او را نمی‌گیرد  .
در هر حال به نظرم کتاب سلیقه است .
میتوانید بخوانید اما من از خواندنش راضی نیستم ،شاید شما باشید .
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

1

          رابینسون کروزو راوی این رمان است. او تعریف می‌ کند که چگونه به عنوان یک جوان سرسخت توصیه‌ های خانواده‌ اش را نادیده گرفته، خانه امن و راحت خود را در انگلیس رها کرده و به دل به دریا می زند. کروزو توضیح می‌ دهد که اولین تجربه دریانوردی خود را به سختی سپری می‌ کند، ولی استقامت کرده و از طریق مسافرت به گینه ثروتمند می شود. مدتی بعد در سفری دوباره به آفریقا به وسیله راهزنان دستگیر شده و به عنوان برده فروخته می‌ شود. اما فرار می‌ کند و خود را به برزیل می رساند.
در برزیل با تجار و مزرعه داران معامله می‌ کند تا به گینه برود، برده بخرد و دوباره برگردد. ولی در مسیر سفر به گینه در دریای کارائیب گرفتار طوفان می شود، به طوری که کشتی اش تقریباً از بین می‌ رود. کروزو به عنوان تنها بازمانده کشتی خود را در یک ساحل متروک می‌ یابد. او تمام تلاش خود را برای زنده ماندن به کار می‌ گیرد.
سال‌ها می‌ گذرد و رابینسون کروزو همچنان در جزیره تنهاست. روزی او ردپای چند انسان را در ساحل جزیره کشف می‌ کند. با تعقیب ردپاها، با گروهی از مردم بومی مواجه می‌ شود که اسیران را به جزیره آورده‌ اند تا آنها را کشته و گوشتشان را بخورند. مدتی می‌ گذرد تا اینکه روزی یکی از اسیران از چنگ آدم خوارها فرار می کند و ان جا را ترک می کند . کروزو برای کمک به او، به بومیان شلیک می‌ کند. اسیر با کروزو او همراه می‌ شود، در حالی که به خاطر نجات جانش خود را برده او می داند. کروزو نام اسیر را جمعه می‌ گذارد، زیرا او را در روز جمعه نجات داده است. جمعه به تدریج با تعلیمات کروزو به یک مسیحی انگلیسی‌ زبان تبدیل می شود.
آنها در حدود ۳۰ سال در جزیره زندگی می کنند، در حالی که در این مدت تجربه برخورد با مردم محلی، اروپایی ها و راهزنان دریایی را از سر گذرانده اند. پس از این مدت، کروزو به همراه جمعه و تعدادی از دزدان دریایی عازم انگلیس می‌ شود. پس از انگلیس به برزیل می رود و مزارع خود را به فروش می رساند و بعد از اقامتی کوتاه مدت در این کشور، به جزیره بر می‌ گردد تا دیداری دوباره از آن داشته باشد .
چیزی که عجیب بود ،و در حین مطالعه نویسنده شناسی هم ان را کامل فهمیدم ،این بود که داستان رابینسون کروزو یک داستانی بود که نمیتوانستی تشخیص بدهی این ها واقعی هستنند یا الکی ،در حقیقت رمان رابینسون کروزو را نه می‌ توان به عنوان یک ماجرای واقعی توصیف کرد  نه می توان آن را تنها یک داستان خیالی در نظر گرفت. 
آنچه که کروزو در طول رمان از سر می گذراند، عجیب تر از آن است که به عنوان سرنوشت یک انسان قابل باور باشد و از طرفی آنقدر واقعی و معتبر است که نمی‌ تواند تخیل محض باشد .
        

8