یادداشتهای Hoora Jafarabadi (6) Hoora Jafarabadi 1404/3/7 یک دقیقه بعد از نیمه شب سارا کروسان 4.2 15 بیشتر مردم از بوی بیمارستان متنفرند. اما بوی زندان چی؟ آیا تابهحال بوی زندان به مشامشان خورده؟ کتاب را از نمایشگاه کتاب ۱۴۰۴ خریدم. چینش کتاب در انتشارات، طوری بود که کنار کتاب موردعلاقهام، یعنی «تابستان مرگ و معجزه» قرار گرفته بود. از مسئول بخش خواستم درباره داستان کتاب توضیحی بدهد. توضیح کتاب زیبا بود: برادری که در تلاش است به برادر بزرگترش که بیگناه در زندان است، کمک کند. خلاصه که کتاب را خریدم طی دو روز آن را تمام کردم. نثر کتاب حالت نوشتههای کوتاه و شعر نو طور داشت. راستش را بخواهید، با خواندن این کتاب نهتنها حالم خوب نشد و لذت نبردم بلکه تا یک روز حال بد و غم و شوک عجیبی را در من ایجاد کرد. تا صفحه آخر کتاب نویسنده بسی امیدهای بسیار در شما زنده میکند و در نهایت به بدترین حالت ممکن شما را ناامید و مأیوس میکند. پشت کتاب نوشته است که سارا کروسان، نویسنده کتاب این ماجرا را از روی داستانی واقعی الگو گرفته است و این صدها برابر به غم کتاب اضافه و به مخاطب علاوه بر مفهوم بیعدالتی در این دنیا میفهماند که: خیلی اتفاقا هست که تو ازشون خبر نداری و همین الان دارن اتفاق میافتند و شاید یک نفر بعد از این اتفاق اون آدم سابق نشه و قلبش پارهپاره بشه... 5 30 Hoora Jafarabadi 1404/2/24 راز آن بوی شگفت : داستانی بر اساس زندگی امام رضا (ع) فریبا کلهر 4.1 2 تصور کن زندگیاش به تنهایی پرفراز و نشیب، زیبا و غمانگیز باشد... فکر کن داستان زندگیاش را یک ابر پنبهای بگوید. ابری لطیف که باران میشود بر دل کویر خستهی عربستان. یک پرنده داستان زندگیاش را بگوید... پرندهای که همان مرد سفیدپوش قصهی ما جان او را نجات داده باشد. نهتنها جان آن پرنده سفید را، بلکه جان و جهان مردی خسته و مسافر را، جان و جهان پیرزنی که همسر یک راهزن از همهجا بیخبر بود، جان و جهان مردی که عمرش را به ناسزا و توهین به همان مرد سفیدپوش میگذراند و جان و جهان ... حالا تصور کن روزی همان مرد سفیدپوش جان و جهان ما را نجات دهد و دستمان را از میان تاریکی وجودمان بگیرد و به ما جان تازه بخشد... به امید همین امید 🌱🕊️ 0 9 Hoora Jafarabadi 1404/1/2 تا همیشه آفتاب فرشته سعیدی 5.0 3 عالی بود...خصوصا برای حال و هوای شبهای قدر متن لطیف و کوتاه تأمل برانگیز 0 5 Hoora Jafarabadi 1403/12/29 آنی شرلی (هشت جلدی) لوسی مود مونتگمری 4.9 8 چهقدر خوب است فردا روز جدیدی است و هیچ اشتباهی در آن رخ نداده است. آنی، دختری موقرمز و ککمکی است که کودکی را در یتیمخانه گذرانده و سبب تقویت قوه تخیل او شده است. او به اشتباه به گرینگیبلز آمده و این اشتباه مسیر زندگی او را تغییر و باعث ایجاد علاقه ماریلا و متیو کاتبرت به او میشود که در نتیجه سبب ماندگاری او در اونلی میشود. مجموعه آنیشرلی داستان پرماجرا و لطیف زندگی آنی است که از نوجوانی او آغاز، جوانی و شور آن را نمایش و به بزرگسالی ختم میشود. آنی که روحیه لطیفی دارد، در هرکجا که پا میگذارد علاقه اطرافیان را جذب و قلبهای سخت را نرم میکند. در جلدهای آخر ماجرای کودکان شیرین آنی روایت میشود که هرکدام گوشهای از خصوصیات رفتاری یا ظاهری او را دارند و نویسنده تا بزرگسالی آنها را به تصویر میکشد و من را از کودکی آنی و کودکانش تا بزرگسالیشان همراه میکند. 0 3 Hoora Jafarabadi 1403/12/4 مطلقا تقریبا لیزا گراف 4.1 23 آدم اگر نداند کجا بوده، هیچوقت به جایی که میخواهد نمیرسد. آلبی، هیچوقت باهوشترین یا قدبلندترین یا بااستعدادترین نبوده؛ همه چیز او همیشه «تقریبا» بوده است. سرآغاز داستان با آمدن پرستاری برای رسیدگی به دروس آلبی، بهنام کالیستا است. کالیستا به آلبی نشان میدهد همیشه معمولی بودن بد نیست. او با نقاشی و تقویت مهارتهای هنری آلبی، به او میفهماند که مهربانی بسیار بهتر از هرچیز دیگری است و خودش یک ابرقدرت است. کالیستا میگوید لازم نیست او همیشه همه چیز را بداند. کتاب «مطلقا تقریبا» در عین نداشتن فراز و نشیب زیاد و ماجراجویی، جذاب و دلنشین است و دیدگاهام را نسبت به افراد اطرافم متفاوت کرد. در پایان کالیستا تاثیری شگفت انگیز در ذهن و رفتار آلبی میگذارد و کتاب با جمله آلبی بهپایان میرسد: فکر میکنم میدانم که شاید، گاهی، قطعا، از ارزشهای خودم باخبرم. میدانم چه ارزشهایی دارم. مطلقا تقریبا میدانم. خیلی چیزها هست که میدانم. 0 9 Hoora Jafarabadi 1403/11/27 سفر به سرزمینهای غریب سونیا نمر 4.0 19 ماجراجویی میتواند امتحان کردن یک طعم جدید بستنی باشد یا ماجراجویی قمر! قمر، شخصیت اصلی کتاب سفر به سرزمینهای غریب است که ماجرایی هیجان انگیز را پشت سر میگذارد. ماجرایی که از روستایی دورافتاده در فلسطین آغاز میشود. اولین نکتهای که توجهام را جلب کرد آغاز داستان با گره خوردن آن با قصهای دیگر بود؛ قصه پیدا شدن دست نوشتههای زندگی قمر زیر خاک طنجه. داستان قمر در عین تخیلی فانتزی بودن باورپذیر است و من را وارد روند کتاب میکند و نمیتوانم صفحه و یا حتی کلمه بعد را تصور کنم. کتاب همراه با نثری ادبی روان و خوانا است و در عین شرقی بودن، برخلاف تصورم داستان جذاب و گیرایی دارد. پایان داستان به طور متناسبی خوب و خوشایند بود و با جمله احمد همسر قمر به پایان رسید: معنای آرامش مرگ نیست. آرامش شکل دیگری از ماجراجویی است. زندگی همیشه جریان دارد تا وقتی به کمال برسی. 0 4