یادداشتهای محدثه محمودی (5) محدثه محمودی 3 روز پیش شنود مجموعه ی نویسندگان 4.5 34 اگر به مطالعه تجربه های نزدیک به مرگ علاقه دارید و حتی این کتاب رو خوندید، پیشنهاد میکنم حتما مستند صوتی شنود که مصاحبه آقای امینیخواه با تجربهگر همین کتاب هست رو بشنوید. مطالب اضافهتر و جزئیات بسیار قابل تأملتری توی اون مستند گفته شده که به دلایل مختلفی توی کتاب سانسور شده. 0 0 محدثه محمودی 1404/5/6 پذیرفتن - مجموعه شعر - گروس عبدالملکیان 3.7 13 دلنشین بود. حاوی مقدار زیادی رنج، تاریکی و غم. تقریبا خالی از امید و نور. برای همنشینی با غم بسیارِ گم شده در روزمره، خوب است. برای باقی زندگی، نه. 1 5 محدثه محمودی 1404/5/3 بدن فراموش نمی کند بسل ون در کولک 3.7 6 به حساب تبلیغات و بریدههای کتاب و کنجکاوی کتاب رو شروع کردم، اما بیشتر شبیه یه گزارش علمی بود تا کتاب روانشناسی عمومی. تا صفحه 79 خوندم و دیگه ادامه ندادم.ترجیح میدم جایی جز میان این همه اصطلاحات تخصصی روح و روان آدمهارو بشناسم. شاید دانشجوهای روانشناسی یا روانپزشکی چیزهای بیشتری ازش بفهمن. 0 3 محدثه محمودی 1404/4/22 ایرانی تر نهال تجدد 3.8 33 اگر زیاد اهل سینما و تئاتر نیستید، ممکنه میزان زیادی از اسم مشاهیر و جشنوارههای هنری و ماجراهاشون براتون کسل کننده باشه؛ اما خب، برای من اون وسط یه بیت از مولوی یا یه جمله از مقالات شمس کافی بود تا سر ذوق بیام و کتاب رو تا آخر بخونم. شاید یه روزی که دنیادیدهتر و ایرانیتر شدم، برگردم و دوباره این کتاب رو بخونم. 1 8 محدثه محمودی 1404/3/17 شهید علیرضا یاسینی به روایت همسر جلد 3 نفیسه ثبات 5.0 1 رفته بودم برای تولد دوستم کتاب هدیه بگیرم. مجذوب جلد کتاب شدم و خریدمش. گاهی پیش میآید کتابی را فقط بابت جلدش بخرم/امانت بگیرم. خداروشکر، تا حالا همهٔ تجربه هایم از این انتخاب های ظاهربینانه، خوشایند بوده. این یکی را قبل از خواندنش، مطمئن بودم. وقتی در توضیحات کتاب مینویسند: «به روایت همسر شهید»، یعنی داستان از دنیای پر نقش و خیال دخترانه آغاز میشود، با سختی هایِ سختْ باورکردنی ادامه مییابد، با دلنگرانی ها و آیهٔ الکرسی های زیر لب، می رساندت به نقطهٔ پایان. به خونِ ریخته شده بر خاکِ مرد، و اشکِ پنهان شده زیر چادر زن. این طرفِ زنانهٔ داستان، عجیب دوستداشتنیاست. در عین کمحجم و روان بودن، روایتْ کامل و بینقص است. پ.ن: جالب ترین قسمتش برای من، توصیف پایگاه هوایی شهید دوران شیراز بود. روزهایِ خوبِ داستانِ خانم محمودی. در آن خیابان، انگار من هم صورتم را از پنجرهٔ ماشین بیرون آورده بودم، میخواستم تا میتوانم نفس بکشم؛ نفس های بلند و عمیق... 0 5