یادداشتهای پراگما/pragma (3) پراگما/pragma 1403/10/3 دختری در قطار پائولا هاوکینز 3.5 44 نقدی بر کتاب "دختری در قطار": چیزی بیش از یک محصول بازاریابی نیست "دختری در قطار" نوشته پائولا هاوکینز در نگاه اول یک رمان هیجانانگیز روانشناختی بهنظر میرسد که توانسته موفقیت تجاری قابلتوجهی کسب کند. اما اگر از زاویهای دقیقتر به این اثر نگاه کنیم، درمییابیم که ضعفهای جدی در ساختار داستان، شخصیتپردازی و کیفیت ادبی آن وجود دارد. این رمان بیشتر از آنکه یک شاهکار ادبی باشد، نتیجهای از موج بازاریابی هوشمندانه در یک ژانر پرطرفدار است. ساختار داستان: کلیشه و تعلیقهای ساختگی پیرنگ "دختری در قطار" بر اساس ایدهای کلیشهای شکل گرفته: شاهدی با خاطراتی ناقص که وارد معمایی جنایی میشود. اگرچه این ایده میتوانست زمینهای برای خلق اثری جذاب باشد، اما در اینجا با یک روایت پراکنده و ساختگی مواجهیم. داستان بارها از ابزارهایی مانند حافظه از دست رفته یا توهمهای ذهنی شخصیتها استفاده میکند تا حس تعلیق ایجاد کند، اما این ترفندها آنقدر تکرار میشوند که جذابیت خود را از دست میدهند. در پایان، وقتی راز ناپدید شدن مگان فاش میشود، بهجای آنکه خواننده شگفتزده شود، بیشتر احساس میکند که نویسنده بهزور و بدون منطق داستانی مناسب، گرهگشایی کرده است. این پایان، نه غافلگیرکننده است و نه رضایتبخش؛ بیشتر شبیه یک فرمول تکراری و دستخورده در آثار ژانر جنایی درجه سه به نظر میرسد. شخصیتها: سطحی و غیرواقعی یکی از بزرگترین ضعفهای کتاب، شخصیتپردازی آن است. ریچل واتسون، شخصیت اصلی داستان، قرار است زنی پیچیده و آسیبدیده باشد که با مشکلات روانی و اعتیاد دستوپنجه نرم میکند. اما شخصیت او بیشتر شبیه به یک کلیشه از قربانیان دائم است؛ فردی که مدام تصمیمات غیرمنطقی میگیرد و هیچ تلاشی برای تغییر شرایطش نمیکند. بهجای همدلی با ریچل، خواننده در بسیاری از مواقع از رفتارهای او خسته و دلزده میشود. دیگر شخصیتهای اصلی، یعنی مگان و آنا، نیز چیزی بیش از ابزارهای روایی نیستند. مگان تنها بهعنوان قربانی یک معما در داستان حضور دارد و آنا نیز نقشی تکبعدی بهعنوان یک «رقیب» در داستان ایفا میکند. شخصیتهای مرد داستان، مانند تام و اسکات، کلیشهای و بیرمقاند و هیچ عمقی ندارند. زبان و سبک: ساده و خستهکننده از نظر سبک نگارش، "دختری در قطار" هیچ نوآوری یا ظرافتی ندارد. روایت چندگانه از دید سه زن (ریچل، مگان و آنا) در ابتدا جذاب به نظر میرسد، اما به دلیل شباهت بیشازحد لحن و نگاه شخصیتها، بهمرور یکنواخت و خستهکننده میشود. زبان کتاب بسیار ساده است و هیچ تلاشی برای خلق توصیفات خلاقانه یا دیالوگهای عمیق نمیکند. بخشهای زیادی از متن صرف بیان جزئیات غیرضروری میشود که نه در پیشبرد داستان تأثیری دارند و نه جذابیتی ایجاد میکنند. بهنظر میرسد هاوکینز بیش از آنکه دغدغه نگارش یک اثر ادبی داشته باشد، تنها به فکر پر کردن صفحات بوده است. مسائل اجتماعی و روانشناختی: استفاده ابزاری از مفاهیم عمیق رمان تلاش میکند مسائلی مانند اعتیاد، خیانت و آسیبهای روانی را به تصویر بکشد، اما این موضوعات تنها بهصورت ابزاری و سطحی در داستان حضور دارند. اعتیاد ریچل، که میتوانست بهعنوان یک عنصر مهم روانشناختی به داستان عمق ببخشد، تنها بهانهای برای توجیه رفتارهای عجیب اوست. خیانت، که در داستان نقش کلیدی دارد، به شکلی بسیار کلیشهای و بدون عمق نمایش داده شده است. جایگاه در ژانر: اثری ضعیف در کنار آثار موفقتر در مقایسه با دیگر آثار موفق ژانر هیجانانگیز روانشناختی، مانند "دختر گمشده" (Gone Girl) نوشته گیلین فلین، "دختری در قطار" بسیار ضعیفتر عمل میکند. شخصیتپردازیهای چندلایه، پیچیدگی روایی و پایان غیرمنتظرهای که در "دختر گمشده" وجود دارد، در اینجا جای خود را به کلیشه و سطحینگری دادهاند. اگر این رمان را جدا از تبلیغاتش بسنجیم، چیزی جز یک تلاش معمولی و فراموششدنی نیست. جمعبندی "دختری در قطار" اگرچه در زمان انتشارش توانست توجه زیادی جلب کند، اما نه تنها از نظر ادبی و هنری اثر ارزشمندی نیست؛ بلکه حتی به عنوان سرگرمی نیز چیزی در چنته ندارد و صرفا برای آن دسته از مخاطبانی که تحت تأثیر تبلیغات وسیع قرار میگیرند و توقعی از یک محصول ادبی ندارند میتواند جلب توجه کند. داستانی کلیشهای با تعلیقهای مصنوعی، شخصیتهایی که بیشتر شبیه عروسکهای بیروحاند و زبانی ساده و بیظرافت، همگی نشان میدهند که این رمان بیش از آنکه یک اثر ماندگار باشد، تنها محصولی بازاری برای پاسخ به تقاضای یک ژانر پرطرفدار است. برای خوانندگانی که به دنبال اثری عمیق و تأثیرگذار هستند، "دختری در قطار" چیزی جز اتلاف وقت نخواهد بود. 1 25 پراگما/pragma 1403/9/6 مغازه خودکشی ژان تولی 3.3 424 نقد کتاب مغازه خودکشی نقد ادبی کتاب مغازه خودکشی اثر ژان تولی رمان مغازه خودکشی نوشته ژان تولی، که در سال 2007 منتشر شد، یکی از آثار قابل توجه در دنیای ادبیات دیستوپیایی به شمار میآید. تولی در این کتاب با استفاده از طنز سیاه، به موضوعی جدی و تلخ چون خودکشی میپردازد. اگرچه این اثر با ایدهای بدیع و جذاب آغاز میشود، اما در پرداختهای روایی، شخصیتپردازیها و زبان نگارشی با مشکلات فراوانی روبرو است که آن را از تبدیل شدن به یک اثر ماندگار و تاثیرگذار باز میدارد. در این نقد، سعی خواهیم کرد تا با بررسی اجزای مختلف رمان از جمله ساختار، شخصیتها، زبان و سبکی که تولی در پیش گرفته، نقاط ضعف و قوت آن را به طور مفصل تحلیل کنیم. ساختار و روایت داستان یکی از اولین مسائلی که در نقد مغازه خودکشی به چشم میآید، ساختار پراکنده و گاهی بینظم داستان است. تولی در این اثر از روایتهای غیرخطی و قطعات متعدد برای پیشبرد داستان استفاده کرده است که باعث میشود روایت با نوعی بینظمی مواجه شود. از آنجا که داستان به دنیای دیستوپیایی و تاریک پرداخته است، انتظار میرود که نویسنده از طریق ساختار منسجم و قوی، حس ناامیدی و پوچی موجود در جهان رمان را به خوبی انتقال دهد. اما در عمل، این پراکندگی در روایت بیشتر به سردرگمی خواننده میانجامد و مخاطب نمیتواند به راحتی در دنیای کتاب غرق شود. این ساختار نه تنها به پیشبرد هدفهای داستانی کمکی نمیکند، بلکه باعث میشود داستان بیشتر به یک مجموعه صحنههای جدا از هم شباهت پیدا کند تا یک روایت پیوسته و منسجم. با این حال، تولی در تلاش است تا از طریق نوارهای مختلف روایتی، نوعی کشمکش و تضاد ایجاد کند. اما این کشمکشها بیشتر به سطحیترین شکل خود باقی میمانند و بدون آنکه عمق لازم را پیدا کنند، در میان دنیای دیستوپیایی کتاب به سرعت محو میشوند. این انتخابهای روایی گاهی احساس میشود که بیشتر برای شوخیهای سطحی و طنز تلخ طراحی شدهاند تا خلق یک روایت دراماتیک و متفکرانه. شخصیتپردازی یکی دیگر از بزرگترین نقاط ضعف رمان، شخصیتپردازیهای آن است. در مغازه خودکشی شخصیتها به شدت سطحی و کاریکاتوری هستند. تولی به جای خلق شخصیتهایی با لایههای پیچیده و روانشناختی، آنها را به شکلی اغراقآمیز و بر پایه کلیشهها طراحی میکند که بیشتر به ابزارهایی برای پیشبرد طنز سیاه داستان تبدیل میشوند تا شخصیتهایی با عمق انسانی. به عنوان مثال، خانوادهای که مغازه خودکشی را اداره میکنند، با ویژگیهایی اغراقشده و شبیه به شخصیتهای کاریکاتوری نمایش داده میشوند. این شخصیتها نه تنها از عمق و پیچیدگی روانشناختی خالی هستند، بلکه از نظر ارتباطات انسانی نیز به شدت سطحی و فاقد انگیزههای عاطفی واقعی هستند. برای نمونه، شخصیت «آلن»، که به نوعی نماینده فردی است که در تلاش برای پیدا کردن راهحلهایی برای مشکلات خانواده خود است، به شکلی کاملاً غیرمحتمالانه و اغراقشده به تصویر کشیده میشود. یا شخصیت «ماری» که در جستجوی معنای زندگی و پذیرش خودکشی است، به شدت کاریکاتوری و فاقد پیچیدگیهای درونی است. این ضعف در شخصیتپردازی نه تنها باعث میشود که داستان به ابزاری برای شوخیهای سطحی تبدیل شود، بلکه از ایجاد یک ارتباط عاطفی و فکری با خواننده نیز جلوگیری میکند. زبان و سبک نگارش زبان و سبک نگارش تولی در این کتاب نیز از دیگر نقاط ضعف آن به شمار میرود. تولی با استفاده از زبانی خشک و بروج به شرح وقایع میپردازد و هیچگاه قادر به ایجاد فضایی پرتنش و گیرای دیستوپیایی نمیشود. در حالی که بسیاری از رمانهای دیستوپیایی با استفاده از زبان پیچیده و توصیفات دقیق توانستهاند فضای خود را به خوبی ایجاد کنند و دنیای تاریک و سرد خود را به مخاطب القا کنند، تولی در این زمینه ناتوان است. زبان او بیش از آنکه برای انتقال مفاهیم عمیق و پیچیده طراحی شده باشد، بیشتر به ابزارهای طنز تلخ تبدیل شده است. توصیفات تولی در رابطه با شخصیتها، فضاها و محیطها اغلب مختصر و ناقص است و در نتیجه، خواننده نمیتواند به راحتی در دنیای داستان غرق شود. تولی بیشتر بر استفاده از شوخیهای تلخ و دیالوگهای سطحی متمرکز است تا آنکه به توصیف فضای داخلی و روانی شخصیتها بپردازد. این سبک نگارش، که بیشتر به طنز و شوخیهای سطحی گرایش دارد، از ایجاد یک رابطه عاطفی و فکری عمیق میان کتاب و خواننده جلوگیری میکند. از دیدگاه مکاتب نگاه مکتبشناسانه به مغازه خودکشی این امکان را میدهد که ضعفهای ساختاری و روایی کتاب را در زمینههای مختلف بهتر شفافسازی کنیم. از منظر روانشناختی، کتاب در پرداخت به ابعاد عاطفی و روانی شخصیتها و تحلیل عمق روانی خودکشی با کاستیهای زیادی مواجه است. تولی به جای آنکه به تحلیلهای پیچیدهتری درباره دلایل خودکشی و فرآیندهای روانی مربوطه بپردازد، تنها به سطحنگری و طنز تلخ میپردازد. این عدم پردازش روانشناختی کافی باعث میشود که موضوع خودکشی در کتاب تنها به یک شوخی تلخ و سطحی تبدیل شود، نه یک تحلیل عمیق و دقیق. از منظر جامعهشناختی، این کتاب هم نتوانسته است به بررسی دقیق و واقعی تأثیرات فرهنگی و اجتماعی خودکشی بپردازد. در حالی که خودکشی یکی از پدیدههایی است که به شدت تحت تأثیر شرایط اجتماعی و فرهنگی قرار دارد، تولی در این کتاب این ابعاد را نادیده گرفته است. به جای آن، با استفاده از تصاویری اغراقآمیز و کاریکاتوری از جامعه، تلاش کرده است به طنز بپردازد، اما این رویکرد هیچگونه تحلیل جدی و عمیقی از چالشهای اجتماعی و فرهنگی در پی ندارد. نتیجهگیری در نهایت، مغازه خودکشی با وجود ایدهی اولیه جذاب خود، نتوانسته است به یک اثر ماندگار و تاثیرگذار تبدیل شود. مشکلات اساسی در زمینههای ساختاری، شخصیتپردازی، زبان و سبک نگارش باعث شدهاند که این کتاب بیش از آنکه یک تحلیل عمیق و فلسفی از موضوع خودکشی باشد، به یک شوخی تلخ و کاریکاتوری تبدیل شود. تولی با استفاده از طنز سیاه و پرداخت سطحی به مسئلهی خودکشی، نتوانسته است پیام خود را به شکلی جدی و تاثیرگذار منتقل کند. اگرچه این رمان در برخی لحظات تلاش میکند تا به جنبههای فلسفی و روانشناختی بپردازد، اما در نهایت، بیشتر به یک اثر طنز تلخ شباهت دارد تا یک بررسی دقیق و جامع از یکی از مسائل پیچیده انسانی. 2 42 پراگما/pragma 1403/9/4 شهر و دیوارهای نامطمئنش هاروکی موراکامی 4.7 4 نقدی بر کتاب «شهر و دیوارهای نامطمئنش». اثر جدید موراکامی که به تازگی برای اولین بار توسط انتشارات نیماژ و آقای امیر دیانتی ترجمه و به مخاطبان گسترده آثار موراکامی در ایران عرضه شد. [تمام تلاشم را به کار بردم تا در این متن، مطلبی از کتاب را برای خوانندگانی که هنوز کتاب را نخوانده اند، فاش و یا به اصطلاح اسپویل نکنم.] --- «شهر و دیوارهای نامطمئنش» را میتوان چکیدهای از تجربه و تأملات هاروکی موراکامی دانست. این اثر با تکیه بر مضامین روانشناختی، فلسفی، و اجتماعی، به خلق جهانی دوگانه میپردازد که در آن مرز میان واقعیت و خیال محو شده است. موراکامی در این رمان، نه تنها به تکمیل یکی از ایدههای اولیه خود میپردازد (ایدهای که در کتاب سرزمین عجایب بیرحم و ته دنیا از آن استفاده کرد)، بلکه به بررسی عمیقترین مسائل انسانی مانند هویت، خاطره، و محدودیتهای ذهن میپردازد. --- ▪️ساختار و روایت: بازی با زمان و مکان: یکی از برجستهترین ویژگیهای این رمان، ساختار چندلایه و روایت پیچیده آن است. موراکامی با حرکت مداوم میان دو دنیای موازی – یکی واقعی و دیگری خیالی – تجربهای سورئالیستی خلق میکند که مخاطب را به مشارکت فعال در کشف معانی پنهان دعوت میکند. جابهجایی میان زمانها و مکانها: داستان در دو خط زمانی موازی پیش میرود: دوران نوجوانی شخصیت اصلی و زندگی میانسالی او. این ساختار، که با حس سرگشتگی آگاهانهای همراه است، به شکلی هنرمندانه تضاد میان گذشته و حال، و همچنین خیال و واقعیت را به تصویر میکشد. دیوارها: دیوارهای نامطمئن نه تنها مرزی فیزیکی، بلکه استعارهای از موانع ذهنی و روانی هستند. این دیوارها، که به شکلی متحرک و غیرقابل پیشبینی عمل میکنند، نماد ترس انسان از ناشناختهها و تلاش او برای فرار از مواجهه با خویشتناند. --- ▪️شخصیتپردازی: نمادهایی از انسان در جستجوی هویت شخصیتها در این رمان، به جای آنکه صرفاً افراد مشخصی باشند، نمادهایی از جستجوی معنای زندگی و هویت انسانیاند. شخصیت اصلی (مرد) شخصیت اولشخص داستان، نماینده تمامی انسانهایی است که در مرز میان گذشته و حال گرفتار شدهاند و به دنبال یافتن خویشتن حقیقی خود هستند. او، بهویژه در برخورد با سایهاش، نمایشی از کشمکش درونی میان جنبههای پذیرفتهشده و سرکوبشده هویت انسانی را ارائه میدهد. دختر نوجوان: این شخصیت، که خود را به دنیای دیگری متعلق میداند، نمادی از آرزوهای دستنیافتنی و خلوص از دست رفته است. او با جمله «خود واقعیام در جایی دیگر است»، چالش اساسی انسان در پذیرش محدودیتهای خویش را به تصویر میکشد. --- ▪️تمهای فلسفی و روانشناختی: سفر درونی برای یافتن معنا موراکامی در این اثر، مجموعهای از موضوعات عمیق فلسفی و روانشناختی را بررسی میکند: 1.دیوارها: محدودیتهای ذهن و ترسهای وجودی دیوارهای شهر، فراتر از یک ساختار فیزیکی، نمادی از مرزهای ذهنی و روانشناختی هستند. این دیوارها نشاندهندهٔ ترس انسان از ناشناختهها و میل به پناه گرفتن در میان امنیتهای کاذب هستند. موراکامی این استعاره را به شکلی هنرمندانه گسترش میدهد، به گونهای که نه تنها شخصیتها بلکه خواننده نیز با پرسشهای بنیادین دربارهٔ مرزهای خودآگاهی مواجه میشود. 2. سایهها: جدایی یا پذیرش؟ مفهوم سایه، که ریشه در فلسفهٔ یونگ دارد، یکی از کلیدیترین مضامین رمان است. در دنیای موازی داستان، جدایی از سایه به معنای عبور از دیوارها و دستیابی به آزادی است. اما موراکامی با پیچیدگی خاص خود، این آزادی را زیر سؤال میبرد: آیا میتوان از جنبههای تاریک وجود جدا شد؟ یا پذیرش آنها به عنوان بخشی از هویت، تنها راه تکامل است؟ 3. کتابخانهها و رؤیاها: ادبیات بهعنوان پناهگاه و ابزار بازتاب کتابخانهٔ رؤیاها، فضایی میان واقعیت و خیال، بهعنوان نمادی از ادبیات عمل میکند. موراکامی با خلق این فضا، نه تنها به اهمیت کتابها و داستانها اشاره میکند، بلکه ادبیات را بهعنوان پلی برای درک عمیقتر ناخودآگاه انسانی به تصویر میکشد. این کتابخانه، مکانی است که خاطرات، رؤیاها و حتی ترسهای انسان را ثبت و محافظت میکند. 4. زمان: توقف یا سیلان؟ در دنیای موازی، زمان بیمعناست. این مفهوم بهوضوح از تأملات فلسفی موراکامی دربارهٔ زمان و حافظه الهام گرفته است. زمان در این رمان، نه خطی است و نه متوقف، بلکه بازتابی از حالت روانی شخصیتها و کشمکشهای درونی آنهاست. --- ▪️فضاسازی و عناصر سورئالیستی موراکامی با بهرهگیری از عناصری مانند کتابخانههای رؤیا، تکشاخها، و دیوارهای اسرارآمیز، فضایی سورئالیستی و رمزآلود خلق میکند. این فضاها نه تنها جذابیت بصری دارند، بلکه بهعنوان ابزاری برای بازنمایی حالتهای ذهنی و روانشناختی شخصیتها عمل میکنند. کتابخانهها: این مکانها نماد حافظه و تاریخاند، جایی که رؤیاها بهعنوان اسناد مهم انسانی ذخیره میشوند. کتابخانهها نشاندهنده تلاش انسان برای نگهداشتن معنای وجودی و حفظ ارتباط با گذشتهاند. تکشاخها: این موجودات جادویی، که بهگونهای آرام و متفکرانه در خیابانهای دنیای خیالی پرسه میزنند، نماد خلوص و زیبایی گمشدهاند. --- ▪️سبکشناسی: بازگشتی به ریشهها با بلوغی نوین سبک موراکامی در این رمان، ترکیبی از ویژگیهای برجستهٔ آثار پیشین او و رویکردی پختهتر به روایت است. او با حذف برخی از جذابیتهای ظاهری که در آثار گذشتهاش دیده میشد، به عمق بیشتری در کاوش روانشناختی و فلسفی دست یافته است. زبان او، در عین سادگی، واجد لایههای معنایی پیچیدهای است که خواننده را به تأمل وامیدارد. علاوه بر این، موراکامی با استفاده از نمادها و تصاویر فراوان، ساختاری موسیقیایی به متن میبخشد. تکشاخها، دیوارها، و سایهها همچون موتیفهایی تکرارشونده عمل میکنند که خواننده را به تفسیرهای مختلف دعوت میکنند. --- ▪️ارتباط بینامتنی: ادای احترام به ادبیات و هنر موراکامی در این اثر، بهطور مستقیم و غیرمستقیم به نویسندگان و هنرمندانی مانند گابریل گارسیا مارکز و خورخه لوئیس بورخس ارجاع میدهد. این ارجاعات، که با دقت در متن گنجانده شدهاند، نه تنها به غنای ادبی اثر میافزایند، بلکه خواننده را به سفری در تاریخ ادبیات دعوت میکنند. همچنین شباهتهایی به سینمای هایائو میازاکی، بهویژه انیمه شهر ارواح، دیده میشود. این شباهت، بهویژه در خلق فضای رویاگونه و ترکیب خیال و واقعیت، بر تأثیرپذیری موراکامی از فرهنگ ژاپنی تأکید میکند. ارجاعات مستقیم و غیرمستقیم به نویسندگان و مکاتب ادبی 1. گابریل گارسیا مارکز و رئالیسم جادویی: مارکز، یکی از برجستهترین نویسندگان رئالیسم جادویی، تأثیر عمیقی بر سبک نوشتاری موراکامی داشته است. در شهر و دیوارهای نامطمئنش، همانند آثار مارکز (مانند صد سال تنهایی)، واقعیت و خیال بهشکلی طبیعی و درهمتنیده روایت میشوند. موراکامی در این رمان، همزیستی عناصر جادویی مانند کتابخانههای رویا و تکشاخها را با زندگی روزمرهٔ شخصیتها به تصویر میکشد. این ترکیب به مخاطب اجازه میدهد که فراتر از مرزهای عادی زندگی فکر کند، درست مانند تأثیری که آثار مارکز بر مخاطبانش میگذارد. 2. خورخه لوئیس بورخس و نقش کتابخانهها: کتابخانه رؤیا در این رمان بهوضوح از کتابخانهٔ بیپایان بورخس (در کتاب کتابخانه بابل) الهام گرفته شدهاند، جایی که کتابها نماد دانش، حافظه و تاریخ بشریاند. مانند داستانهای بورخس، این کتابخانه در اثر موراکامی فراتر از یک مکان فیزیکی عمل میکند و به عنوان فضایی ذهنی و فلسفی، ابزاری برای کاوش در ناخودآگاه انسان و معنای زندگی هستند. شباهت به سینمای هایائو میازاکی 1. فضای رویاگونه و خیالانگیز: مانند فیلم شهر ارواح اثر هایائو میازاکی، موراکامی نیز در این رمان جهانی خلق میکند که مرز میان واقعیت و خیال در آن محو شده است. شخصیتها در هر دو اثر، به دنیایی وارد میشوند که در آن قوانین عادی جهان به تعلیق درمیآید و عناصر جادویی مانند ارواح، تکشاخها و مکانهای عجیب جایگاه ویژهای دارند. 2. سفر شخصیتی و کشف هویت: در هر دو اثر، قهرمان داستان سفری را برای کشف خود و غلبه بر ترسهای درونیاش آغاز میکند. در شهر ارواح، شخصیت اصلی باید با ناشناختهها روبرو شود تا به بلوغ و آگاهی برسد، همانند شخصیت مرد در رمان موراکامی. 3. ترکیب خیال و فرهنگ ژاپنی: در آثار میازاکی، عناصر فرهنگ سنتی ژاپن مانند ارواح شینتویی و طبیعتگرایی با مفاهیم مدرن ترکیب میشوند. موراکامی نیز از چنین ترکیبی بهره میگیرد، بهویژه در خلق عناصر خیالی که در عین جهانی بودن، بهنوعی از فرهنگ ژاپنی الهام گرفتهاند. --- ▪️ارتباط با مکاتب ادبی: میان سورئالیسم و وجودگرایی موراکامی در این اثر به ترکیبی از مکاتب ادبی و فلسفی پرداخته است: 1. سورئالیسم: با خلق دنیایی که میان واقعیت و خیال در نوسان است، موراکامی به کاوش در ناخودآگاه و رویاهای انسان میپردازد. 2. رئالیسم جادویی: عناصر خیالی مانند کتابخانههای رؤیا و تکشاخها، بهطور طبیعی با دنیای واقعی ادغام شدهاند، به شکلی که خواننده به جای پرسیدن «چرا»، به دنبال فهم «چگونگی» این ترکیب است. 3. وجودگرایی: شخصیت اصلی، در تلاش برای یافتن معنا در جهانی بیثبات، نمادی از بحرانهای وجودی انسان معاصر است. او با مواجهه با ترسها و پرسشهای بیپاسخ، به نوعی آزادی درونی دست مییابد. --- ⭕ متن پایانبندی نکته مهمی از داستان را فاش میکند⭕ ▪️پایانبندی: مرگ بهعنوان بازآفرینی توصیف «تاریکی عمیق و لطیف» در پایان رمان، استعارهای از مرگ است. اما این مرگ، نه بهعنوان پایان، بلکه بهعنوان فرصتی برای بازآفرینی و تحول دیده میشود. موراکامی به ما نشان میدهد که پذیرش مرگ و محدودیتها، میتواند راهی برای رسیدن به معنا و تکامل باشد. اعتقاد به اینکه تاریکی در انتهای این داستان، از تحلیل نشانهشناسی و مفاهیم فلسفی و روانشناختی موجود در آثار هاروکی موراکامی نشأت میگیرد. این تفسیر بر پایهٔ مضامین مکرری که موراکامی در آثارش استفاده میکند، همراه با روایت و فضای داستان در این رمان، شکل گرفته است. در ادامه دلایل این برداشت را با جزئیات توضیح میدهم: ۱. تاریکی بهعنوان مفهومی فلسفی در آثار موراکامی در بسیاری از آثار موراکامی، «تاریکی» نمادی از ناشناختهها، ناخودآگاه و پایان چرخههای زندگی است. او اغلب از تاریکی برای به تصویر کشیدن لحظاتی استفاده میکند که شخصیتها به مرزهای شناخت یا پایان مسیر خود نزدیک میشوند. در کافکا در ساحل، تاریکی نماد سفری به عمق ناخودآگاه و مواجهه با بخشهای پنهان شخصیت است. در این رمان نیز، تاریکی پایانی میتواند لحظهای باشد که شخصیت اصلی با خود واقعیاش مواجه میشود. ۲. پیوند تاریکی و مرگ در ادبیات و فلسفه در ادبیات، مرگ اغلب بهعنوان ورود به تاریکی یا عبور به دنیای ناشناختهها به تصویر کشیده میشود. این استعاره، که در آثار ادبی کلاسیک و مدرن نیز دیده میشود، به محدودیتهای آگاهی انسان دربارهٔ پایان زندگی اشاره دارد. فلسفهٔ مرگ در تفکرات شرقی، بهویژه در مکتب ذن بودیسم، مرگ را نه یک پایان مطلق، بلکه بخشی از چرخه زندگی و بازآفرینی میداند. تاریکی در این دیدگاه، لحظهای است که انسان از تعلقات و محدودیتهای دنیوی رها شده و به سوی روشنایی معنوی میرود. این دیدگاه در آثار موراکامی نیز مشهود است. ۳. تاریکی بهعنوان پایانی آرام و لطیف در رمان، تاریکی پایانی به این شکل توصیف شده است: «تاریکی عمیق و لطیف.» این توصیف، برخلاف تصور رایج از تاریکی بهعنوان چیزی ترسناک، حالتی آرام و تسکیندهنده دارد. این ویژگی با مرگ بهعنوان بازگشتی به یک حالت ابتدایی یا نوعی بازآفرینی هماهنگ است. این توصیف نشان میدهد که شخصیت اصلی، بهجای ترسیدن، تاریکی را پذیرفته است. این پذیرش میتواند نشاندهندهٔ رسیدن به مرحلهای از تکامل روانشناختی یا معنوی باشد که در آن شخصیت با محدودیتهای خود کنار آمده است. ۴. پیوند تاریکی با مفاهیم زمان و بینهایت در داستان، زمان در دنیای خیالی متوقف شده و هیچ معنا یا جهت مشخصی ندارد. تاریکی در انتها میتواند نماد ورود به حالت بیزمانی باشد، جایی که دیگر نیازی به تلاش برای درک جهان یا عبور از دیوارها نیست. مرگ نیز در بسیاری از فرهنگها، ورود به حالتی خارج از زمان و مکان در نظر گرفته میشود، و تاریکی پایانی میتواند بازتابی از این ایده باشد. ۵. بازگشت به وحدت: تاریکی و سایه در داستان، شخصیت اصلی باید با سایهٔ خود مواجه شود و آن را بپذیرد. سایه، که نمادی از جنبههای پنهان شخصیت است، در پایان داستان بخشی از وحدت کلی شخصیت میشود. تاریکی، در اینجا، میتواند به معنای یکی شدن با خود واقعی و پذیرش جنبههای پنهان شخصیت باشد که معمولاً در مرگ یا نوعی مرگ روانشناختی اتفاق میافتد. ۶. تطبیق با سایر آثار موراکامی در وقایعنگاری «پرنده کوکی»، تاریکی چاه نمادی از مواجهه با ناخودآگاه و مرگ روانی است. در «سرزمین عجایب بیرحم و ته دنیا»، مرگ روانشناختی و جدا شدن از خود، لحظهای از رهایی را نشان میدهد. این مفاهیم در «شهر و دیوارهای نامطمئنش» نیز تکرار میشوند. ۷. تاریکی بهعنوان آغاز دوباره در فلسفههای شرقی، تاریکی نهتنها پایان، بلکه مقدمهای برای روشنایی است. در اینجا، تاریکی میتواند نشاندهندهٔ لحظهای از بازآفرینی یا ورود به مرحلهای جدید از هستی باشد. این تفسیر با پیام کلی داستان، که دربارهٔ عبور از دیوارهای ذهنی و پذیرش تغییرات است، همخوانی دارد. --- ▪️نقاط ضعف احتمالی پیچیدگی ساختار و جابهجایی مداوم میان دنیاهای خیالی و واقعی، ممکن است برای برخی خوانندگان تازهوارد دشوار باشد. تمایل شدید به استفاده از نمادها و ارجاعات غیرمستقیم، گاهی ممکن است مانعی برای درک مستقیم پیام داستان ایجاد کند. البته این موارد برای خوانندگان حرفهای و آنهایی که با قلم موراکامی آشنایی دارند نه تنها ضعف محسوب نمیشوند که بسیار هم لذتبخش خواهند بود. --- ▪️درباره ترجمه امیر دیانتی از نشر نیماژ: ترجمهٔ امیر دیانتی از رمان «شهر و دیوارهای نامطمئنش»، که توسط نشر نیماژ منتشر شده، اثری ارزشمند و دقیق است که توانسته لحن، فضای سوررئال، و پیچیدگیهای زبانی هاروکی موراکامی را بهخوبی به فارسی منتقل کند. امیر دیانتی با بهرهگیری از تسلط خود بر زبان ژاپنی و درک عمیق از سبک نویسندگی موراکامی، به خوانندهٔ فارسیزبان این امکان را داده است که تجربهای نزدیک به خواندن نسخهٔ اصلی داشته باشد. ویژگیهای برجسته ترجمه 1. وفاداری به متن اصلی: ترجمه امیر دیانتی کاملاً وفادار به ساختار پیچیده و معنای لایهلایه متن اصلی است. او توانسته عناصر فلسفی، روانشناختی، و رئالیسم جادویی موجود در اثر را با همان تأثیرگذاری به فارسی برگرداند. 2. حفظ لحن و سبک موراکامی: موراکامی بهواسطهٔ نثر روان، استفاده از تصاویر نمادین، و فضای خیالانگیز خود مشهور است. امیر دیانتی با مهارت زبانی خود، این ویژگیها را بهخوبی بازتاب داده است. زبان فارسی استفادهشده در ترجمه، در عین ساده و روان بودن، پیچیدگی مفهومی متن اصلی را حفظ کرده است. 3. انتخاب دقیق واژگان: یکی از چالشهای ترجمه موراکامی، انتخاب واژگانی است که بتواند روح متن ژاپنی را منتقل کند. مترجم با انتخاب واژگان دقیق و منطبق با فضای داستان، موفق شده ارتباط عاطفی و فکری میان متن و خواننده را حفظ کند. 4. توجه به نمادها و مفاهیم چندلایه: امیر دیانتی در ترجمهٔ بخشهایی که شامل نمادگرایی و ارجاعات بینامتنیاند، مانند دیوارها، سایهها، و کتابخانههای رؤیا، از توضیحات ضمنی و انتخابهای زبانی هوشمندانه استفاده کرده است تا معنای مورد نظر موراکامی به شکلی روشن و در عین حال تأثیرگذار به مخاطب منتقل شود. اهمیت ترجمه در دسترسی مخاطبان فارسیزبان ترجمهٔ این اثر، که یکی از جدیدترین و پختهترین رمانهای موراکامی است، برای مخاطبان فارسیزبان اهمیت ویژهای دارد. با وجود اینکه بسیاری از آثار موراکامی به فارسی ترجمه شدهاند، نسخهٔ ارائهشده توسط امیر دیانتی، هم به دلیل ارتباط مستقیم با متن ژاپنی و هم دقت در انتقال ظرافتهای زبانی، اثری منحصربهفرد محسوب میشود. جمعبندی دربارهٔ ترجمه امیر دیانتی ترجمهٔ امیر دیانتی از «شهر و دیوارهای نامطمئنش» نمونهای از یک کار حرفهای و هنرمندانه است که توانسته چالشهای ترجمه یک اثر پیچیده را بهخوبی مدیریت کند. نشر نیماژ نیز با ارائهٔ این ترجمه در قالبی شایسته، نقش مهمی در معرفی یکی از مهمترین آثار معاصر ادبیات جهان به فارسیزبانان ایفا کرده است. اگر به دنبال تجربهٔ اثری با فضای عمیق و سوررئال هستید، این ترجمه گزینهای بسیار مناسب است. ▪️نتیجهگیری: چکیدهای از میراث موراکامی «شهر و دیوارهای نامطمئنش» اثری است که نه تنها تجربیات نویسندگی موراکامی را جمعبندی میکند، بلکه مخاطب را به سفری فلسفی و روانشناختی دعوت میکند. این رمان، هم ادای دینی به سبکهای کلاسیک ادبی و هم کاوشی در مفاهیم مدرن انسانیت است. برای خوانندگانی که آمادهاند مرزهای ذهنی و واقعیت خود را به چالش بکشند، این کتاب تجربهای عمیق و فراموشنشدنی خواهد بود. ▪️ ابوالفضل ثابت مقدم/پراگما 6 55