یادداشتهای زهرا ابراهیمی (3) زهرا ابراهیمی 1402/2/4 عادت می کنیم زویا پیرزاد 3.3 32 وصف نوشتن و قلم زیبای زویا پیرزاد را زیاد شنیدم الحق و الانصاف راست گفتند. فن و فنون نویسندگی را فوت آب است. اما راستش در گوشی بگویم که عادت می کنیم را بخوانید یا نخوانید چیزی به شما اضافه نمیکند.برای من که اینطور بود دوستش داشتم اما مثل یک سریال که سر و تهش معنی خاصی ندارد دیدم و شنیدم و رد شدم. 2 30 زهرا ابراهیمی 1402/1/22 مثل نهنگ نفس تازه می کنم معصومه امیرزاده 4.3 74 مثل نهنگ نفس تازه میکنم داستان زندگی مستوره بانوی ایرانی که در اوج رسیدن به خواسته هایش خدا دستش را میگیرد و گوشه ای مینشاند و میگوید بنشین و نفسی تازه کن و تاج مادری را روی سرش میگذارد. نفسش بند میآید وقتی سیلی های روزگار یکی پس از دیگری صورت آفتاب مهتاب ندیده اش را نوازش میکند اما یاد میگیرد نهنگ باشد در زندگی و تازه کند دم و بازدمهایش را کتاب را نتوانستم کامل بخوانم جزئیاتش برایم زیاد از حد بود و لی لی کنان جلو میرفتم. قلم نویسنده روان و گیراست اما پیازداغ داستان برای مخاطب های کم حوصلهتر گاهی زیاد است. این وسط من عاشق یوما شدم بیشتر از مستوره آنقدر که کتاب را که بستم دلم برایش تنگ شد. 0 7 زهرا ابراهیمی 1402/1/22 همسایه های خانم جان: روایت پرستار احسان جاویدی (از یک تجربه ناب انسانی در خاک سوریه) زینب عرفانیان 4.2 34 احسان جاویدی که برای خودش مردی بود ،در جهادی برای نسوان آن هم نسوان و اولاد دشمن از جنس دشمن خونی قرار میگیرد. دشمنی که از هر دشمن آبا و اجدادی برایمان دشمنتر است. دشمنی که نام محمد رسول الله را روی پرچمش مینویسد اما هیچ بویی از اسلام نبوی نبرده. به قصد جهاد با دشمن خانم جان میرود و به عشق شهادت اما ناجی فرزندان دشمن میشود. روایت زندگی احسان جاویدی وقتی همسایه خانم جان میشود خواندنی است. حتی اگر جایی از روایت برگردی و بگویی کاش اینجا را راوی طور دیگری مینوشت. 0 9