یادداشت‌های انسيه شاه مرادي (4)

          اعتکاف ۱۴۰۳ این کتاب را وقف در گردش دریافت کردم و راستش کتاب را کامل نخواندم و به کسِ دیگری که برخلاف من "یادت باشد" را دوست داشت تقدیم کردم(: 
اواسط آن بودم که کنار گذاشتمش چون فکر میکنم بیشتر از اینکه برای منِ نوجوان عائده ای داشته باشد و از شهید یاد بگیرم؛ با کتابی عاشقانه طرف بودم که با زبانی خیلی خیلی ساده روایت می‌شد.(و من دوست دارم کلمات جدید کشف کنم و به دلم ننشست.) 
اگر به سن ازدواج رسیدم شاید دوباره سراغش بروم و فکر میکنم تااطلاع ثانوی این آخرین دیدار من با کتاب های روایت شهدا از زبان همسرانشان است. همیشه هم پیشنهادم به هم سن و سالانم این است که سراغ کتاب هایی از زبان دختران شهدا بروند یا کتابی که بیشتر از شنیدنِ روابط عاشقانه با خودِ شهید آشنا شوند. 
این نظرِ من مبنی بر این نیست که کتاب های روایت شهدا از زبان همسرانشان بد است یا نباید تولید شود؛ ابدا! می‌گویم باید برای تبلیغ کتاب های این چنینی به سمت افرادی که در سن ازدواج هستند رفت نه نوجوانی که برای خودش در ذهنش فانتزی بسازد. (راستش ناراحت شدم که از میان این همه کتاب، به جای کتاب هایی مثل "من میترا نیستم" یا "ستاره‌ها چیدنی نیستند" کتاب های از زبان همسران شهدا را در اعتکاف های دختران نوجوان کشور تبلیغ کردند)

* پِی‌نوشت: این نقد مقابل و مخالف نظر حضرت آقا نیست؛ بلکه از دیدِ خود جامعه آماری برای این تبلیغ پیشنهاد دادم.
و این یک ستاره ستاره ارزش کتاب نیست، تاثیری‌ست که در زندگیم داشت🫡. و ذره ای از ارادتم به شهدا کم نمی‌شود.
        

0

          شاید اشتباه بزرگی مرتکب شده ام که نخل و نارنج را خواندم(: چون شاید تا مدت ها کتابی که شخصیتی را روایت کند به چشم من نخواهد آمد؛ در هرصفحه از آرایشِ ستودنیِ کلمات به وجد آمدم، عِطر نارنج را زندگی کردم، جای شما سبز چندین مرتبه به زیارت مولایمان امیرالمؤمنین علی(علیه‌السلام) مشرف شدم🥹...

و اما اگر درباره‌ی قلم آقای یامین پور بخواهم بگویم: خارق العاده! به گونه ای زیبا می‌نگارد که مشتاق غرق شدن در کلمات شیفته کننده اش می‌شوی‌...
البته بین خودمان بماند در حوالی کوچه های کتاب، ردپای آقای نادر ابراهیمی به چشم می‌خورد که دلم را زد.(یک ستاره برای این کم کردم)
به کسی نگویید ولی خیلی از کلمات را از طریق کشفِ هم خانواده معنی‌اش فهمیدم ولی ندانستم چطور خوانده می‌شود و برخی را هم اصلا نفهمیدم🫡.(این نیم نمره که کم کردم برای محدود بودن دایره کلمات و فهم خودم است که آنطور که باید نتوانستم از کتاب لذت ببرم وگرنه مشکل از کتاب نیست و بیشترین دلیلش این بود که "ارتداد" را چون بیشتر دوست داشتم و روان‌تر بود نمی‌خواستم "نخل و نارنج" با "ارتداد" هم نمره باشند😶‍🌫️)

عنصری که من همیشه در رمان های آقای یامین پور دوست دارم، تکرار است که کتاب را به یک اثرهنری شبیه می‌کند و برخی از وجه های شخصیتی افراد را پررنگ تر و عمیق تر می‌کند.

انتخاب صحبت از شخصیت کمتر شناخته شده شیخ مرتضی انصاری و نوشتن روایتی به این زیبایی که طرح و ایده ای ناب است هم یک ستاره به این کتاب افزود.

و اما استاذنا، مرجعیت تشیعِ آن زمان، شیخ مرتضی انصاری:
اول از همه می‌گویم از یک جا ایستادن هراس داشت و اهل سفر بود، آن هم چه سفرهایی..‌! سفرهای که به آن‌ها رشک می‌برم.
تشنه‌ی دانایی بود و چشمه های علم در او می‌جوشید و اما دریغ که ذره ای غرور در وجودش رخنه کرده باشد.
رها کردن را خوب آموخته بود و پرهیز هم پَرِ پرواز او بود. شاید باید گفت به اعلی درجه‌ی ایمان که شباهت به اهل بیت(علیهم‌السلام) باشد رسیده بود <: 
و اما ویژگی که تقدیرش می‌کنم این است که مصداقِ: [مؤمن خودش را در معرض اتهام قرار نمی‌دهد.] بود. قناعت می‌کرد، از آن قناعت های علوی... و معتقد بود: [ سفره‌ی رنگارنگ با علم و ایمان میانه ای ندارد.]
زمان شناس بود و هررفتار و گفتاری را نسبت به زمانش می‌سنجید. ولایت پذیری‌اش هم که خودتان در جریانید... مسئولیت پذیر و دست گیرِ افتاده ها بود...
خلاصه او شبیه مولایمان بود🫠✨️!
        

1

          "آرمانِ عزیز" از آنهایی بود که قلم روایتگر و نوع نگارش، دوست داشتنی اش نمی‌کند؛ بلکه فردِ روایت شده است که زینت بخشیده بر روایت ها.

از چیزهایی که دلت را می‌زند که در این کتاب پررنگ بود، تعدد روایات و یکسانی برخی اطلاعات و اتفاقات که هرکس یه رویداد واحد را چندین مرتبه به زبان خود می‌گوید؛ البته شاید همین نیز جالب باشد که بتوانی از ابعاد گوناگون بررسی کنی اما هرچیزی حدی دارد دیگر!

این ۲/۵ ستاره برای کمکی بود که به من کرد تا آرمان عزیز را بشناسم🥲:
کسی بود که واقعا به درد اسلام و انقلاب می‌خورد و از هرکاری برای رشد جامعه دریغ نمی‌کرد؛ چون طلبه ای حقیقی بود!
اخلاصی زبان زد داشت و هیچ کاری را در بوق و کرنا نمی‌کرد...
در نِموداری که رشدی ملایم رو به بالا دارد می‌زیست و اهل جوگیری نبود.
ادب او، اطاعت پذیریِ او که گفتن نمی‌خواهد... حیا و نجابتش را هم نباید از قلم بیاندازم.
ارادت و ولایت پذیری اش نسبت به حضرت آقا او را یک انقلابیِ حقیقی کرده بود و حتی در راه ولایت جان داد...
به هرچیز هم دل می‌بست وابسته اش نمی‌شد و چیزی را فدای چیز دیگر نمی‌کرد(منظم بود)
شوخ طبع و خوش اخلاق و زلال بود. او حقیقتا خودش بود (":
        

0

          تقریبا یک ماه قبل ارتداد کتابی نخواندم، یعنی کتابی به دلم نمی‌نشست چون "نخل‌و‌نارنج" را خوانده بودم و کلید گشایش بازگشت به دنیای کتاب را در خواندن دوباره کتاب های آقای یامین پور دیدم... با آنکه دستم از یکی از مقدس مکان ها، نمایشگاه کتاب کوتاه بود اما بوی کتاب و تورق آن را من هم شنیدم و این را از نمایشگاه مجازی تهیه کردم✨️.
[ ۱۷.۵ از ۲۰ ]

کتابی لطیف و در عین حال شکوه انگیز... توصیفات هنرمندانه و ظریفِ آن تک تک رویدادها را برایت به تصویر می‌کشد، انگار شبه غزل است! روح معنویت، نوری خیره کننده را به عمقِ حالِ خواننده می‌نشاند... و آغوشی امن برای فرار از مفاهیم سطحی برای فرار از مفاهیم سطحی که آن را عشق می‌نامند که فقط اهانت به آستان مقدس عشق اند!
پر از جملات و عباراتی‌ست که آدمی را به مکث وادار می‌کند و بر‌می‌گردد تا بار دیگری بخواند و آنقدر می‌خواند تا نه فقط در عقل و ذهنش بلکه در قلب و جانش فرو رود...
و تکرار... تکرار و مرور گفت‌وگوها، کلمات و مفاهیم، همه و همه این حس را به تو می‌دهد که خود را از مسافران همراه مسیر کتاب می‌دانی چون زیر لب می‌گویی: آری! من هم یادم هست که با چه لحنی این جمله را ادا کرد؛ تازه فکر کنم لباسش هم سبز بود! 
و ایده‌ی نابی که خواننده را مشتاق می‌کند و صفحات را میخکوب ورق می‌زند و می‌خواند؛ خارق العاده توانست دنیای ایرانی که زیر پای سگ های صهیونیست لگدمال می‌شود را شرح دهد حتی چندجایی از غمِ ایرانِ در کتاب وصف شده اشک ریختم و دلم را برایش کباب کردم...
پیوستگیِ کتاب، نحوه‌ی چینش فصل ها، زبان روان اول شخص هم از فضایل کتاب بود! 
نمایان کردن آرمان انقلاب و نیروی پشت نهضت به زبانی که هرچند لحظه یک بار برای تشبیه های قابل درکش سری به نشانه‌ی تایید و تحسین تکان می‌دهی را هم نباید از قلم بیاندازم... از عشق میان که نه عشق درون و به علت شدت و عمق در بیرون تجلی یافته‌ی یونس و دریا هم نمی‌توانم غافل شوم و آنقدر وصف عشق در کتاب واقعی و قابل لمس است که به خود اجازه نمی‌دهم راجبش زیاده عرضی داشته باشم... البته رد پای قلم آقای نادرابراهیمی هم دیده می‌شد که به دلم ننشست!! و برای همین یک ستاره کم کردم.
ولی آنچه درباره‌ی "ارتداد" گفتم کم است؛ خودتان بخوانید که مزه‌اش لایق چشیدن است🫠.
        

0