یادداشت‌های فاطمه کنهانی (2)

جنگ و صلح
اگه تو کل
          اگه تو کل زندگیم فقط یک کتاب رو بخوام به همه معرفی کنم، فکر کنم اون کتاب جنگ و صلح باشه(البته علاقه‌ی افراطی من به ادبیات روس هم بی‌تاثیر نیست.)
این رمان شاهکار از بزرگترین آثار ادبیات کلاسیک و داستان زندگی اجتماعی و سرگذشت پنج خانواده‌‌ی اشرافی در دوران جنگ با ناپلئون بناپارت در زمان تزار الکساندره.
جنگ و صلح یک روایت داستانی از یک دوره‌ی تاریخی بین سال‌های ۱۸۰۵ تا ۱۸۱۴ در بستر دو جنگ با همه‌ی حوادث و شخصیت‌های واقعی و بعضاً غیر واقعیه.
در توصیف فضای کتاب باید بگم که شما وسط طوفانی از حوادث، شخصیت‌های جدید، احساسات و افکار مختلف، زیر رگبار گلوله، مهمانی‌های رقص، احساسات ظریف دخترهای جوان و افکار فلسفی، تاریخ روسیه و حتی درس‌هایی از جغرافیا نشستید و هر خط از این کتاب خیلی تأمل‌برانگیز و جالبه. شاخ و برگ و توصیفات خیلی زیادن و گاهی ممکنه خسته کننده باشه. مثل اکثر آثار ادبیات روسیه انرژی فکری و حوصله‌ی زیادی نیاز داره، ولی قطعاً ارزشش رو داره. 
در این کتاب میشه گفت هیچکس قهرمان اصلی نیست و قسمت زیادی از کتاب هم جهان‌بینی و دیدگاه‌های تولستوی بیان شدن. 

پ.ن‌: جایزه‌ی رو اعصاب‌ترین شخصیت تعلق می‌گیره به پرنس نیکلای بالکونسکی بزرگ که آدم رو یاد حشمت فردوس می‌ندازه از نوع ترسناک‌تر

نکات ایمنی:
۱. جنگ و صلح بیش از ۵۸۰ شخصیت داره و اگه یک درصد فکر می‌کنید ممکنه یادتون بره، تبریک میگم صددرصد یادتون میره و کاملاً داستان رو قاطی می‌کنید. 
۲. اگه با ادبیات روسیه الفت چندانی ندارید، لطفاً خوندن ادبیات روس رو با این کتاب شروع نکنید.
۳. ترجمه‌ی سروش حبیبی از نشر نیلوفر عالیه

#فاطمه_کنهانی 
        

37

شفق در خم جاده‌ ی بی‌ رهگذر
همه‌ی ما گ
          همه‌ی ما گاهی به شهری دل بسته‌ایم که ندیده‌ایم و در آن زندگی نکرده‌ایم، اما با یک فیلم، با یک کتاب یا حتی با یک عکس، به قلبمان راه یافته. گاهی هم در شهرهایی بوده‌ایم و تمام عمر با خاطره‌اش زیسته‌ایم.
آندره آسیمان ما را به سفری خیال‌انگیز می‌برد به زمان گذشته، حال و آینده‌ای که مدام در میان هرکدام شناوریم و در عین حال غافل از همه‌شان. سفری به شهرهای خیال و رویاهایمان، همراه مارسل پروست، بتهوون، پسوا و سرانجام گوگول و داستایوفسکی.
این کتاب، سفری به شهرهای زنده در قلب آسیمان است. از اسکندریه‌ با خاک دامن‌گیر و رم با فواره‌های زیبا، تا پاریس، منهتن، نیویورک و سن پترزبورگ.
رویاهایی را به ما یادآور می‌شود که به آن‌ها رسیده‌ایم و بعد آرزو کرده‌ایم که رویا باقی می‌ماندند. از امر ممکنی می‌گوید که صورت وقوع نیافته اما هرگز در دل ما ناممکن انگاشته نمی‌شود.
و بالاخره در یک کافه‌ در پترزبورگ، جایی که زمانی تولستوی در آنجا زندگی می‌کرده، یادآور می‌شود که خوشبختی در همه جای جهان می‌تواند شادی کوچکی باشد حاصل از آفتابی دلنشین، صندلی‌ای در هوای آزاد و یک فنجان قهوه در کافه‌ای به همین نام: خوشبختی‌.
#فاطمه_کنهانی
        

20