یادداشتهای رسول احمدیان (2) رسول احمدیان 1404/1/24 مدخل شعر معاصر فارسی (1392 1285) شهریار خسروی 4.4 3 مدتی پیش میخواستم مطلبی با عنوان " درکشاکش مدرنیته و سنت " بنویسم و در آن به جنبش ها و آمد و شدهای فرهنگی در ایران بپردازم. وقتی کتاب آقای خسروی را خواندم، به نتیجه رسیدم که یکی از بهترین و شفافترینهای این جریانات، ادبیات معاصر یا بهتر بگویم ادبیات ۱۰۰ ساله اخیر ماست. جدال و ستیز هوداران سنت و مدرنیته و اعلان برحق بودن از جانب هر کدام، مخاطب امروز را به سردرگمی و تشکیک میاندازد. هر کدام از جناحین، طناب را با زور هر چه تمام، به سمت خود میکشند و انتظار تشویق از سمت تماشاگران را دارند. در اینجا اگر گروهی با نوعی مسامحه وارد شوند و وسط طناب را ببرند تا از تنش جلوگیری کنند، مقصود حاصل نشده و دو گروه بیشتر از قبل به جان هم میافتند. اساساً ورود ناگهانی عناصر مدرن، آنهم با حجمی وسیع در بستری عتیق، هر جامعهای را به نوعی گلاویز شدن فرهنگی وامیدارد که نمیشود نقطه پایانی بر آن گذاشت. صرفاً میتوان انتظار داشت که یک کفه در برابر کفه دیگر در زمانی خاص، سنگینتر باشد. ادبیات معاصر ما و بالاخص شعر، میدانی فراخ برای این گونه زورآزمایی و درگیریهاست. فارغ از هرگونه جهت گیری، باید این اتفاقات را پذیرفت. اینکه باید به وجود شعر معاصر اذعان کرد و دست از لجاجت و یکدندگی برداشت. بهنظر من (و برخلاف بسیاری از افراد) میبایست شعر را به نو و کهن تقسیم کرد و هر کدام را مسئلهای مقبول شمرد. این جدایی هرچه نباشد میتواند حضور یکی را برای دیگری مسجل کند. در پایان باید بگویم که شعر، امّری مقدس نیست. از آسمان نیامده و یا دخل و تصرف در آن ممنوع یا محدود نیست. چه بخواهیم چه نخواهیم شعر به زمانه خود و آدمی متعلق است. شعر نور نیست ولی بازتاب ضیاء روزگار ماست. 0 22 رسول احمدیان 1403/12/29 نیما چشم جلال بود شمس آل احمد 3.3 2 در آخرین روز سال یکهزار و چهارصد و سه اولین یادداشت خود رابرای این کتاب مینویسم. هر چند هیچگاه خود را در جایگاهی ندیدم که یادداشت انتقادی یا تدافعی برای هیچ اثری بنویسم. آنچه امروز میگویم صرف آن است که شهامت و شجاعت و حتا فداکاری جناب جلال را برای مسیر شعر امروز نشان دهم. گویا جلال چه دیروز و چه امروز، همیشه سپربلا بوده. بیپروا در برابر هجمه و تهمتهای جماعت نادان امروز و دیروز قرار گرفته و رسالتش را در این همه همهمههای و هوی پرست زمانه به پایان رسانده. جلال هیچگاه خودش را در مقام شاعر ندید ولی به عنوان مخاطبی زیرک و خوانندهی ماهر ظاهر شد. آنچه او از شعر نو عرضه کرد، مسیر را برای جوانان آنروز و بزرگان امروز فراهم کرد. شاید اگر آن همه نطقهای آتشین و کوبنده جلال در محافل و مجالس نبود و آن همه دفاعیات رسا در جراید نبود، نیما به یک رویای نیمه مرده بدل شده بود که جز تکفیر و سبّ ، یادواره دیگری نداشت. کنون که بیش از هفتادسال از مرگ نیما و شصتسال از مرگ جلال گذشته و هرکدامشان مزین به تهمتهای مختلفاند، شاید دیگر نتوانیم هیچکدام را آنگونه که شایسته هستند، بشناسیم. اما به خوبی میتوان روابط بین این دو شخص را شناخت. مسلماً بعد از خواندن کتاب میتوان با قطعیت اعلام کرد که رابطه مرید و مرادی بین جلال و نیما مردود است. دفاعیات جلال در کنار انتقادات کوبندهاش از نیما قرار میگیرد و این از مناعت اخلاقی جلالست که انسان مفرطی نبوده است. از نظر جلال بیطرفی در این میدان هرگز وجود نخواهد داشت. یا شما با جریان شکل گرفته موافقید و به هواداری از نیما کشیده خواهید شد و یا در سنگر پاسداری شعر از الحاد امروزی هستید و نیما را نمکدان شکسته خطاب خواهید کرد. اعلام بیطرفی در این میان فقط به معنای عدم آگاهی و بیسوادی شماست و یا شاید شما جرائت کافی را ندارید و رخت خود را از این ورطه به بیرون خواهید کشید تا شاید شرّش دامنتان را نگیرد. 2 15