یادداشت رسول احمدیان

        مدتی پیش می‌خواستم مطلبی با عنوان " درکشاکش مدرنیته و سنت " بنویسم و در آن به جنبش ‌ها و آمد و شدهای فرهنگی  در ایران بپردازم. وقتی کتاب آقای خسروی را خواندم، به نتیجه رسیدم که یکی از بهترین‌ و شفاف‌ترین‌های این جریانات، ادبیات معاصر یا بهتر بگویم ادبیات ۱۰۰ ساله اخیر ماست.
جدال و ستیز هوداران سنت و مدرنیته و اعلان برحق بودن از جانب هر کدام، مخاطب امروز را به سردرگمی و تشکیک می‌اندازد. هر کدام از جناحین، طناب را با زور هر چه تمام، به سمت خود می‌کشند و انتظار تشویق از سمت تماشاگران را دارند. در اینجا اگر گروهی با نوعی مسامحه وارد شوند و وسط طناب را ببرند تا از تنش جلوگیری کنند، مقصود حاصل نشده و دو گروه بیشتر از قبل به جان هم می‌افتند.
اساساً ورود ناگهانی عناصر مدرن، آن‌هم با حجمی وسیع در بستری عتیق، هر جامعه‌‌ای را به نوعی گلاویز شدن فرهنگی وا‌می‌دارد که نمی‌شود نقطه پایانی بر آن گذاشت. صرفاً می‌توان انتظار داشت که یک کفه در برابر کفه دیگر در زمانی خاص، سنگین‌تر باشد.
ادبیات معاصر ما و بالاخص شعر، میدانی فراخ برای این گونه زورآزمایی‌ و درگیری‌هاست. فارغ از هرگونه جهت گیری، باید این اتفاقات را پذیرفت. اینکه باید به وجود شعر معاصر  اذعان کرد و دست از لجاجت و یک‌دندگی برداشت. به‌نظر من (و برخلاف بسیاری از افراد) می‌بایست شعر را به نو و کهن تقسیم کرد و هر کدام را مسئله‌ای مقبول شمرد. این جدایی هرچه نباشد می‌تواند حضور یکی را برای دیگری مسجل کند.
 در پایان باید بگویم که شعر، امّری مقدس نیست. از آسمان نیامده و یا  دخل و تصرف در آن ممنوع یا محدود نیست. چه بخواهیم چه نخواهیم شعر به زمانه خود و آدمی متعلق است. شعر نور نیست ولی بازتاب ضیاء روزگار ماست.

      
314

21

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.