یادداشتهای فاطمه محمودی (3) فاطمه محمودی 1403/8/20 خال سیاه عربی حامد عسکری 4.1 100 غربت بقیع، جلال مسجد النبی و شکوه مسجدالحرام را در دل کلمات خال سیاه عربی حس کردم. در صفحههای آخر، گزاره معروفی بود از حضرت امیر «ع»؛ که اگر از ازل چنین چیزی موجودیت نداشت کلاهمان پس معرکه بود. جمله این بود خدا را شناختم به شکستن تصمیمها. خدای ما آدم های نادان، چقدر در زندگی مان تصمیمهای اشتباه گرفتیم و فکر کردیم خوب است و تو شکستی. چقدر تصمیمهای اشتباهمان را شکستی و نجاتمان دادی و چقدر تصمیمهایی شکستی که هنوز هم که هنوز است حکمتشان را نمیدانیم اما هنگام دیدن برهم خوردن معادلات کودکانهمان به قدرت تو پی میبریم؛ و این از همه شکستنیهای دنیا برندهتر است. 1 1 فاطمه محمودی 1403/8/11 پاییز آمد: خاطرات فخرالسادات موسوی همسر شهید احمد یوسفی گلستان جعفریان 4.2 38 «اگر همسران جوانی که شوهران فداکار و جوانمردشان به میدانهای نبرد رفته بودند، به بهانهی داشتن فرزندان خرد، زبان شکوه باز میکردند، باب شهادت و مجاهدت بسته میشد. شما به گردن این انقلاب و این کشور و این ملت و تاریخ ما حق دارید.» رهبر انقلاب | ۱۳۸۰/۱۱/۰۲ 0 3 فاطمه محمودی 1403/7/2 پیامبر بی معجزه محمدعلی رکنی 4.2 46 پیامبر بی معجزه را خواندم. شاید سه روز طول کشید. جملات اول، جوری خودشان را پیچ و تاب داده بودند که موقع خواندنشان پیچ و تاپی به لب های من هم می افتاد. همانجور که وقتی از بویی، صدایی، حرفی خوشم نمیآید و دهنم کج و کوله میشود. اما زمینش نگذاشتم. خواندم و رفتم به صفحه های بعد. بعد دیدم نویسنده چه ماهر بوده است که من نصف کتاب را خواندم اما این حجم از آرایه های ادبی و تشبیهها و فلش بکهای نویسنده را بی آنکه اذیتم کند رد کردهام. پیامبر بی معجزه داستان سید حمید است. مردی که لباس پیامبر (ص) به تن دارد، خیلی میداند، خوب روضه میخواند، اهل چله نماز شب و روزه است؛ اما تلنگر یک قاچاقچی به او فهماند که هنوز خیلی از راه را نرفته و تلنگر یک مورچه به او فهماند چطور تا بحال حضور خدا را به طور حقیقی درک نکرده بوده. من نویسنده را نمیشناسم اما وقتی هر صفحهای را میخواندم و ورق میزدم؛ احساس میکردم نویسنده زیست مومنانهای داشته که اینقدر خوب و با جزئیات احوال این شیخِ صفر کیلومترِ داستان را به تصویر کشیده است. 0 4