یادداشت
1403/7/2
4.2
46
پیامبر بی معجزه را خواندم. شاید سه روز طول کشید. جملات اول، جوری خودشان را پیچ و تاب داده بودند که موقع خواندنشان پیچ و تاپی به لب های من هم می افتاد. همانجور که وقتی از بویی، صدایی، حرفی خوشم نمیآید و دهنم کج و کوله میشود. اما زمینش نگذاشتم. خواندم و رفتم به صفحه های بعد. بعد دیدم نویسنده چه ماهر بوده است که من نصف کتاب را خواندم اما این حجم از آرایه های ادبی و تشبیهها و فلش بکهای نویسنده را بی آنکه اذیتم کند رد کردهام. پیامبر بی معجزه داستان سید حمید است. مردی که لباس پیامبر (ص) به تن دارد، خیلی میداند، خوب روضه میخواند، اهل چله نماز شب و روزه است؛ اما تلنگر یک قاچاقچی به او فهماند که هنوز خیلی از راه را نرفته و تلنگر یک مورچه به او فهماند چطور تا بحال حضور خدا را به طور حقیقی درک نکرده بوده. من نویسنده را نمیشناسم اما وقتی هر صفحهای را میخواندم و ورق میزدم؛ احساس میکردم نویسنده زیست مومنانهای داشته که اینقدر خوب و با جزئیات احوال این شیخِ صفر کیلومترِ داستان را به تصویر کشیده است.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.