یادداشت‌های ساینا (4)

          و تمام! 
واقعا نمیدونم چی بگم، الان فقط دلم میخواد جیغ بزنم و بگم: خدایااا! 
احتمالا اگه نسخه ی فیزیکیِ این کتابو داشتم(پی دی اف خوندم) کتاب زیر استیک نوتا محو میشد. 
خیلی تجربه ی شیرینی بود، واقعا میزان ذوقی که برای هر دیدار آدام و اولیو داشتم غیر قابل وصف بود😭
ناگفته نماند بنده هیچ ارتباط خوبی با آدمایی که اسمشون آدامه نداشته و این اولین باریه که از یک ادام نام خوشش اومده!🙏
کتاب داستان جالبی داشت،تا لحظه ی آخر اتفاقات هیجان انگیزو نازی میوفتاد، پر پرررر صحنه هایی بود که از ذوق میخواستی جیغ بکشی
در کل من که خیلی خیلی دوستش داشتم و معتقدم آدام کارلسن یکی از بهترین شخصیتای کتابیه😭😂
به هرحال، امیدوارم از هر کتابی که میخونید لذت ببرید
ممنون بابت همراهیت،واقعا همخوانی باهات یکی از بهترین تجربه ها بود💙:  Donyaaaaa@
شروع:۱۴٠۴/۵/۲
 پایان:۱۴۰۴/۵/۵
٠۳:۳۳ (چه رند😔) 

        

          و تمام. 
مثل همیشه اینو مینویسم که:«یه تیکه از من و احساساتم تو این کتاب جا موند» 
تاحالا عاشقانه ای به این ارومی نخونده بودم!همیشه لیلی و مجنون باید با کلی جنگ و خونریزی‌و نفرت به هم میرسیدن! 
اما بادیگارد؟اینطور نبود. 
هانای نازم با تیکه کلامای جالبش و جک عزیزم با کنایه های شوخ طبعانش، دوتاشون تونستن احساسات منو برانگیخته کنن و کاری کنن که نفهمم کی این کتابو تموم کردم. 
البته تکذیب نمیکنم که کتاب کلیشه های زیادی داشت ولی زننده نبود(حداقل برای من) و خیلی سریع و با ذوق خوندمش
من که خیلی دوستش داشتم و برای سه روز حالمو خوب نگه داشت و لبخند روی لبم اورد✨
۱۴۰۴/۵/۲
۰۰:۲۸
        

          مجموعه ی معماییه نازنینم😭
من زیاد ادم جنایی و معمایی خونی نیستم با اینکه به این ژانر علاقه دارم،و این مجموعه اولین مجموعه ی معمایی ای بود که خوندم
به شخصه خیلی دوستش داشتم و باهاش ارتباط گرفتم، به نحوی انگار واقعا داشتم با ایوری توی اون عمارت زندگی میکردم. 
شخصیت پردازی خوبی داشت، همه ی شخصیتا رفتار های خاص و منحصر به فرد خودشونو داشتن و این هر شخصیتو خیلی جذاب میکرد. 
ایوریِ باهوش، جیمسونِ کنجکاو، گریسونِ جدی، زندرِ بازیگوش و نشِ مرموز که در کنار هم ترکیبی فوق العاده بودن
و البته گریسون و جیمسون عزیزم که معتقدم بخشی عظیمی از جذابیت کتاب بخاطر کَل کَل های این دوتا داداش بود! 
داستان شوکه کننده ای بود و هر صفحش رد پای یه احساس از من میموند و حیف که نمیشه احساساتتو دستت بگیریو لای صفحات بذاری تا جاودانه شن و مجبوری با یه خودکار و چند تا ورق پلاستیکی رنگی اونجا ثبتشون کنی. 
بخشی از منو احساساتم تو این کتاب موند،در کل من دوستش داشتم و منتظر ترجمه ی جلد های فرعی میمونم! 

        

          این کتابم تموم شد و یه تیکه از منو احساساتم توش جا موند. 
این کتابو میشه از دو دید بهش نگاه کرد و نظر داد
دید اول اونیه که بوک شاپ ها به شما نشون میدن، شاهکار نشون دادن کتاب. 
از این دید اگه بخوایم نگاه کنیم به این نتیجه میرسیم وقتمونو تلف کردیم چون این کتاب قطعا یه شاهکار نبود. کلمه ی شاهکارو واسه هر چیزی نمیشه به کار برد. 
اما اگه بخوایم از دید دوم که شما میرید توی کتاب فروشیو بدون اهمیت به تبلیغات از خلاصه ی کتاب خوشتون میاد نگاه کنیم، کتاب جالبی بود. صد و پنجاه صفحه ی اول زیاد جذبم نکرد اما از وقتی اتفاقات و داستان کتاب به صورت جدی شروع شد جذبش شدم. کتابی بود که دوستش داشتم و باهاش تقریبا ارتباط برقرار کردم و این به خاطر این بود که با انتظار بی جای آنلاین شاپا نرفتم سراغش. فضای جذابی داشت و شخصیت پردازی خوبی داشت. 
نمیتونم بگم که پیشنهادش میکنم یا نه چون خیلی کتابیه که سلیقه ایه.
من دوستش داشتم و باهاش ارتباط گرفتم💙
در هر حال امیدوارم از کتابی که میخونید لذت ببرید🌚