یادداشت‌های سلنا مصدق (32)

          کتاب قشنگی بود راجع به شجاعت که البته نقطه ضعف هایی هم داشت اما وینی یه خرس دوست داشتنی بود که تا آخر شما رو با خودش همراه کرد
        

          کتاب جالبیه با اینکه ماجرا قابل پیشبینیه اما شما آنچنان مجذوب زندگی و کارهای شخصیت اصلی میشین که به کلی این موضوع رو فراموش میکنین و با داستان هراه میشین
        

          موضوع اصلی جالب بود اما خیلی جذاب نبود  و اینکه نویسنده شما رو وادار به نخوندن بقیه ماجرا میکرد ترفند خوبی بود که ادامه بدین هرچند داستان اصلی هم همین کاررو انجام میداد و نسبتا قوی بود
        

          خیلی کتاب قشنگیه پیشنهاد میدم اول کتابو بخونین که جزئیات ماجرا ذهنتون رو نوازش کنه و موقع دیدن انیمه از کم بودن جزئیات شگفت زده نشین شخصیت سازی و موضوع اصلی داستان هم خیلی جذاب و هوشمندانست
        

          از اون کتابایی بود که نشون میداد عشق تقسیم نمیشه و چند برابر میشه و استقلال رو برای رسیدن به اهدافمون پیشنهاد میکرد این کتاب به وضوح نشون داد فداکاری برای رسیدن به کسی که عشقش رو به ما اختصاص داده(مادر)یکی از بزرگترین و زیبا ترین فداکاری هاست
        

          جزو اون دسته از کتابا بود که از ما میخواست درک کنیم که همه جا اوضاع اونطور که باید خوب نیست و افرادی هم هستن که دارن سختی میکشن و ما ازشون هیچ خبری نداریم
        

          کتاب خوبی بود اینکه یه دانش آموز مثبت شخصیت اصلی باشه ایده ای بود که که تابه حال کم بهش پرداخته شده و جدید بود هرچند کشش داستان زیاد و کسل کننده بود
        

          به عنوان یه کتاب نوجوان خیلی روند کندی داشت و این موضوع به مرور میتونست خسته کننده باشه و خب ریتم داستان و اتفاقات هم به دلم ننشست هرچند شخصیت سازی قوی بود و طوری بود که میتونستی توی اقیانوس ذهن افراد شنا کنی و درکشون کنی و باهاشون همراه بشی
        

          کتاب قشنگی بود و فضاسازیش طوری بود که خودتونو توی سرمای زمستون تصور میکنین شخصیت سازی و اتفاقات توی داستان هم به خوبی تونسته بود اوضاع کودکانی که توی جنگ جهانی آواره شده بودن رو نشون بده هرچند نویسنده میتونست خیلی قویتر این چیزهارو توی ذهنمون به وضوح مشخص کنه
        

          کتاب خیلی عمیقی بود و جزو اون دسته از کتابا بود که با شخصیت سازی قوی و فوق العادش کاری میکنه که با شخصیت اصلی همدردی کنی و درکش کنی اتفاقات خیلی واضح بودن و باعث میشدن خودتونو تو فضای داستان حس کنید و این خیلی ویژگی خوبی بود
        

          قلم نویسنده به خوبی میتونست شما رو تو زمان سردرگم کنه هرچند به عنوان یه کتاب خیلی ماجراهای غیر منتظره نداشت و بیشتر مثل دفتر خاطراتی بود که در قالب کتاب درآوردنش و البته که شخصیت سازی مناسب بود و میتونست پایان قوی تری داشته باشه
        

          من درکل عاشق کتابای لیسا گرفم،قلم پر رمزورازی داره به طوری که کل کتابو یه نفسه میخونی جلد قبلیش کلاف پر گره هم خیلی قشنگ بود هردو کتاب با اینکه دنباله ی هم هستن ولی یه اثر مستقلن و این خیلی ویژگی خوبیه، شخصیت پردازی عالیه و اینکه که هر فصل مختص به یه شخصیته خیلی ایده ی فوق العاده ایه
        

          وقتی جلد یکو خوندم نمیدونستم جلدای دیگه ای هم هست برای همین وقتی توی کتابخونه جلد دو رو دیدم خیلی ذوق زده شدم،محتوای کتاب هم به نوبه ی خودش بینظیر بود و از اون کتابایی بود که موقع خوندن آرزو میکنی یا کل ماجرا واقعی باشه یا خودت تو اون دنیا زندگی کنی 
پ.ن بعد این کتاب متوجه شدم من یک عدد کتاب باز هستم😀
        

          کتاب قشنگی بود این رو نشون میداد که تو هر زمینه ای هم فوق العاده باشیم باز هم همه چی طبق روال پیش نمیره و باز هم اتفاقاتی میفته که باعث میشه خیلی از افراد به ظاهر کمالگرا نتونن اونطور که باید باما کنار بیان اما درنهایت این ما هستیم که مسیر زندگیمون رو مشخص میکنیم و تو خیلی چیزا بی تقصیریم
        

          وقتی داشتم برا تموم شدن کتاب باز ها غصه میخوردم جلد این مجموعه بهم لبخند زد و منو وارد جهان قشنگ کتابخونه های مرموز کرد🫠📚
        

          آرزو میکنم کاش این مجموعه هیچوقت تموم نمیشد، معما هایی که گاهی اوقات فک میکنم من هم کنار جیمز و امیلی حلشون کردم و تو کل ماجرا باهاشون بودم تو این کتاب زندگی کردن و منو با خودشون همراه کردن🥲
        

          کتاب باز ها یه شاهکار معمایی ماجراجوییه که خواننده رو به شدت مجذوب خودش میکنه به طوری که وقتی سرتو بالا میاری تازه میفهمی تو دنیای بیرون چه خبره 
پ.ن از نظر من این کتاب برا نوجوونا خوبه و صد البته که خیلی از بزرگسالا نمیتونن مثل ما خودشون رو تو فضای داستان حس کنن 
        

          کتابی که موقع خوندنش درک میکردی گاهی اوقات چیزایی مثل دوستی و عشق هستن که تو رو وادار به زنده موندن و تلاش میکنن
        

          گاهی اوقات آرزو هایی داری که یجور احساسن، فقط حسشون میکنی ولی نمیتونی به زبون بیاری اما وقتی به درختی فک میکنی که احساساتت رو درک میکنه هرجور که شده مایل میشی آرزوهات رو ،تکه ی از وجودت رو ، به اون درخت بسپری🌱
        

          ژانر فانتزی تخیلی معمایی ژانر مورد علاقم، کتابی که منو تو دنیای خودش زندانی کردو مثل شخصیت ها وحشت باغبان شب رو بهم چشوند و منو با خودش تا عمق ماجرا فرو برد لازمه بگم فوق العادست👌🏻🌚