یادداشتهای مرضیه افتخاری (5) مرضیه افتخاری 1403/9/13 سه دیدار با مردی که از فراسوی باور ما می آمد: در میانه ی میدان جلد 2 نادر ابراهیمی 4.6 51 ای کاش ادامه داشت.... حیف از نادر.... حیف... 0 0 مرضیه افتخاری 1401/3/13 بیوتن رضا امیرخانی 3.9 62 بیوتن شلوغ است...وقتی میخوانمش انگار که در خیابان های منهتن قدممیزنم! صدای بوق ماشین ها و همهمه ی مردم را میشنوم و ساختمان های بلند و بیلبورد های تبلیغاتی را میبینم و البته آسمان را نه! حس میکنم انگار که رضاامیرخانی با دیدن آمریکا ذهنش شلوغ بوده و این شلوغی ها را کلمه کرده و حاصلش شده بیوتن! و در عین حال لحظههای آرام زیاد دارد...و من شب قدرِ نوشته شده در کتاب را عاشقم! بیقراری های ارمیا را با پوست و خون حس میکنم و در عین حال با بیقراریهایش عصبی و کلافه میشوم! بیوتن برای من پر است از دوگانگیِ کلافگی و آرامش! اگر میخواهید کلی احساسات را در کنار هم تجربه کنید؛ بیوتن را حتما بخوانید! 1 30 مرضیه افتخاری 1401/3/12 خانواده من و بقیه حیوانات جرالد دارل 4.2 5 این کتاب ماجرای هجرت موقت یک خانواده ی انگلیسی به جزایر یونان هستش که از زبان "جری" پسر کوچیک خانواده مطرح میشه؛ و درواقع بیان خاطرات کودکیِ خود نویسنده هستش. ماجرای درگیری های اعضای خانواده با مسئله مهاجرت و البته علاقه و کنجکاوی بینظیر و بیاندازهی 'جری' به انواع و اقسام جانور ها، با نثر روان و طنز تو کتابش بیان میشه! خوندن این کتاب برای من لبخند و آرامش به همراه داشت و توصیفهای نویسنده از همه چیز مخصوصا حشرات به قدری دقیق و جزئی بود که گاهی مورمورم میشد و نمیتونستم ادامه بدم!(بخاطر ترس بیحدم از حشرات😑) نکته خیلی خیلی جالب تر این کتاب قضاوتها و تحلیل های جری از حالتهای احساسی حشرات بود! مثلا اینکه(عقربهای سیاه دستدر دست و با حالتی جدی در میان کپههای خزه میخرامیدند!) یا (یکی از مارمولک ها اتاق مرا انتخاب کرده بود و هرشب با شتاب از دیوار گچی بالا میآمد و با کنجکاوی به اطراف نگاه میکرد!) این قسمت ها انقدر برای من جذاب بود که واقعا دلم میخواست به موجودات نگاه کنم که ببینم میتونم همچین برداشت هایی داشته باشم یا نه! و در آخر هم بسیار دلتنگ روزهایی شدم که موبایل نبود و زمان خیلی بیشتری رو تو طبیعت میگذروندم! عکس پست هم کتابه در مقابل نزدیک ترین ردی که از طبیعت تو خونمون هست و ناخن کوچیکهی طبیعتی که "جری" تجربه کرده هم نیست!😪🚶🏻♀️ خلاصه که اگر شما هم مثل من دلتون یه خونه باغ میخواد تو یه منطقه ی سرسبز و خنک و ییلاقی که تو سکوتش چند وقتی رو بگذرونید و موقعیتش رو ندارید، به شدت توصیه میکنم این کتاب رو بخونید که حداقل تو فضای داستان از این فضا لذت ببرید! 0 11 مرضیه افتخاری 1401/3/12 بانوی قصه الناز پاکپور 4.1 13 بانوی قصه رمانِ خیلی معمولی و حتی دستِ پایینی محسوب میشود و محتوای فاخری ندارد! اما من دوستش دارم، بی اندازه! از آن کتاب هایی است که قابلیت خواندنش با عشق را در هر زمان و هر مکانی دارم! از همان ها که تعداد دفعاتی که آنرا خوانده ام از دستم در رفته! از آن مسکن ها که برای بهتر شدن حالم به آن پناه میبرم! بانوی قصه را دوست دارم شاید چون شبیه همرازم یا دوست دارم شبیهش باشم... و حامی که نمونه ی یک مرد کامل و افسانه ای که احتمالا وجود خارجی ندارد! D: اصلا نویسنده ی کتاب جایی نوشته بود که برای نوشتن حامی از برهان خلف استفاده کردم و حامی همه ی آن چیزیست که مرد ها باید باشند و معمولا نیستند! عشق بین همراز و حامی آرام و روان است، درگیری های عجیب و دور از منطق ندارد و همین آن را برای من جذاب میکند! اگر از من بپرسید که بانوی قصه را بخوانیم یا نه، به آقایان میگویم بخوانند و خانم ها نه! چون برای آقایان فرصت یادگیری ترفند و برای خانم ها حسرت و فانتزی در پی دارد! 0 15 مرضیه افتخاری 1401/3/12 من او رضا امیرخانی 4.3 180 به جرئت میتوانم بگویم منِ اوی رضا امیرخانی زیبا ترین داستانیست که خوانده ام! هرچند که خودش میگوید الان که نگاه میکنم، میبینم منِ او پر از ایراد است....اما این رمان برای من آنقدر دوست داشتنی و عزیز است که نقصی در آن نمیبینم! و البته که رضا امیر خانی جزو خاص ترین و خفن ترین انسان هایی ست که من میشناسمشان و از نگاهِ من سطح بالا و فرهیختگی اش نیاز به گفتن ندارد! و ترکیبات زیبا، خلاقیت، نگارش و نثر خاص و منحصر به فردش آنقدر برایم جذاب بود که بعد از خواندن منِ او، به دنبال بقیه آثارش رفتم... منِ او همان رمانی بود که مرا وارد دنیای داستان کرد و با واژه آشنا کرد.... منِ او فقط یک رمان عاشقانه نیست...منِ او روایتی عارفانه از فراز و فرودِ عشق پاک و معصومِ پسربچه ایست که در طول زندگی و درگیر شدنِ با روزمرگی ها، گاه به گناه نزدیک میشود، گاه از خود و معشوقش دور میشود و.... و در واقع روند رشد و کمالِ این پسر بچه به گونه ای هنرمندانه بیان شده، آنقدر هنرمندانه که شاید تا همیشه در ذهنتان باقی بماند! ظرافت و لطافت این رمان به راحتی میتواند حال و هوایتان را تغییر دهد، گاهی آنقدر شیرین که لبخند از روی لبتان کنار نرود و برای من گاهی آنقدر غم انگیز که تا ساعت ها بعد با یادآوری اش اشک بریزم و اشک بریزم و..... خلاصه حرف دلم بگویم؟! منِ او را بخوانید! حتما بخوانید... قول میدهم دوستش داشته باشید و از وقتی که پای صفحات کتاب و چشمی که خرج واژه هایش کرده اید، هرگز پشیمان نخواهید شد! 0 12