یادداشتهای Helman,'; (6)
1404/6/7
کتاب عزیزی بود. برای پیدا کردن جواب هام تا آخر بدون وقفه خوندمش اما در آخر هم جوابی برای خیلی از سوال هام پیدا نکردم و با یک پایان باز مواجه شدم که خب حقیقتا ناامید کننده بود. اما با این وجود باز هم شخصیت های کتاب رو دوست داشتم با شخصیت اصلی خیلی از قسمت ها همزاد پنداری میکردم و همینطور هایدا هم از شخصیت های مورد علاقم در کتاب بود خیلی امیدوار بودم که آخرای کتاب بعد از ناپدید شدنش دوباره برگرده ، اما این اتفاق نیفتاد و داستان این بزرگوار هم بی پایان موند. میدونم که قراره دلتنگ این کتاب و فضای کم و بیش پر از اندوهش بشم اما از اونجایی که اولین رمانی بود که از موراکامی بزرگوار میخوندم ، به شدت مشتاقم که برم سراغ کتاب های دیگه این نویسنده.
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
1404/5/5
این کتابو تقریبا دوسال پیش بهم هدیه دادن و خب به دلیل اینکه از قبل میدونستم شخصیت ربکا حتی قبل اینکه رمان شروع بشه مرده باعث میشد هی خوندنش رو عقب بندازم و رغبتی نداشته باشم. اما خب سخت در اشتباه بودم 😃 شخصیت همسر دوم ماکسیم که داستان از سمت اون روایت میشد به شدت خوب بود خیال پردازی هاش ، کمبود اعتماد به نفسش ، اینکه از سمت خودش و در ذهنش خودش رو جای دیگران میگذاشت. باید بگم بیشتر از هرچیز دیگه ای رمان رو جذاب کرده بود به نظرم. همچنین میل به دونستن اینکه چه به سر ربکا اومده بود و در گذشته چه اتفاقی افتاده بود و این ندونستن خیلی خوب بود اخرای رمان و زمانیکه فهمیدم ماکسیم باعث قتل ربکا شده دیگه نمیتونستم کتاب رو زمین بذارم حتی. باید بگم که رسما با این کتاب زندگی کردم و یکی از بهترین رمان هایی بود که خوندم. همین.
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.