یادداشتهای Atym (12)
2 روز پیش
کتاب قشنگی بود ، در عرض سه روز و نصفی تمومش کردم، ولی بعد از خواندن این کتاب آنقدر سوال تو ذهنم مطرح شد که اکثرا بی پاسخ موند. برام جالب بود که تو جهان هستی چرا انقدر زن بی ارزشه ولی تو نگاه سفید این را واضح توضیح داد ولی بازم (به قول کوچه بازاری ها تو کتم نرفت) که چرا هنوز هم که هنوز بعضی جا ها زن ها و دخترا بی ارزش هستن . وافعا چرا تو کشور خودمون ذره ای امنیت نداریم. این ها بخشی از سوالات بی جوابم بود . که با خوندن این کتاب به بخشی ش پی بردم به بخشی ش نه . اگه شما هم این سوالات در ذهنتون هست پیشنهاد می کنم این کتاب را حتما بخونید ........ جا داره تشکر کنم از نویسنده بابت نوشتن این کتاب که تونست به بخشی از اینسوال ها جواب بده..... ولی ای کاش جواب سوالاتم را هم می گرفتم 🥲🙃
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
1403/12/18
بالاخره تموم کردم و هر لحظه ای که می خواندم سوپرایز میشدم از قسمت هاش در تمام این مدت که بخش نامه ها را می خواندم فک می کردم آملیا می نویسد ولی وقتی آخرای کتاب دیدم که رابین می نوشته به شدت غافلگیر شدم و حتی وقتی فهمیدم قاتل مادر آدام خودش است بیشتر غافلگیر شدم یعنی نویسنده میدونسته چطوری ما را به سمت کتاب جذب کنه . آخرش هم نفهمیدم سرنوشت آملیا چی شد . ولی در کل کتاب قشنگی بود و میتونم بگم دوستش داشتم .این کتاب را با صدای آقای محسن پورشمسا گوش دادم و خیلی جو خوبی داشت . علاقه زیادی به خواندن و گوش دادنش داشتم. پیشنهاد می کنم اگر به کتاب هایی علاقه مند هستید که هر لحظه سوپرایز شوید حتما بخونید. نسخه پی دی اف به همراه پادکست آن .
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
1403/9/27
می خواهم به عنوان اولین نفری که نظر میدم درباره این کتاب اینگونه بنویسم ! بمیرم برای دل محراب ، محراب عاشق ، پسری که عاشق و دل باخته ی سوسن بود . ولی سوسن چه کرد به او خیانت کرد . خیانتی که با صمیمی ترین دوستش ازدواج کرد . و محراب موند و اون همه عاشقی و شعر . اما با اینکه خوشبخت نشد سوسن . آخرش از عشق محراب باخبر شد ولی کار از کار گذشته بود . او دیگه نبود . دیگه کسی نبود شعر بگه . بیچاره محراب . تکه شعر از محراب که خیلی دوست داشتم: الماس درشت اون چشات مثل گوهر تو صدف مثل خوش رنگی چایو مثل تیری تو هدف الماس درشت اون چشات پر از شهد عسله مثل کندو های زنبور مثل نیش خطره آهنگ اصیل اون صدات مثل موسیقی زیبا رنگ آواز قناری جنس حریر دیوار شکل خندیدن تو مثل لبخند شقایق واسه این دل گرفته واسه این همیشه عاشق تو بخند تا دل من تو غم ها جون بگیره تو بخون تا دلتنگم تو بی کسی نمیره چشای درشت تو مثل یک جام شرابه مثل آرزو و رویا تو افق ها سرابه تن من برای این سراب خوش رنگ می میره دل من میون پنجه های چشات اسیره تو اشاره کن تا من دخیل اون چشات بشم جای بی رنگی و پوچی رنگ اون صدات بشم تو بگو تا اون دلتنگم بشه شکل یک شقایق تو بمون تو بی کسی ها واسه این همیشه عاشق خیلی کامل حس کردم تک تک شعر هاشو ..................... کتاب صوتی شب اسفندی با صدای علی ابجدیان و زهرا رز ده
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.