یادداشت معصومه توکلی

        عنوان ترجمه ی فارسی: هوگو و ژوزفین
نایاب است و پیدا نمی شود. پی دی اف ش را شاید بتوان در ابنترنت جُست. امّا یک صفحه ندارد. کجا؟ یکی از حسّاس ترین قسمت های قصّه یعنی صفحه ی 159! هر که به آن جا رسید، بگوید برایش تعریف کنم چه می شود که بعدش آن جوری می شود! :)
آن قدر برایم عزیز است که حدّ و حصر ندارد و هیهات که این آخرین ریویوی من بر آن باشد...
این صرفاً دعوت فروتنانه ای است از همگان برای خواندن این شاهکارِ کوچکِ ساده که دست کم سی سال قبل از «لطفاً به من نخندید» نوشته شده و هرچند آن یکی ملموس تر و مفصّل تر است،  این یکی را من -شاید به سبب سادگی و عمق شگفتش- دوست تر می دارم...
      
44

17

(0/1000)

نظرات

خب دلم خواست یه بار دیگه بخونمش.:))❤

1

یعنی در چاپ‌های جدید یک صفحه ندارد؟
2

1

زهراجان این یادداشت مال سال ۹۱ است و در اصل در گودریدز نوشته شده. آن وقت‌ها در بازار نبود و پی‌دی‌افی هم که ازش یافته بودم یک صفحه کم داشت.
بعدتر در سال ۹۶ به مناسبت پنجاه سالگی کانون تجدیدچاپ شد و احتمالاً نسخهٔ کاغذی کاملش در بازار -جاهایی که کتاب‌های کانون را دارند مثل باغ کتاب- پیدا بشود.
باید این یادداشت را ویرایش کنم تا بیشتر موجب سوءتفاهم نشده! 

1

ممنونم معصومه😊
@masoomehtavakoli 

0

در یک کتابفروشی دیدمش اتفاقا. زودتر بروم برش دارم تا نبرده‌اند.
1

1

در جواب زهرا که قبل از تو 💬 گذاشته نوشتم. این یادداشت قدیمی است و یک‌جورهایی منقضی شده. باید ویرایش و اصلاحش کنم.
تو هم بدو برو و زودتر بخرش!😉😊 

0