یادداشت بنیامین 👀

«نه آدمی»،
        «نه آدمی»، «زوال بشری»، «نه آدم نیست»، "No longer human"، فرقی نمی کند. تمام این عناوین به کتابی اشاره دارد با عنوان ژاپنی「人間失格」(بخوانید "ningen shikkakou") که در سال 1948 میلادی در ژاپن منتشر شد. 
«اوسامو دازای» (نام ادبی نویسنده)، «تسوشیما شوجی» (نام واقعی نویسنده)، «اوبا یوزو» (نام شخصیت اصلی کتاب)، در این مورد هم فرقی نمی کند. همه این شخصیت ها به یک نفر اشاره دارند. نقش اول داستان. شخصیتی که دارای یک داستان و پایان رو به زوال است. این کتاب روایتی اعتراف گونه و خود زندگی نامه ای از اوسامو دازای است. از آنجایی که این کتاب پس از مرگ نویسنده منتشر شد می توان آن را وصیت نامه وی دانست.
این کتاب روایت فردی است که خود را انسان نمی داند. از انسان ها فرار می کند و موجودات اهریمنی را به انسان ترجیح می دهد. هیچ گاه خود واقعی اش را برای انسانی آشکار نمی کند. همیشه ذات خودش را پشت نقابی از جنس ترسِ آشکار شدن پنهان می کند. در نهایت این کتاب روایتگر پیوستن وی به جامعه ای است که از آن مدت ها فرار کرده است و نشان می دهد که این شخصیت شکننده چطور به سمت هرز شدن چنان پیش می رود که به جنون می رسد و از سمت جامعه انسان ها طرد می شود.
به شخصه من آنچنان تحت تاثیر مسائل روانشناختی و فلسفی داستان یا حتی شیوه روایت جریان سیال ذهن آن نبودم. چیزی که بیشتر از همه من را تحت تاثیر قرار داد، شخصیت پردازی نقش اول داستان بود. من بارها چنین آدمی بودم. گاها هستم و بیشتر با چنین انسان هایی زیسته ام. با انسان هایی که به سمت زوال حرکت می کنند و در آن غرق می شوند. شاید آنها از این وضعیت ناراضی باشند اما گویی نوعی از غریزه آدمی به این سمت آنها را سوق می دهد. به سمت پوچی و تباهی.
این کتاب از لحاظ فرهنگی می تواند مهم قلمداد شود. زیرا در حال حاضر با فروش ۷/۱۳ میلیون نسخه از زمان انتشار، رتبه چهارم پرفروش ترین کتاب در تاریخ ژاپن را در اختیار دارد. (منبع در انتهای یادداشت می باشد.)
از لحاظ ترجمه کتاب دارای چندین ترجمه است. یک ترجمه از زبان اصلی که توسط آقای قدرت الله ذاکری انجام شده و نشر وال منتشر کرده است. من به این ترجمه دسترسی نداشتم ولی گویا آن طور که برخی خوانندگان می گویند ترجمه دقیق و وفادار نسبت به اثر است. الباقی ترجمه ها در اصل ترجمه نسخه انگلیسی کتاب یعنی "no longer human" است. در بین این ترجمه ها هم ترجمه آقای مرتضی صانع قوی تر است و البته کمی سخت خوان تر. الباقی ترجمه ها از یک سطح کیفی خیلی معمولی بهره می برند. (من جمله همین نسخه ای که من از نشر خودمونی و ترجمه خانم مینا امیری خواندم.)
در آخر برای مقایسه قسمتی نمونه از کتاب را با ترجمه های مختلف گذاشته ام.
ترجمه آقای مرتضی صانع «نه آدمی» : 
به گمانم هیچ کس از اینکه سرش داد بزنند یا ملامت شود خوشش نیاید ولی در مورد من قضیه فرق میکرد. من در چهره برانگیخته طرف روبه رویم ددی سرکش میدیدم. درنده خوتر از هر شیر، سوسمار یا اژدها. مردم بیشتر تلاش بر پنهان ساختن آن رویشان دارند ولی خدا نکند بیرون بزند و آنگاه خشم در چشم برهم زدنی درون آدمی را برملا می‌کند. همچون گاوی بی خیال که در چمنزار میچرد و به ناگاه دمش را تازیانه وار برای کشتن خرمگسی به پهلویش میکوبد دیدنش آسان نیست. دانستن اینکه این غریزه از پیش نیازهای آدمی برای بقاست از خود ناامیدم میکرد.
ترجمه‌ خانم سپیده‌سحر ساغروانیان (الف. آذر) «دیگر انسان نیست» : 
به نظرم درست است که هیچ کس از در معرض انتقاد قرار گرفتن یا فریاد شنیدن خوشش نمی‌آید. اما من در چهره‌ی انسانی که با من با خشم برخورد می‌کرد، جانوری درنده خو را در معنای تام کلمه می‌دیدم، جانوری وحشتناک‌تر از شیر، کروکودیل و یا اژدها. انسان‌ها معمولاً تلاش می‌کنند تا این طبیعت ذاتی را پنهان کنند اما بالاخره موقعیتی پیش خواهد آمد، زمانی که خشم آنها را وادار می‌کند تا ذات انسان را در کمال ترسناکی‌اش آشکار کنند (درست مانند زمانی که گاوی به آرامی در علفزار خودش را سرگرم می‌کند تا ناگهان با دمش به خرمگسی که پهلویش نشسته است حمله کند). دیدن این اتفاق چنان هراسی در من بر‌می‌انگیخت که مو بر تنم راست می‌شد و تصور اینکه این ذات ممکن است یکی از پیش شرط هاس انسان بودن باشد، باعث یأس و نا‌امیدی‌ام شده بود.
ترجمه خانم مینا امیری «نه آدمی» :
به گمانم این‌که کسی خوش ندارد سرزنشش کنند یا سرش داد بزنند؛ واقعیت دارد، اما من در چهره‌ی انسانی که نسبت به من خشمگین می‌شود، حیوانی وحشی می‌بینم که ذات واقعی‌اش را نشان می‌دهد، انسانی خوفناک، تر از یک شیر، تمساح یا اژدها. از قرار معلوم انسان‌ها معمولاً این ذات واقعی را پنهان می کنند، اما موقعیتی پیش می آید که خشم باعث می شود که ذات انسانی‌شان را با تمام آن هیبت وحشتناکش نشان دهند (مثل گاو نری که در دشتی پر علف لم داده است و ناگهان دمش را تکان می دهد تا خرمگسی را که روی بدنش نشسته بکشد). دیدن چنین صحنه‌ای همیشه چنان ترسی به جانم انداخته است که مو به تنم سیخ ایستاده. وقتی به این فکر می کنم که این ماهیت احتمالاً از ضروریات برای بقای انسان است تا مرز ناامیدی پیش می روم.
منبع میزان فروش کتاب در ژاپن : 
https://achikochi-data.com/book_circulation_japan_ranking_japan_general/

      
952

54

(0/1000)

نظرات

عالی
من ترجمه آقای ذاکری رو خوندم و علاوه بر ترجمه دقیق و وفادار، مقدمه بسیار جالبی هم نوشتن برای کتاب.

2

درود 
واقعا تصوری از رمان ژاپنی ندارم...

3

چه یادداشت خوبی بود 
بیشتر ترغیب شدم کتاب رو بخونم

2

چه خوب 
کاش منم یه روز بتونم بخونمش 
1

1

ریحانه گریه نکن زار زار تو به اندازه کافی دیوونه هستی دیگه چه نیازی به دازایی داری ؟  

0