یادداشت مصطفی رفعت

        «الیزابت تایلور (تِیلور)» این رمان ادبی را در سن 59سالگی (1971) نوشت. او در 1975 از دنیا رفت و در‌این‌فاصله، تنها یک رمانِ دیگر را به کارنامه‌اش افزود؛ Blaming که پس‌ازمرگش منتشر شد. احتمالاً دانستنِ این‌موضوع و البته علم‌به‌اینکه او سال‌های پایانی عمرش، با بیماری سرطان، دست‌وپنجه نرم می‌کرد، می‌تواند مطالعه «خانم پالفری در کلرمانت» را برای مخاطب، به تجربه‌ای متفاوت تبدیل کُنَد؛ او از رنج سه‌گانه «پیری، تنهایی و بیماری» دراین‌رمان صحبت کرده؛ و هربار به‌شیوه‌ای: گاه «عریان و تلخ» و گاه «پوشیده و شیرین». نویسنده؛ هم زبان طنز را بلد است و هم‌اینکه چگونه حقیقت را تویِ صورت مخاطب بکوبد؛ و نهایتاً به چیزی بیش از یک «تلنگر ساده» اشاره دارد. خانم «پالفری» به‌تازگی بیوه شده و به‌قصد اقامتی آرام برای سال‌های باقی‌مانده از عمرش، قدم به هتلی می‌گذارد که ازقضا ساکنینی از جنس خودش نیز آنجا رحل اقامت افکنده‌اند؛ هریک با قصه‌ای و غصه‌ای. داستان، آرام‌آرام جلو می‌رود و هیچ تلاشی برای ایجاد تعلیق یا خلق لحظه‌ای نفس‌گیر یا بیرون‌آوردن خرگوشی از کلاه انجام نمی‌دهد: کُند و یکنواخت به‌مثابه واقعیت روزهای سالمندی (از نوعِ فراگیرش). آشناییِ خانم «پالفری» با جوانی هنرمند (و البته در کلیشه‌ی آس‌وپاسش) که رؤیای نویسندگی در سر دارد، یگانه هیجان ماجراست؛ رابطه آن‌ها، که ابتدا معامله‌ای دوستانه است، در لحظاتی، به عاشقانه‌ای ظریف پهلو می‌زند تا مخاطب را درآستانه سرابی از حدس‌های متعدد، فریب ‌دهد. درکنارِآن، آدم‌های قصه با خرده‌روایت‌هایشان که گاه در‌حدِ طرحی ساده‌ است؛ بدون قوام و عمق، از راه می‌رسند و به مخاطب یادآوری می‌کنند که با اثری فارغ از ژانر مواجهیم. چه‌بسا دسته‌بندیِ آن در فهرست «رمان‌های ادبی» نیز به‌‌همین‌خاطر است؛ چراکه این‌دست آثار، در هیچ گونه‌ای نمی‌گنجند و در دو سر طیفِ شاعرانگی در نگارش یا سرگرمی‌ساز برای بازاری گسترده قرار می‌گیرند. ویژگیِ این رمان‌ها آن‌است‌که گزافه‌گو نبوده، بلندپروازانه در فرم (و حتی محتوا) نیستند، سلایق متنوعی را جذب می‌کنند و لقمه موردنظر را بدون پیچاندن دورِ سر، در دهان مخاطب می‌گذارند. «الیزابت تایلور» (نام واقعیِ او «بتی کولز» است) در عین سادگی، قصه‌اش را می‌گوید و از آدم‌هایش قهرمان و ضدقهرمان نمی‌سازد؛ آن‌ها پیر یا جوان، زن یا مرد، دارا یا ندار و ... محتاج یک‌چیزند: توجه! دقیقاً مثل همه ما. ساکنان هتل «کلرمانت» اگرچه از وضع مالیِ مناسبی برخوردارند؛ اما قادر نیستند احترامی واقعی بخرند؛ احترامی که به‌خاطر حساب پس‌اندازشان نباشد. آن‌ها برای‌آنکه نقش اول نمایشِ «من به‌خاطر پیری‌ طرد نشده‌ام» باشند، حتی به هم دروغ می‌گویند و نقشه می‌کِشند. آن‌ها دریافته‌اند که «پیری» می‌تواند «نیاز» را به‌شکلی تازه معنا کُنَد. «تایلور» دراین‌رمان، اشاره‌ای به «حیات انگلی» نیز دارد؛ اینکه ما چگونه از نیازِ دیگران به‌نفع خودمان سوء‌استفاده کنیم. این کنایه را به‌ظرافت در پشت‌صحنه ارتباط جوان هنرمند (لودو) و خانم پیر (پالفری) مشاهده می‌کنیم. اگر انتخاب‌هایتان جایزه‌محور است؛ این رمان، در فهرست نهایی «بوکر» 1971 قرار داشت و چنانچه به اقتباس‌های سینمایی علاقه دارید، «دان آیرلند» در سال 2005 فیلم Mrs. Palfrey at the Claremont را با هنرمندی «جوآن پلورایت» و «روپرت فرند» (در نقش‌های اصلی) از روی آن ساخت.
      
226

53

(0/1000)

نظرات

کسب اطلاعاتتون برای این یادداشت ستودنیه🌱
1

1

مصطفی رفعت

مصطفی رفعت

6 روز پیش

خیلی ممنونم و خیلی بیشتر ممنونم از اینکه وقت گذاشتید و مطالعه کردید. برام ارزشمنده 🌿📗💚🍏 

1