یادداشت راضیه.الف
1404/3/5
📌یک تریلر روانشناختی است که داستان زنی به نام آلیسیا را روایت میکند که پس از یافتن او با اسلحه ای در کنار شوهر به قتل رسیده اش، برای همیشه سکوت میکند. این کتاب با ترکیب عناصر داستان جنایی و روانکاوی، خواننده را درگیر یک معمای ذهنی پیچیده میکند. نویسنده به تدریج راز های زندگی آلیسیا و علت سکوت او را فاش میکند. 📌داستان به موضوعاتی مثل تأثیر تروما، اثرات خیانت، آسیب های کودکی، قدرت سکوت به عنوان یک واکنش دفاعی، و ابهام بین حقیقت و توهم میپردازد. خواننده برای پی بردن به حقیقت و علت وقایع تا انتهای کتاب پیش میرود و با پیچش هایی جالب، داستان را به اتمام می رساند. 📌از نکات بارز و جالب کتاب نقش هنر در بیان ناگفته های ذهن و استفاده از آن به عنوان ابزاری برای درمان و بروز احساسات بود. 📌برای من شخصیت پردازی برخی نقش های فرعی باورپذیر نبود، ریتم روایت در اواسط کتاب کند و در اواخر به سرعت پیش میرفت و چون کتابی با ساختار مشابه این داستان خوانده بودم از اواسط کتاب، پیچش اصلی داستان را حدس زدم... من دانش روانشناسی خاصی ندارم اما به نظرم آمد که بحث آسیب های کودکی را زیاد و به صورت سطحی تکرار کرده بود و تقریبا اکثر شخصیت ها از چنین مشکلی رنج میبردند. و در مواردی نویسنده برای حفظ تعلیق، واقع گرایی را فدا کرده بود.... 📌📌📌📌خطر اسپویل📌📌📌📌 کتاب سنگ کاغذ قیچی ساختاری مشابه بیمار خاموش دارد و پیچش اصلی داستانی آنها مشابه اند. گویا نویسنده های امروزه از این نوع پیچش پایانی خیلی استقبال میکنند! اما یک بار که گول این پیچش را بخوری بار آخر است:)) منظورم از فدا کردن واقع گرایی، پروفسور باسابقه ای بود که قبل از تئو جلسات درمانی با آلیسیا میگذراند. آیا اون به ذهنش نرسیده بود که بوم و رنگ به آلیسیا بدهد؟ درست حسابی نتوانسته بود با فامیل های آلیسیا صحبت کند؟ جوری به نظرم رسید که پروفسور کار خاصی نکرده تا تئو وارد داستان شود.... و نظارت روی آلیسیا که قبلا هم رفتار خطرناک داشته بسیار کم است، کلینیک به خوبی عمل نمیکند...
(0/1000)
نظرات
1404/3/5
درود و خداقوت این همان کتاب «بیمار خاموش» است و نخستین کتاب جنایی بود که میخواندم و برایم جالب و جذاب بود. مانا باشید. 💐🙏
1
2
1404/3/5
یادداشت خوبی بود ولی لازم بود به عنوان یک درمانگر چند نکته رو یاداوری کنم نه در جهت دفاع از کتاب بلکه برای داشتن دید بازتر:🤗 متأسفانه توی بعضی مراکز درمانی، واقعیت اینه که خیلیها نمیخوان درگیر پیچیدگی درمان بشن. ترجیح میدن با یه تشخیص سطحی، صرفاً بیمار رو کنترل کنن و پرونده رو ببندن. البته همیشه اینطور نیست. بخش دیگهی ماجرا خودِ آلیشیاست. اون تو کلاسهای هنردرمانی شرکت میکرد، ولی تا زمانی که خودش نخواد، نه نقاشی کرد نه حرف زد. مسیر درمان براش از درون شروع شد، نه از بیرون. شاید ایراد از درمانگر قبلی نبود، بلکه زمانش نرسیده بود. نکتهی مهم دیگه، نقش درمانگری بود که با گابریل رابطهی نزدیکی داشت؛ کسی که شاید برای محافظت از رازها یا حفظ آبرو، ترجیح داد ماجرا بیسروصدا و بدون کنکاش بسته بشه. در نهایت، اطرافیان آلیشیا نقش زیادی توی گرهگشایی نداشتن، بیشتر ردگمکنی بودن. رمز اصلی ماجرا توی دفترچهی آلیشیا و حضور تئو بود؛ نه فقط به عنوان درمانگر، بلکه به عنوان چهرهای آشنا در اخر بهتره یاداوری کنم که نویسنده کتاب ادبیات خونده و دانش روانشناسی نداره و صرفا یه داستان مرتبط نوشته
2
3
1404/3/5
ممنون از شما.🌱 درست میفرمایین، متاسفانه شاید بشه گفت در تمامی مشاغل چنین مسئله ای وجود داره که بعضی افراد فقط میخوان کار رو یه جوری ببندن و خودشون رو درگیر نمیکنن... نکته ای که درمورد زمان و درونی شدن درمان گفتین رو به ذهن میسپارم، نکته مهمیه. بیشتر منظورم با محیط و شرایطی بود که تئو براش فراهم کرد که یک کارگاه جدای از بقیه بیماران براش تهیه کنن که با آرامش بتونه نقاشی بکشه. درباره این ایده انگار تا اون موقع بحث نشده بود.... بله دقیقا اون درمانگر چون به نحوی پاش گیر بود، خیلی در پیشبرد درمان کمکی نمیکرد. چیزی که الان به نظرم میرسه سرنخی بود که مکس برادر گابریل به تئو داد از خودکشی آلیسیا و ختم شد به پیدا کردن اون درمانگر، و تصویری که آلیسیا برای باربی فرستاده بود از کسی که دنبالش میکرد و .... و بله دقیقا اصل ماجرا همون دفترچه و تئو بود:)) با این حال هم تونسته بود مفاهیم جالب و پیچش هایی رو داخل داستان بگنجونه که سمت و سوی روانشناختی بهش میداد. ممنون از وقتی که گذاشتین و از نکاتی که فرمودین هم ممنونم🌸 موفق باشین
2
راضیه.الف
1404/3/5
1