یادداشت بهارفلاح🌺⭐

        ⚫نمایشنامه‌ای با سه صحنه، کم شخصیت از مارتین مک دونا .به حق در مقدمه‌ی کتاب نوشته شده است مک دونا هروقت اراده کند یک شاهکار خلق می‌کند اما حیف دیر به دیراراده می‌کند.نمایشنامه‌ای که دارای زمان ومکان محدوداست، مکان نمایشنامه در اتاق هتل فردی بنام کارمایکل است زمان هم دریک روز کل نمایش اتفاق می افتد.۴کارکتر اینجا بانمک وجذاب ومقداری کودن هستند خصوصا شخص پذیرش هتل.
💣اولین نمایشنامه ای از مک دونا بود که خواندیم بدون کشت کشتار وقتل.اما باز هم رگه های خشونت را می بینیم.همیشه مک دونا شقاوت وقساوت قلب را با خونسردی وآرامش به نمایش می گذارد و خواننده را شوکه می کند،دراین نمایشنامه البته مقداری اینجا بالاتر بودندکمدی،خشونت رو کمرنگتر کرده  وجناب مک دونا برایمان اینبار تخفیف قائل شده است!بهترین ویژگی این نمایشنامه شخصیت پردازی ودیالوگ نویسی خوب وبه جا واما به زعم من ایراد در انسجام قصه بود و کلاً اصل ماجرا در هوا معلق می‌ماند.
💣کودکی دستش را یک گروه بیابانی و ولگرد ومجهول الهویه زیر قطار قطع کرده‌اند، چرا به چه دلیل هیچگاه برای خود کارمایکل وما مشخص نمی‌شود!!!حالا او باید آن دست را بیابد. دیالوگ‌هایی که طعنه‌آمیز و به ظاهر گاهی شادی‌آور و طنز می‌شود فضا را برای خواننده لطیفتر از کارهای قبلی مک دونا کرده است.. فضایی که در آن همه چیز توام با دلهره و هراس است.خصوصاً بخشی که کارمایکل شمع را روی مواد بنزینی میگذارد وخود به بیرون از هتل می‌رود.
💣داستان از این قرار است که مردی به‌نام کارمایکل در سال‌های دور مورد حمله چند اوباش قرار می‌گیرد و آن‌ها با بستن دست او روی ریل راه‌آهن و در پی آن، ردشدن قطار از روی مچ دستش، باعث قطع‌شدن آن می‌شوند و با تکان‌دادن همان دست قطع‌شده از او خداحافظی می‌کنند. او سال‌ها به‌دنبال دست قطع‌شده‌اش می‌گردد که ناگهان با مریلین و توبی آشنا می‌شود.  نمایشنامه در جایی شروع میشود که توبی در کمد حبس شده توبی ومریلین می‌خواهند دستی را به کارمایکل بفروشند که ادعا می‌کنند دست گم‌شده اوست. تمام داستان در زمان محدودی اتفاق می‌افتد که آن دو فرصت دارند دستی را به کارمایکل تحویل بدهند و حقیقت حرف‌هایشان را ثابت کنند.
💣قسمت جالب وهیجان انگیز نمایشنامه وقتی کارمایکل متقاعد نمی‌شود توبی و مرلین را به شوفاژ می‌بندد و شمعی را روی پیت بنزین می‌گذارد که بعد از چهل دقیقه به بنزین شعله خواهد رسید و اینجا را منفجر و ویران خواهد کرد. این غایت بی‌رحمی است که مرد می‌رود دست خودش را از خانۀ این دو که به شغل علف فروشی (مواد توهم زا) مشغولند، بیابد. با بیرون رفتن این مرد، پسر و دختر تلاش خود را آغاز می‌کنند برای نجات یافتن از مهلکه. آنها کفش‌هایشان را به سوی شمع پرتاب می‌کند و متاسفانه به هدف نمی‌خورد. بعد به کمک همدیگر چمدانی را از زیر تخت بیرون می‌آورند که در آن پر از دست‌های بریده است! این ترس را تشدید می‌کند و بعد آنها را به طرف شمع می‌خواهند پرتاب کنند که باز هم شمع خاموش نمی‌شود! حتی مروین (همان مرد پذیرش) می‌آید و سر به سر اینها می‌گذارد. ابتدا شمع را خاموش می‌کند و بعد می‌خواهد آن را روشن کند چون می‌پندارد این پسر برایش اسید نیاورده در حالی که پولش را گرفته و فرار کرده است. پسر هم هر چه در جیب دارد به او می‌دهد که دلش را به دست آورد. دختر هم شوخی می‌کند که مروین خام شود و بعد می‌رود که به پلیس زنگ بزند. همچنین در این فاصله مادر مرد یکدست زنگ زده که از روی درخت افتاده و چند جای بدنش زخمی شده و صورتش خونی است! یکدفعه تلفن قطع می‌شود و انگار که مرده باشد و به هر حال دلش نمی‌خواهد پای پلیس و آمبولانس به دلیل بودن چیزی در خانه‌اش باز بشود! اما مرد یکدست می‌رسد و این دو را تهدید می‌کند که چرا این دستها را ریخته‌اند؟ چرا شمع را خاموش کرده‌اند و چرا...؟ حتی مرد پذیرش هم به آنجا می‌آید و خبرچینی می‌کند که این پسر باعث فوت مادرش شده است. اما مرد یکدست زنگ می‌زند و با مادرش بحث می‌کند. او متوجه می‌شود به دلیل بودن مجله‌ای نخواسته آمبولانس به خانه‌اش برود و همچنین سرش داد می‌زند... اما توبی را وامی‌دارد که به مادرش بگوید دوستش نیست چون او نژادپرست است و دوست ندارد با یک کاکاسیاه دوستی کند. بالاخره پسر و دختر به دلیل هواداری کردن از او رها می‌شوند.

✔️مارتین مک‌دونا نویسنده و کارگردان ایرلندی-انگلیسی یک ایرلندی میهن پرست وپرشور است که از برترین نمایشنامه‌نویسان معاصر محسوب می‌شود،ومدتی است رفیق ما دوستان هامارتیایی شده ، او یک تابو شکن است در آثار منحصربه فردش  احترام به پدرومادر وبزرگتر رنگ باخته،رحم وشفقتی در حق هم نوعان وجود ندارد،البته میهن پرستی شاید تنها ویژگی مثبت دیده شده درآثارش باشد که افراطی بودن  آنرا هم خود به چالش کشید در ستوان آینیشمار .اوکه قطعا نامش ماندگار خواهد شد آثارش  سرشار از تناقض هستند؛ خشونت و طنز  در کنار یک‌دیگر در آثار او به وضوح دیده می‌شوند. مک‌دونا آثار خود را به کمک کمدی موقعیت، درام اجتماعی و تئاتر ابزورد و پست مدرنیستی با استفاده از مشکلات روحی و عاطفی و آثار آن‌ها بر روان شخصیت‌ها، خلق می‌کند.
✔️دلیل امتیاز ۴ هم همانطوری که درابتدای یادداشت عرض کردم،بهترین ویژگی این نمایشنامه شخصیت پردازی ودیالوگ نویسی خوب وبه جا  است ولی من ایراد در انسجام قصه دیدم و کلاً  ابهامات برای خواننده  باقی می ماند.

      
769

91

(0/1000)

نظرات

👏👏👏👏👏🌿💚📗🍏

0

وقت نکردم بخونمش😕
5

1

ماشالله  شما حجم کتابهای انتخابیت زباده🙂.ولی فردا شب دوره بسته میشه امروز تو گروه هشدارش داده میشه فعلا وقت هست 

2

درود بر شما ، حجمی نداره و راحت ۱ ساعته خونده میشه... بخونید حتما حیفه 

2

خوبه پس اندکی وقت دارم🙂
@baharfallah76 

1

چقدر متن طولانی بود، خودش یه کتابه😁
1

1

بله😁🙂..خلاصه قصه نوشته شده باعث شده طولانی بشه.. 

0

مثل همیشه دقیق و کامل👌🏻
1

1

ممنونم خانم خزایی عزیز🌹 

1