یادداشت فرشته سجادی فر
1403/8/7
بسم الله الرحمن الرحیم چهارمین کتاب با محوریت مدرسه:) همه ما با قشر نوجوون علی الخصوص بازه سنی 12-15 سال سر و کار داشتیم پس یه طورایی دستمون هست علایق شون می تونن چیا باشن. کتاب پیش روی ما اومده دست گذاشته روی یکی از پرطرفدارترین این علایق، یعنی کی پاپ( موسیقی کره ای). لطفا اخم نکنید، حتی اگه زیاد با این سبک موسیقی کیف نکنید باید تا اخر این یادداشت همراه من باشید تا با دنیایی بچه ها بیشتر آشنا بشیم. رافای 12 ساله به یه مدرسه جدید میره، یک ماه از سال گذشته و دختر قصه ی ما نگران دوست پیدا کردن و محبوب شدن بین دخترایی مدرسه ی جدیده. رافای ما یه فیلم ساز نوجوون و خوش ذوقه، می خواد از این مهارتش برای محبوبیت استفاده کنه پس سعی میکنه وقتی وارد مدرسه جدید شد به نوعی این رو به بچه ها بفهمونه اما... در بدو ورودش با یک عزای دست جمعی رو به رو میشه و فکر محبوبیت رو می زاره کنار، با این توصیف از خودش که شبیه یه بادمجون که از وسط سالاد به گوشه بشقاب تبعید شده، و اصلا کدوم سالادیه که بادمجون داشته باشه! رافا باید سعی کنه خودش رو همرنگ بقیه کنه تا مورد پذیرش قرار بگیره، یعنی باید اعلام کنه طرفدار گروه موسیقی ان بی جی هست و اینکار رو هم میکنه، هر چند حتی کوچک ترین ایده ای درباره ای گروه نداره. تمامی اتفاقات این کتاب حول این علاقه جنون وار دخترا به این گروه می چرخه و ... پی نوشت ها: پ ن1:کتاب پیش روی ما 210 صفحه است، این یعنی ماجرا زودتر از اونی که ما فکرش رو می کنیم قراره جمع بشه و راستش من جای نویسنده استرس داشتم که چطور قراره این اتفاق بیوفته. پ ن2: پرداختن به علایق کنونی بچه های نووجون دغدغه هر کسی که بهرحال یه دستی توی تربیت و این صحبتا داشته باشه( حالا چه مادر باشه چه مسئول فرهنگی یه ارگان خاصی) پس طبیعتا باید بتونیم با ظرافت این کار رو بکنیم. چون اعتقاد دارم هر چقدر دانش آموزان ما افت تحصیلی داشتن از اون ور شاخکهاشون برای دریافت فرکانسهای تربیتی خیلی حساس شده به طوری که ما هنوز ب بسم الله رو نگفتیم اونا تا آخرش رو رفتن و یه دیوار بلند میکشن دور خودشون. تا اواسط کتاب همه چی خوب بود، پرداخت شخصیت ها، سیر و منطق حوادث به نظرم خوب اومد،چیزای مثل دوستی ، قهر کردن ، لو دادن بقیه یا از دست دادن چیزهای با ارزش به خوبی توی نیمه اول کتاب مطرح شده بودن و این نکته همیشه گوشه ذهنم بود که نویسنده چه خوب خبر داره از کوتاه بودن عمر قهر و آشتیهای دوره نوجوانی:) پ ن3:شخصیت محبوب من توی این کتاب ریما بود، اول به دلیل شباهت بی حد و حسابش به یکی از دوستام و دوم به این دلیل که با وجود بزرگتر بودنش مستقیم لقمه رو توی دهن کسی نمی زاشت( خب جز یک مورد ). از اون دست شخصیت هاست که از علایق و هیجاناتت می پرسید و بعد با مطرح کردن سوالهای ساده فکر و ایده ات رو به چالش می کشید. شخصیت خود رافا هم برام جالب بود، با وجود اینکه فقط 12 سالش بود اما دید خیلی واقعی تری به زندگی و اتفاقاتش داشت. وقتی دیدم مجبور شد برای همراهی با همکلاسی هاش طرفداری گروه رو بکنه ناراحت شدم و یادم اومد چقدر از این بچه ها توی مدارس داریم که علاقه جمعی باعث میشه اون بعد درخشانشون رو پنهون کنن. حالا هرچند رافا به عنوان قهرمان داستان یه چیزی توی چنته داشت که بابت اون بتونه خودش رو بالا بکشه و اون چیزی نبود جز فیلمبردار بودنش( حقیقتا که خیلی جذاب بود) پ ن4:بپردازیم به محبث شیرین خانواده:) چند مدل خانواده داشتیم که به خوبی اثر تربیت شون مشاهده می شد. اولی خانواده خود رافا بود، در عین سادگی باهم وقت می گذروندن ، بازی می کردن، به هم احترام می گذاشتن و به علایق بچه هاشون پروبال خوبی داده بودن. حتی با وجود جا به جایی های زیادی که داشتن( به واسطه شغل پدر) اونقدرها بدخلقی خاصی رو نشون نمیدادن که به نظرم به سازگاری بالاشون با شرایط بر می گشت:) خانوده بعدی خانواده ترانه بود، ترانه مثل هر دختر نوجوونی که طرفدار کی پاپه دیواری بین خودش و اعضای خانواده اش کشیده بود، اون چیزی که خانواده بهش می داد رو قبول نمی کرد در عوض همونو از ان بی جی می خواست. تلاش چندانی هم به چشمم نیومد از جانب خانواده اش برای اینکه این دیوار رو بشکونن و مادرش زیاد به دلم ننشست. خانواده بعدی، خانواده شرور داستان یعنی اناهیتا بود. مادر زنی بود که ازدواج های متعدد داشت، پس طبیعتا دخترش نباید خیلی از این موضوع خوشحال میشد و خب مادر با دادن هر چیزی که دخترش می خواست اون رو از سر خودش باز می کرد و می رفت پی عشق و حال خودش. پ ن4:من دلم می خواست بیشتر از مدرسه ای که رافا توش درس می خوند بدونم، راستش خیلی از اون فضا خوشم اومده بود و فکر میکنم رویایی هر معلمیه که در چنین محیط پویایی بتونه فعالیت کنه و برای خودش یه پا خانوم کریمه باشه:)( از نویسنده خواستارم در اثر بعدی اطناب را به جای ایجاز برگزیند) پ ن5: توی گزارش پیشرفتام گفتم، بازم میگم کاش رافا واقعا اناهیتا رو ادب می کرد تا بفهمه وقتی زحمتهای یک نفر رو به باد میده چه حسی داره. خب برسیم به بخش اخر( هنوز خیلی حرف دارم بگما) یک ستاره کم کردم نه بابت اینکه محتوا خوب نبود، نه. بابت عجله ای که نویسنده به خرج داد و باعث شد سه فصل آخر کتاب رو اصلا نتونم به اون شکلی که میخوام بخونم. وقتی ما داریم یه کتاب می نویسیم از مشکلات نوجوون ها نباید تفکر و نتیجه گیری رو ازشون بگیریم. خیلی بهتر میشد اگر در فصلهای اخر از اثر بستار استفاده می شد، کمی از پرده رو کنار بزنیم تا خود نوجوون شروع کنه سوال پرسیدن و پیگیر شدن و خب به اعتقاد شخصی که دارم ما بیشتر در نقش دونه پاش هستیم تا کسی که ماهی رو اماده دست بچه میده. ایا این کتاب رو توصیه میکنم؟ بله ، نکات خوب زیادی داشت که میشه ازشون استفاده کرد. اگه دختر نوجوون طرفدار کی پاپ دارید این کتاب هدیه خوبیه براش . ممنون که تاآخر خوندید. عکس تزئینی است.
(0/1000)
نظرات
1403/8/7
برای فیدیبو متاسفم که این کتاب رو نداره😪 چندسالی درگیر کار بانوجونا بودم و سعی کردم ببینم این علاقه جدید که هرروز بیشتر داره رشد میکنه چیه که خب ی جاهای بهشون حق دادم ی جورایی با کم کارهایی خانواده و جامعه یک گروه کیپاپ جای همه چیز رو برای اون فرد پر میکنه اونم نه نصفه و نیمه بصورت کامل... امیدوارم بتونم این کتاب رو بخونم...👌
1
0
1403/8/7
چه جالب! نمیدونستم بااین محوریت هم کتاب هست در ابتدا به راحتی و بدون هیچ حس فشاری میگم که به عنوان یه معلم به موسیقی کیپاپ گوش میدم و حتی بعضی برنامههارو دنبال میکنم . یه سرگرمی خوبیه برام. الان دانش آموزهای منم یه تعداد (خداروشکر کم) درگیرن در حد گریه و زاری که فلان عضور رفته سربازی!!! یعنی از علاقه و سرگرمی فرلتر رفته و الان دیگه زندگی بچهها حول محور کارهای این گروهها میچرخه. متاسفانه بچهها سریع جبهه میگیرن که گاهی هم حق دارن. نوع ادبیات افراد اصلا همدلانه نیست و بیشتر شبیه به مواخذهست. امیدوارم معلمها این کتاب رو تهیه کنن.
1
2
1403/8/7
من خودمم گوش میدم🌚 منتهی نوجوون ها به دلایل زیادی خیلی جدی میگیرن و گاها حق هم دارن
1
فرشته سجادی فر
1403/8/7
1