یادداشت فاطمه اسفندی
1404/5/20

(دو بند آخر؛ حاوی قسمتی از داستان است.) بدونشک حداقل یک بار نام «افسانه جومونگ» به گوشَت رسیدهاست. شاید هم مثل دایی و پدر من از طرافداران پروپاقرص این سریال باشی و سالانه آن را از شبکهی تماشا، تماشا کنی! علاقه من به فیلم و سریال های کرهای از تلویزیون ملی شروع شد و بعدها مستقل شدم و خودم سریالها را برای تماشا، انتخاب کردم. عجیب و جالب است، اما سریالها را هم مانند کتابها، از نامشان انتخاب میکنم و اغلب با سلیقهام همخوانی دارد. مثل نام این کتاب و تصویرش که مرا به خود جذب کرد. این دومین کتاب از فرهنگ آسیای شرقی و اولین رمان کرهای است که خواندم. تجربهی جالبی بود که خواندن آن تفاوتی با دیدن سریال نداشت. کتاب را میخوانی؛ گویا داری آن را تماشا میکنی! تاریخِ داستانی؛ از چوسان،در میان صفحات که از قلم نویسنده بر روی کاغذ، کلمه به کلمه نقش بسته است. مانند همهی سریال های تاریخی کرهای: یک زوج که در بدترین حالت با یکدیگر آشنا میشوند. از یکدیگر متنفر میشوند. عاشق یکدیگر میشوند. برای هم جان میدهند. برای رسیدن به یکدیگر، در کشاکش جنبش های فرهنگی و سیاسی تلاش میکنند. از یکدیگر دور میشوند و به هم نزدیک میشوند. و در آخر همگی شاد و خندان صحنهی آخر را در معرض دید تماشاچیان میگذارند!!! و تمام. یک داستان جنایی حقیقی در میان کلمات با پایان بندی نامناسب! داستان قوی شروع میشود،قوی ادامه مییابد، گرههای داستان زیبا و کنجکاو کننده بیان میشوند و زیبا و هوشمندانه باز میشوند و به یک واقعیت کاملا شوکه کننده ختم میشود. اما برای اینکه دل خواننده نشکند، مانند نویسندهی همه سریالهای کرهایِ مخصوصِ نوجوانان پایان شاد را به زندگی عاشق و معشوق قصه اضافه میکند!!!!
(0/1000)
فاطمه اسفندی
1404/5/20
0