یادداشت روشنا

روشنا

1403/4/25

ژاک قضا و قدری و اربابش
ژاک قضا و
        ژاک قضا و قدری از جهات بسیاری، تجربه جدیدی از رمان برای من محسوب میشد و خیلی ازش خوشم اومده ⁦(⁠ ⁠ꈍ⁠ᴗ⁠ꈍ⁠)⁩

اول این‌که نویسنده کتاب، دنی دیدرو، از پیشگامان عصر روشنگری فرانسه است که من تا حالا کتابی از فیلسوفان این دوره نخوندم و حتی چیز زیادی در ارتباط با این دوره زمانی نمی‌دونستم. 
دیدرو بعد از نوشتن کتاب "نامه‌ای درباره نابینا" که در اون باور به شناخت ذاتیِ ارزش‌های اخلاقی رو به چالش میکشه، به زندان میفته و بعد از اون ترجیح میده کتاباش رو برای خودش نگه داره و منتشر نکنه :) برای همین این کتاب دوازده سال بعد از مرگ دیدرو منتشر میشه.
منتقدین اواخر قرن هجدهم و اوایل قرن نوزدهمِ فرانسوی، خیلی این کتاب رو دوست نداشتن و معتقد بودن بیش از حد لزوم زشت و شنیعه. (که من هم تا حدودی باهاشون موافقم 😂) ولی آلمانی‌ها که قبل از فرانسوی‌ها این رمان رو خوندن، خیلی از کتاب خوششون اومده بود. شیلر از کتاب تعریف زیادی میکنه و به پیشنهاد اون، گوته در یک نشست کتاب رو میخونه و اونم مجذوبش میشه.

دومین مورد جدید هم سبک نوشتار نویسنده است که گویا به این سبک *ضد رمان* گفته میشه و همین طور داستان به شیوه گفت‌وگو و نقل داستان‌ها از زبان راوی و هریک از شخصیت‌ها است.
دیدرو داستان‌های مختلفی رو از زبان شخصیت‌ها بازگو میکنه و مدام بهمون یادآوری میکنه از اون جایی که همه داستان‌ها راوی‌ای دارن و از فیلتر روان انسانی عبور میکنن، پس هیچ داستانی حقیقت محض نیست یا شاید هم بشه گفت همه، از نقطه نظر خاصی حقیقت محسوب میشن. دیدرو این موضوع رو بعد از تعریف کردن داستان مادام دولاپوموره توسط بانوی میزبان و اظهار نظر ژاک و ارباب بهمون میگه. اون چند صفحه در دفاع از شخصیت‌های منفی صحبت میکنه و در آخر ما رو مخاطب قرار میده و میگه: "شما خواننده عزیز، وای که چه قدر در تحسین‌هایتان سطحی و چه قدر در نکوهش‌هایتان سخت‌گیرید."
همین طور دیدرو میگه تجربیاتی هست که نمیشه به اشتراک گذاشت، چرا که نمی‌تونیم از دریچه کسی که نیستیم به ماجرا نگاه کنیم. در اواسط داستانِ مادام دولاپوموره، ژاک از انتقام مادام تعجب میکنه و ارباب به ژاک میگه: "ژاک تو زن نبوده‌ای، آن هم زنی نجیب و قضاوتی که میکنی قضاوتی شخصی است."

سومین مورد هم موضوع کلی کتابه که در عنوانش هم اومده: قضا و قدر یا fetalism. ژاک معتقده که همه چیز در طوماری اون بالا نوشته شده که هر لحظه مقداری از طومار باز میشه. چه کسی می دونه در طومار چی نوشته شده و چه کسی میتونه جلوش رو بگیره؟
از دید فلسفی هم fetalism به این معنیه که همه چیز با زنجیره محکمی از علت‌ها تعیین شده و هر لحظه، معلولِ علت‌های قبلی و علتِ معلول‌های بعدیه.
"معتقد است انسان می‌تواند بی‌ آن‌که خود انتخاب کرده باشد به سوی نام یا به سوی ننگ گام بردارد، درست مثل تیله‌ای روی شیب کوه که اختیاری از خود ندارد؛ و اگر پیشاپیش از توالی زنجیروار علت و معلول که زندگی انسان را از تولد تا نفس آخر شکل می‌بخشد آگاه می‌بودیم، هم‌چنان معتقد می‌ماندیم انسان کاری را کرده است که باید می‌کرد."
با این حال انسان‌ها نمیتونن از احساس آزادی فرار کنن همون طور که ارباب خطاب به ژاک میگه: "اما من که به نظرم می‌آید در وجودم احساس آزادی می‌کنم، همان‌طور که احساس می‌کنم فکر می‌کنم."
و ژاک هم با وجود اعتقاداتش مثل ما رفتار می‌کنه: "بر این اساس می‌توان متصور شد که ژاک نه از چیزی خوش‌حال می‌شود و نه از چیزی غمگین؛ اما این حقیقت ندارد. رفتارش کم و بیش مانند رفتار من و شما است. از ولی نعمتش سپاس‌گزاری می‌کند تا مجدداً به او خوبی کند. در مقابل بی‌عدالتی خشمگین می‌شود" و ...
شاید هم به دلیل از بین بردن ترس از میدان جنگه که ژاک و فرماندش به قضا و قدر اعتقاد دارن. این طوری میتونن با خیال راحت بجنگن و مطمئن باشن اگه در طومار مرگشون نوشته نشده باشه، نمی‌میرن.
و یکی از جذابیت‌های مادام دولاپوموره همینه که میخواد انتقام بگیره و با به هم زدن رشته علت و معلول‌ها، سرنوشت مارکی رو تغییر بده. اما در نهایت می‌بینیم که باز هم مارکی با همسر جدیدش خوش‌بخت میشه.
به نظرم کتاب در بخش‌هایی به fetalism و در بخش‌هایی به determinism نزدیکه. در fetalism سلسله علت و معلول‌ها در نهایت هدفی رو دنبال میکنن ولی در determinism خیر. 
اوایل کتاب ژاک میگه: فرماندهم می‌گفت هر تیری که از تفنگ در می‌رود هدفی دارد. ولی در قسمت‌های مختلفی می‌بینیم که ژاک به determinism و اتفاقی بودن قضایا معتقده.

پ.ن.۱: هرچند طنز بود اما در انتهای کتاب، یه جاهایی از روابط مثلاً عاشقانه حالم بد شد.
پ.ن.۲: ممنون از باشگاه ال‌کلاسیکو که باعث شد این کتابو بخونم ‌(⁠*⁠˘⁠︶⁠˘⁠*⁠)⁠.⁠。⁠*⁠♡⁩
پ.ن.۳: فیلم لیدی‌جی، اقتباسی از داستان مادام دولاپوموره است، هنوز ندیدمش ولی به نظرم خوب باشه. 😁 یه رمانی هم اندرو کرومی با الهام از همین کتاب نوشته که ژاک این بار به determinism معتقده که همه چیز شانسیه؛ ولی این کتاب هنوز ترجمه نشده :(
      
505

32

(0/1000)

نظرات

mahsa bgbn

1403/4/25

درود بهت. جور منم کشیدی. اندازه دو نفر نوشتید❤️
1

2

روشنا

1403/4/25

متشکرم :)
آره دیدم ننوشتی، گفتم حیفه این کتاب بدون یادداشت بمونه 🥲😂❤️ 

0

آفریین خیلی خوب نوشتی 🥺
من هرچی فکر میکنم هیچی به ذهنم نمیرسه که بنویسم 
2

1

روشنا

1403/4/25

ممنونم، چه خوب که دوسش داشتی :)
راستش منم دقیقاً همین‌طوری فکر می‌کردم، ولی بعد از این‌که یه کم نوشتم، خودبه‌خود بقیش نوشته شد 😂 

2

نوشتنم خشک شده انگار🫠😂
@roshana. 

1

"کاندید" و "ساده دل" از ولتر رو هم پیشنهاد می‌کنم بهتون برای خواندن از فلاسفه عصر روشنگری.
کتاب "روشنگری" از  آنتونی کنی حتما مفید خواهد بود. فلسفه تاریخ نویس آسان و خوبی است آنتونی کنی. 
3

1

روشنا

1403/4/25

خیلی ممنون از پیشنهاداتون 👌🏻
ولتر جزء نویسنده‌های قبلی باشگاه بود، ولی من فکر کردم کتاباش خیلی شرح مصیبته و تو حال و هواش نبودم و برای همین نخوندم.
اما روشنگری جالب به نظر میاد D: 

1

mahsa bgbn

1403/4/25

هر بار اینو میگی یه نیشتری به قلبم وارد میشه.
ساده‌دل رو حق میدم. اما کاندید، کاندید محبوبم🥺
@roshana. 

0

روشنا

1403/4/25

هعی 🥲
حالا یه وقتی ایشالا میخونمش 🤝
@Oceanofunreads 

1

چه یادداشت مفصلی🫠
2

1

روشنا

1403/4/25

منتظر یادداشت شما هستیم :)) 

0

اگه تمومش کنم🥲
@roshana. 

1