یادداشت مُحیصا

مُحیصا

مُحیصا

1403/6/30

        خواندن ویرانگر شاهان سخت است و صحبت کردن راجب آن سخت تر.
شاید کمتر کتابی در ژانر فانتزی خوانده ام که به اندازه ی ویرانگر شاهان این چنین تاریک و بی رحمانه باشد. اگر چه در کتاب های دیگر هم می توان این تاریکی و بی رحمی را یافت اما آنچه را در ویرانگر خواندم بگذارید بگویم چند پله ای بالاتر بود. فی المثل: در لاک لامورا، جنگ تریاک و طریق شاهان و غیره و غیره با وجود فضای بی رحمانه ای که دارند می توان کورسویی از  نور ، مفاهیم انسانی ، امید و... یافت. اما ویرانگر شاهان؟ مطلقا. هیچ چیز. روابط شخصیت ها با یکدیگر صرفا بر پایه ای از دروغ و نیرنگ استوار است.
شخصیت اصلی ( کیهرین) همان قدر که در ابتدای داستان سردرگم و بی هدف است در اواسط و انتهای کتاب با وجود برملا شدن رازهای زندگیش  همچنان سردرگم و بی هدف می ماند. نه راهی را دنبال می کند، نه تغییری در دیدگاه و افکار وی رخ می دهد و نه حتی مبارزه می کند. شخصیتی راکد و منفعل. 
دنیاپردازی کتاب با وجود پیچیدگی زیاد و خلاقیت هم خالی از ایراد نیست! نداشتن دشمن مشخص ،مبهم بودن نیروهای دخیل در ایجاد این دنیا، قائل شدن نیرویی بی حد و مرز و شکست ناپذیر برای شخصیت اصلی از جمله ایرادات دیگر این دنیاپردازی است. اما از حق نگذریم نحوه ی روایت نویسنده از داستان خود، توصیفات زیبا و مبارزات مهیج از جمله نقاط قوت این کتاب بود.
نقاط مثبت این فانتزی عجیب و سردرگم باعث می شود که ادامه ی این مجموعه را  بخوانم اما قطعا جزو کتاب هایی نیست که بخواهم  آن را  به دیگران پیشنهاد دهم:)
      
1.0k

66

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.