یادداشت
1401/2/26
3.5
135
امان از هدایت! هدایت صنایع ادبی بلده،تو حس آمیزی خیلی خوبه،توصیفا و تشبیهاش انقد ملموسه که وقتی داره از خون دلمه بسته میگه بوی خون تو بینی من میپیچه. و خب محتوا،حین خوندنش اونچیزی که ذهن من و متوجه خودش میکرد این بود که هدایت از ترسِ مرگ،زندگی رو مُردگی کرد.مُرد پیش از اینکه بخواد بمیره،به زعم خودش مرگ رو پذیرفته بود اما لابهلای خطوط کتاب میدیدی که داره کشتی میگیره با لوازم و نتایجش ..داره میجنگه واسه نمردن..در عین اینکه میخواد خودشو به مرگ برسونه...یه تعلقی بین ممات و حیات..که انگار از هیچکدوم نمیتونه دل بکنه و ازهیچکدوم دل خوشی هم نداره نه زندگی رو محترم میشماره و نه مرگ و ستایش میکنه... تو یه دالان پر از رنج و بیمعنایی و مشقت و خردشدن روح و عواطفش داره میره به سمت پرتگاهی که به خیال خودش راحت بشه اما حتی به حرف خودشم پایبند نمیمونه که مرگ رو نجات میدونه اما همچنان ازش میترسه و میگریزه ... من که همچنان دل و رودهم داره از توصیفاتش بهم میپیچه ... خدا بیامرزتش:)
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.