یادداشت علیرضا آسایش

        بالأخره بعد از مدتها و اینم بخاطر توفیق اجباری از سر مسائل پیش اومده و لغو امتحانا و دوری از درس و مشق و کلافگی  گفتم کتاب بخونم، حین چرخیدن تو طاقچه این کتابو دیدم و گفتم بخونمش
کتاب ابن مشغله رو شروع کردم، تا حدی شبیه احوالات خودمه، خودم به کنار، اصن احوالات هر جوانی اینگونه هست، شغل مقوله مهمیه، هم از لحاظ ظاهر و پرستیژ کار هم از لحاظ اینکه باهاش درآمد کسب میکنی.
و مهمتر، بیکار نیستی و از هجوم فکر و خیال در امانی.

سر مسائلی خیلی باهاش همذات‌پنداری کردم، اینکه بیکاری و شرمندگی و بی‌پولی جلوی زن و بچه معضل بزرگیه تا اینکه جماعت امروز نون‌به‌نرخ روزخور و زیرآب‌زن و ظاهرنما هست و آدمای صاف و صادق مثل مروارید نایاب و ارزشمندن.

و یه مورد دیگه که قابل توجه بود، به نقش همسرش اشاره میکرد، اینکه همسرش صبور بود و به نادر ایمان داشت و همیشه همراهیش میکرد خیلی مسئله مهمی بود، بدون شک وجود چنین همراهی به آدم قوت قلب میده برا ادامه مسیر زندگی و غلبه بر مشکلات

خلاصه من تو کمتر نصف روز خوندمش و بعنوان کتابی که بشه تو نصف روز خوندش راضی ام و بسی لذت بردم، دمت گرم آقای ابراهیمی با قلم قشنگ و شیوات.
      
45

4

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.