یادداشت احمدرضا کوکب
1404/1/20
اوایل داستان خیلی بهتر بود. سرعت بالاتری داشت. ابهام شیرینی توی اتفاقات تودرتو و بیربط وجود داشت. ولی پایان و جمع بندی کار را دوست نداشتم. کتاب یک داستان pulp یا همان عامه پسند و شاید گفت مزخرف است. از این چیزهایی که آدمهای بیکار زیاد میخوانند و خوش میگذرانند و چیزی از ادبیات و اینها حالی شان نمیشود. در واقع، انتظار این است که وقتی کسی اسم رمانش را شخصا میگذارد عامه پسند، واقعا چنین چیزی ننویسد و صرفا با استفاده از پوستهای عامیانه، حرف متفاوتی را بزند. حالا اگر چنین کاری هم کرد، من خیلی حالی ام نشد. ولی بد نبود. برای گذران وقت.
(0/1000)
نظرات
1404/1/21
حق با شماست. چارز بوکوفسکی، زندگی پر فراز و نشیبی داشته که در طول عمر خود، چهار بار مرگ را با فاصلهای اندک، ملاقات کرده. خون ریزی حاد معده، خودکشی، سل، سرطان خون و ذاتالریه هرکدام او را در تا به یک قدمی مرگ برده و در نهایت سرطان دست به دست ذاتالریه او را کشتند. در هنگام نوشتن رمان «عامهپسند»، بوکوفسکی از زمان تقریبی مرگ خود و فرصت اندکی که سرطان برایش باقی گذاشته بود آگاه بوده و «عامهپسند»، ششمین و آخرین اثر اوست. او در سن ٧٣ سالگي و اندکی پس از انتشار این رمان در شهر سن پدرو فوت کرد. نگارش این رمان فاقد سبک مشخصی است و بیشتر مانند زندگی واقعی او، که در رمان «ساندویچ ژامبون» که به نوعی اتوبیوگرافی اوست، نوشته شده است. از این رو در خوانش این اثر نباید به عنوان اثر فلسفی و بیان فلسفی و عمیق تفکرات بود.
1
1
1404/1/21
چه جالب! فکر میکردم ،خیلی جالب باشه چون کتاب مشهور یه ولی. فکر میکنم کلا سبک نوشتن بوکوفسکی اینه چون من هزار پیشه را خواندم و تا آخر منتظر یه نتیجه فلسفی یا حداقل روانشناسی بودم که متاسفانه چنین چیزی نبود 🙁
1
1
احمدرضا کوکب
1404/1/20
1