یادداشت سید امیرحسین هاشمی
1404/2/30
وظیفۀ پاکیزهنویسی؛ علیه سهلانگاری در امر نگارش 0- معمولا همینجوری دست به قلم (کیبورد) میشوم و هرچه به ذهنم میآید را مینویسم. در این فقره نقدی وارد نیست، ولی کم پیش میآید از حیث نگارشی و ادبی متنهایی که نوشته ام را برای خودم ویرایش کنم. تقریبا فکر کنم اغلبِ ما که مرور کتاب مینویسیم، همین ایم. حرجی بر ما نیست اگر هرچه در ذهن داریم را بنویسیم، اما وظیفه داریم از لحاظ نگارشی متنی پیراسته و تمیز بنویسیم. بعد از چندین نکته و نقدی که دوستان به من انتقال دادند، تصمیم گرفتم اندکی بیشتر در ویرایش و نگارش بخوانم و در شروع کار گفتم یک کتاب مشخصا تکنیکی و نکتهای در اصول صوری/نشانهگذاری ویرایش بخوانم. 1- کتاب به صورت جامعی به نکات اساسی نشانهگذاری فارسی پرداخته بود و متوجه شدم با اغلب موارد آشنا بودم و از این حیث کتاب آنچنان که باید ارزش افزودهای جز نکاتی خاص برایم نداشت. اما اگر کسی یک منبع مختصر و مفید در اصول ویرایش صوری بخواهد، حتما از این کتاب بهره خواهید برد. 2- برتراند راسل، در یکی از نوشتههای کتاب «پرترۀ خاطرات؛ جستارهایی دربارۀ خرد، ادبیات و فلسفه» بحثی در مورد نگارش متون کرده است که به نظرم بسیار قابل توجه است. عنوان نوشتارِ مورد بحث «من چگونه مینویسم/How I Write» است (به نسخۀ ترجمۀ کتاب دسترسی ندارم و دقیقا در یاد ندارم مترجمِ کتاب این فصل را به چه عنوانی برگردانده بود). راسل در آن متن در خودِ نحوۀ نگارشِ خود فکر میکند. از دورهای میگوید که جملات کوتاه و واضح را به قیمت فدا کردن عناصر زیباشناختی در متن خود قرار میداد، تا بحثی جذاب در مورد تاثیر فرم نگارش بر محتوای نگارش. 2.1- اگر متنی از راسل خوانده باشید (مشخصا کتابهایش)، متوجه دقت کلام راسل خواهید شد و در کنار این، به عنوان یک فیلسوف به نسبه قلم جذاب و روانی دارد. همواره این نکته در گوشۀ ذهنم بود که متن راسل به میزان قابل توجهی یله و رهاست که دیدم در این نوشتارِ «من چگونه مینویسم»، راسل قید کرده است که علیرغم توصیههایی که مبنی بر بازنویسیِ متن به منظور افزایش دقت میشود، خودش هیچگاه متون بازنویسیشده را به متون اولیه ترجیح نداده است. به بیان راسل همواره درفت/پیشنویس اولیه را ترجیح میداده است. البته این به معنای عدم توجه به ویرایشِ ادبی و نگارشی متن نیست، بلکه بحث در ساختار و ایدههای موجود در متن و نحوۀ ارائه و بیان آنهاست. با توجه به شیوۀ تکوینِ خودِ متونی که من مینویسم (البته اینکه من جرئت دارم خودم رو با راسل همارزِ بحث میدانم، خود نکتهای جالب توجه است)، این بازنویسیهای کامل متن جواب نخواهد داد. این مورد از قضی اهمیت بازنویسی به منظور ویرایش ادبی متن را ضروری میکند. یعنی قرار نیست روند استدلالی، مثالی و پیشرویِ متن تغییر کند و میخواهیم «پیش»نویسِ اولیه زنده بماند و به همین جهت باید سعی کنیم همان سنگِ گوهرِ پیشنویسِ اولیه را به نیکی تراشکاری کنیم. 2.2- نکتۀ دیگری که راسل در آن نوشتار کوتاه اشاره کرده است این است که: نباید به بهانۀ خلق و نوشتن یک متن کامل، نوشتن را آغاز نکنیم. اینجا راسل از این گزاره استفاده نمیکند، اما «یک متن "کامل" هیچوقت نوشته نخواهد شد». یعنی باید دید در هر وضعیتی نسبت به شرایط موجودی تلاش لازم را مبذول داشته ایم یا نه. ۲.۳- نکته آخر جالب در آن نوشته بحثی بود که راسل به صورت ضمنی در تاثیر فرم نوشتار بر محتوای نوشتار داشت. راسل بیان میکند که «تقلید مستقیم از دست و قلم یک نویسنده، خطرناک است». اهمیت این نکته این است که راسل در نوشتار «من چگونه مینویسم» از تاثیرپذیری خود از تنی چند از نویسندهها سخن به میان میآورد اما تاکید میکند تاثیرپذیری چیزی جز تقلید کور است. فراتر از آن راسل بیان میکند شاید تقلید از ترجمههای ادیبانه بایبل* جالب باشد اما: "they express a way of thinking and feeling which is different from that of our time." یعنی آن نحو و فرم از نگارش نوعی خاص از به تصویر کشیدن جهان را در خود دارد که متفاوت از ماهیت زمانه ماست. از اینجا بسیار میتوان همراه شد با کسانی که «جستار/Essay» را قالب و فرم مناسب زمانه میدانند. برای مثال کتاب «سیاست جستار» (انتشار توسط نشر نی) که مجموعه مقاله/جستارهایی در اهمیت جستارنویسی و وجه سیاسی آن است یا شماره ۲ از مجله تیر که مشخصا به جستار ربط دارد، وارد گود میشوند. اینکه راسل با همه تحلیلی بودن خود چنین فهمی از قدرت مدیوم کلام بر محتوای کلام دارد، برایم قابل توجه است. * نکته: اینکه بایبل رو به کتاب مقدس ترجمه کنیم یا نه، بحث جالبیه واقعا. مترجم کتاب «هرمنوتیک بایبلی» در مقدمه کتاب خود طرح بحثی در این موضوع کرده است که چرا نباید بایبل را به کتاب مقدس ترجمه کنیم که به نظرم نکتهسنجی قابل توجهی است. در ادامه تنیچند از نکات نشانهگذاری قابل توجهی که در متن بود را اینجا ردیف میکنم. ۳- اول نکته این است که ما یک «نشانهگذاری فنی و منطقی» و «نشانهگذاری ذوقی و سلیقه»ای داریم. بدین معنا که شاید نویسنده صلاح بداند و ماهیت متن آن به نوعی باشد که برای مثال بیشتر از ویرگول استفاده کند تا بهتر بتواند معنای متن را منتقل کند. برای نمونه در ترجمه یک متن/داستان ادبی انتظار حضور ویرگولهای کمتری را داریم تا در یک متن فلسفی؛ برای همین باید متوجه باشیم که بخشی از ویراستاری و نشانهگذاری به نوعیت هر متن و سلیقۀ نگارشی نویسنده بر میگردند و خیلی اسلوبهای سفت و سخت کارساز نیست. کلا هم، افراط و تفریط در نشانهگذاری بر زیبایی متن و آراستگی تاثیر منفی دارد. 4- جا دارد اینجا نیز ثبت شود که غلامحسین مصاحب طلایهدار و نخستین کسی است که به صورت مدون قواعد نشانهگذاری فارسی را تدوین کرده است. برخی اسامی در تاریخ نشر ایران خیلی به گردن همه ما حق دارند که یکی از اینان قطعا جناب مصاحب است. 5- با اینکه این مورد کمتر به ویراستاری مربوط است، اما جالب بود: بین استفهام انکاری و تقریری تفاوت است؛ «استفهام تقریری، پرسشی سلبی و منفی با پاسخی ایجابی و مثبت است. مثال: در تقدیر چه کسی مرگ نیست! (همه خواهند مرد.) استفهام انکاری، پرسشی ایجابی با پاسخی منفی است. مثال: چه کسی حال مرا درک میکند! (هیچکس حال مرا درک نمیکند.)» (به نقل از پاورقی ص39) نکتۀ نگارشی مهم این است که پس از استفهام انکاری و تقریری با اینکه گزاره بیانِ پرسشی دارد، اما از علامت تعجب باید استفاده کرد. 6- نویسنده در جایی میآید و تفاوت بین درنگهای ویرگول، نقطه ویرگول و نقطه را با توجه به «حد حبس نفس» توضیح میدهد: «وقتی سخن میگوییم، اگر درنگ ما در حد نگه داشتن نفس و تجدید آن باشد، از «ویرگول» [استفاده میکنیم]؛ اما اگر دم به بازدم بینجامد؛ از «نقطه-ویرگول» استفاده میکنیم. در نهایت اگر بتوان نفس را کامل رها کرد، از «نقطه» استفاده میکنیم.» از وقتی این نکته رو خوندم موقع خوندن متن به نفس کشیدنم توجه میکنم و واقعا سخت شده داستان. بعضا نفس تنگی میگیرم :))) 7- هرگاه نام خانوداگی بر نام کوچک مقدم گردد، بین آنها ویرگول میآید. برای نمونه: زرینکوب، عبدالحسین 8- «هرگاه بین دو بخش جملۀ مرکب، جملۀ پیرو مقدم باشد، از نشانۀ ویرگول بین جملۀ پیرو (وابسته) و جمله پایه (هسته) استفاده میشود؛ اما اگر جملۀ پایه مقدم باشد، قبل از جملۀ پیرو، نقطه-ویرگول میآيد. مثال: هرچند تلاشهای او موثر نبود، نشانۀ تحولی بود. تلاشهای او موثر نبود؛ هرچند نشانۀ تحولی بود.» (ص47) 9- یکی از تفاوتهای مهم، تفاوت میان پرانتز، دو کاما و دو خط فاصله است (تمام اینان از جمله «نشانههای دربرگیرنده» اند). عباراتی، جملهها و کلماتی که در پرانتز قرار دارند، میتوانند بدون تخریب ساختار گزاره، حذف شوند. به بیانی، عبارت داخل پرانتز جزئی از ساختار گزاره نیست. عبارات داخل پرانتز با بَدَل که در میان دو کاما، و معترضه که در میان دو خط فاصله میآیند تفاوت دارد. مثال: فردوسی، سرایندۀ شاهنامه، در توس میزیست. (بدل) فردوسی ـ که شاهنامه اثر منحصربهفرد اوست ـ در توس میزیست. (معترضه) فردوسی (از حماسهسرایان بزرگ) در توس میزیست. (توضیحی) ۱۰- در صورتی که جمله داخل پرانتز جملهای کامل باشد نشانههای نقطه، علامت سوال و تعجب و... در درون پرانتز قرار میگیرند. انقدر همین یه مورد برام سوال بود که نگو. ۱۱- اگر «سهنقطه/...» در پایان جمله آمده باشد، نقطه پایان جمله بدون فاصله/Space در انتهای جمله قرار خواهد گرفت. این مورد رو اشتباه استفاده میکردم. ۱۲- یکی از نقاط ضعف جدی متن عدم اشاره به نکات نگارشی در نگارش ریاضی بود. حتما باید اثری در مورد نکات نگارشی ریاضی در متون بخونم که خییییلی مهمه. مرحله اینه که یه سری کتاب در مورد خود ویرایش بخونم و فراتر از نشانهگذاری برم سراغش. کتابهای فرهنگستان هم خیلی مهم و ضروری اند.
(0/1000)
نظرات
1404/2/30
بنده متنی که در اون اصول نگارشی رعایت شده باشه رو بخونم لذت میبرم، لااقل ظاهرِ قضیه برام حل میشه تا بعداً برم تو باطنش! یعنی طوری شده اول نگاه میکنم مثلاً بریدهی کتابی که گذاشتن توش نیمفاصله رعایت شده یا نه، بعد به متن میپردازم:))))
1
4
1404/2/31
اون نکتهای که راسل دربارهی ویرایش نکردن متونش گفته به نظرم نمیتونه یه اصل کلی باشه. با این فرض که نوشتن برای فیلسوف یک «ابزار» فکر کردنه، اگر متن بازنویسی بشه اون سیر فکر کردن و ایدهپردازی که اولش بیرون پاشیده برای خود اون شخص(و بدون در نظر گرفتن مخاطب) خیلی خیلی مفیده. از این جهت بعضی متون فلسفی خیلی کثیف و چرک و سختخوان هستن که به خاطر ملاحظههای فلسفی ویرایش نشدن... یک جوری نوشتی «راسل علیرغم تحلیلی بودنش...» انگار تحلیلیها نفهمن 😁😂 غلامحسین مصاحب گویا اولین(یا یکی از اولین) کتابها در باب منطق جدید را نیز به زبان فارسی به نگارش دراورده است. تمایز استفهام تقریری و انکاری هم جالب بود. نمیدانستم پیش از این. فرق بین بدل، معترضه و پرانتز هم جالبانگیز بود.
1
2
1404/2/31
آره، اون نکتهٔ ویرایش نکردن واقعا نمیتونه حکم کلی باشه. حالا اگه خواستی فایل کتاب رو بفرستم اون نوشتار راسل رو بخونی شاید بهتر باشه. کلا 5صفحه است. دیدی من برداشت چپه داشتم از متن اصلا 🤸 اون بخش "راسل علیرغم تحلیلی بودنش..." واقعا برام جالب بود که راسل علیرغم تحلیلی بودنش داشت یه موضوع رو اینجوری تحلیل میکرد 😏😂 آره یه منطق صورت مفصل داره که انتشارات دانشگاه تهران منتشر کرده. کلا انگار آدم بسیار صاحب کمالاتی بودن ایشون. 🤝 🤝
2
دیروز
اولاً: این ویژگی یه انسان فرهیخته است که نقدهای به خودش رو اگر درست بدونه قبول میکنه و شروع به اصلاحشون میکنه احسنتم✅ ثانیاً: بر خلاف راسل(!) من با هر بار ویرایش کردن متنم فکر منسجمیتری پیدا میکنم و مقصودم رو واضحتر میرسونم. ثالثاً: نکات خیلی جالبی درباره ویرایش نوشتید که اکثراً نمیدونستم. مخصوصاً اون قضیه نفس رو! راستی خود متن رو هم اگر دقت کنید بعد از نکتهای که درباره کاما گفته کاما و بعد از نکتهی نقطه_ویرگول، نقطه_ویرگول و آخر هم نقطه گذاشته!
2
2
دیروز
در موردِ "اولا" که لطف داری و واقعا متشکر انذاری که دادی هستم. "ثانیا" رو هم به نظرم با یک نسبیگرایی در امر نگارش میتونیم حلاش کنیم. یعنی هرکی هرجور نوشت اوکیه، فقط ما بفهمیم چی نوشتی :))) "ثالثا" آره کلا نکات ریز و جالبی داشت. از لحاظ میارزه داشتن این کتاب. آخرش هم یه خیلی منابع مربوط به نگارش فارسی رو ردیف کرده بود که خیلی کششکول خوبی بود به نظرم.
1
سید امیرحسین هاشمی
1404/2/30
3