یادداشت ‌ سید امیرحسین هاشمی

        0- من یه‌سری چیزها رو از تویی که این متن رو می‌خونی نمی‌دونم‌؛ نمی‌دونم چندساله‌ای، نمی‌دونم کجای جهانی، نمی‌دونم سواد داری یا نداری (این رو یحتمل داری البته)، نمی‌دونم هنوز حافظه‌ات یاری می‌کنه یا نه، از هیچ‌کدوم از اینا خبر ندارم، ولی تو باید این کتاب رو بخونی. هیچ‌ انسانی نباید توی دنیا باشه که ماجرای زندگی تیستو رو نشنیده باشه.


1- معمولا یه‌سری چیزها هست که هر آدمی دوست داره بقیه و مخصوصا اطرافیانش رو بهش سوق بده. مثلا من یکی شدیدا و تقریبا لجام‌گسیخته، دیگردوستی و "رو به سوی دیگری داشتن" رو دوست دارم توی اطرافیانم ببینم. پیشنهاد کردن و ترغیب به خوندن یه کتابی هم که خیلی دوستش داشتم، می‌ره جزو این موارد؛ پس لطفا "تیستوی سبزانگشتی" رو بخونید. اگه بچه‌ای دور و بر خودتون دارید که از قضی سواد نداره، شما وظیفه دارید ماجراهای تیستو رو براش بخونید. آخه می‌دونید خیلی احتمال داره بچه‌ها تو خیال خودشون همراه تیستو بشن و همون‌جوری که تیستو خودش رو باور کرد، بچه‌ها هم با خودشون خوب باشن و خودشون رو دوست داشته باشن و آرزو کنن، آرزویی که خودشون دوست دارن نه آرزوی یه‌سری آدم بزرگِ بی‌آرزو!



2- عجیبه، حسرت می‌خورم که چرا بچه‌ بودم هیچ‌وقت هیچ‌جایی این کتاب رو ندیدم یا کسی بهم نگفته بود که بخونم. البته قطعا اگه بچه بودم و داستان تیستوی فرشته رو می‌خوندم احتمالا خیلی از چیزهاش رو از دست می‌دادم و نمی‌فهمیدم، ولی قطعا کیف می‌کردم.
برای همین سعی می‌کنم یه عالمه جاهای مختلف برم و برای استفاده بچه‌ها مختلف کتاب "تیستوی سبزانگشتی" رو بذارم. 
راستی اگه شما هم خوندی این کتاب رو  و خوشت اومد، این کار رو بکن. ثواب داره :)


3- من بچه بودم یه کله‌شقی و پررویی خاص خودم رو داشتم، همیشه چیزهایی رو دوست داشتم که انتخاب خودم باشن یا خودم کشفشون کنم. مثلا خوندن کتاب توی دوران دبستان و راهنمایی من منحصر شده بود توی یه‌خروار دائره‌المعارف (مخصوصا نجوم)، یه جهانی کتاب در مورد هوافضا و فیزیک، یکی از علت‌های این اتفاق هم یک معلم بد بود. معلمی که هیچ‌وقت دوستش نداشتم. 
ماجرا در مورد اون معلمِ بدعنق و بداخلاق کذایی بود که به اسم زنگ "کتاب" به بچه‌ها حس ناکافی بودن می‌داد و رسما به اسم رمز کتاب بچه‌ها رو زجر می‌داد؛ فرض کن بچه‌ها قراره کلی از آثار کلاسیک دنیا از جمله تام‌سایر و بینوایان، کلی داستان تاریخی و جنایی بخونن، ولی برای تک تک قدم‌ها، یه علم یزیدی تو کلاس باشه که باعث بشه چهارستون بدنشون بلرزه. حالا من شانس آورده بودم که با خیال راحت معلم گران‌قدر رو دایورت و به کناری می‌نهادم و کارهاش رو انجام نمی‌دادم، چون می‌دونستم اگه بخواد زیاد گیر بده نه درس‌اش اونقدر مهمه که مدرسه اذیتم کنه، نه اینکه خانواده به خاطر گیرهای اون معلم کذا من رو بازخواست کنن. ولی تنفرم از اون معلم که می‌خواست ادبیات رو زنجیر کنه به پامون، کاری کرد که من از بچه‌ای که عاشق تن‌تن و لوک‌خوش‌شانس بود توی بچگی، برسم به یه خوره و دیوانهٔ کتاب‌های علمی و دشمن هرچی ادبیات و کتاب فانتزی.



4- خلاصه، سرتون رو درد نیارم، من به تجربه خودم و اندکی هم‌بازی شدن با بچه‌ها سر کلاس انشا، فهمیدم که معلم باید تسهیلگر روند مطالعه بچه‌ها باشه. معلم باید از اینکه بچه‌ها اهل مطالعه هستن تعریف کنه، بهشون مباحث پایه‌ای و مهم رو جذاب شرح بده، بستر کتاب‌خوندن رو آماده کنه و خلاصه کاری بکنه که بچه‌ها خودشون برن سراغ کتاب خوندن.
حالا من که دوست دارم بچه‌های بیشتری این کتاب رو بخونن، بعیده برم و مستقیم این کتاب رو بذارم توی دست یه بچه، بلکه این کتاب رو توی کتابخونه‌های مختلف می‌ذارم که شاید یه‌روزی یه بچه‌ای کشف‌اش کرد و با تیستوی سبزانگشتی خیال کرد، خیال کرد آرزوهای خودش رو. شاید اون بچه هم خوشش بیاد و این مسیر رو ادامه بده و از تیستو با بقیه حرف بزنه. خدا رو چه دیدی؟


5- در ضمن یکی از چیزهای مهم توی کتاب کودک، زیبایی و چشم‌نواز بودن کتاب کودک‌هاست. آخه شما فرض کن، یه بچه مدت‌ها خیره بشه به زیبایی جلد یه کتاب یا وقتی داره عین اسب توی راهروهای مدرسه دنبال یکی از دوست‌‌هاش یورتمه می‌ره چشمش بیافته به جلد یه کتاب. اینا خیلی خیلی مهمه. این می‌شه محل آشنایی با کتاب. با دنیاهای جادویی و خیال‌انگیزی که توی هر کتابی و لای کلمات چشم‌انتظار خدای جدید خودشه. آخه می‌دونید بچه‌ها توی دنیای خیال خودشون تک‌خدای ممکن اند و کتاب‌ها هم کلید ورود به درگاه باری تعالیِ خیال اند. کلمات چیزی اند که خلاقیت و خیال رو روشن می‌کنن. 

حالا اینا رو گفتم که بگم آقای حقیقی این چه طرح جلد ناکوک و بدیه که برای این کتاب طراحی کردی؟ هرچی هست جز چیزی که برای بچه جذاب باشه (طرح جلد اینجا توی گودریدز با نسخه‌ها جدید کتاب فرق داره). 
 از زمانی که فهمیدم طراح جلد یکی از زشت‌ترین طرح جلدهای کل بازار نشر فارسی که نشر مرکز باشه توسط همین آقای حقیقی، طراحی (؟!)  می‌شه ماجرای اون "حقیقی‌"های کذایی پای جلدهای نشر مرکز رو فهمیدم.  خلاصه که نازیبا هستند اونم شدید به مدت مدید. 




راستی، تو هنوز "تیستوی سبزانگشتی" رو نخوندی؟
      
468

39

(0/1000)

نظرات

درود چه قدر این مطلبتون  برای من مفید و کاربردی بود  ممنونم که تجربه هاتون رو به اشتراک گذاشتین کلی ازش ایده گرفتم 
1

1

لطفا دارید و واقعا خوشحال شدم که به نظرتون خوب اومده متن.
واقعا سعی کردم تجربه زیسته خودم رو بیان کنم.  

1

من هنوز نخوندم ولی به یک بچه ای هدیه دادم اصلا ازش خوشش نیومد 🥲ولی خب خودم حتما خواهم خوند
2

1

عههه، اگه به اون بچه دسترسی دارید حتما ازش بپرسید چرا دوست نداشته.
البته خب، بچه‌ای هم که باید این کتاب رو بخونه خیلی نباید بچه باشه. یعنی حداقل باید راحت بتونه متون بلند رو بخونه و همون بازه 9تا12 سال اینا سن مناسب برای خوندن این کتاب هست به نظر.  

0

حتما می پرسم. فکر کنم ۷ سالش بود اون موقع
@SAH.Hashemi04 

1

چه جالب! منم تو نوجوونی کتابای مربوط به نجومو می‌خوندم ولی شما به اجبار و فرار نجوم میخوندید من با عشق و تحیر از ستاره ها و کهکشان ها. البته هیچی یادم نیست از اطلاعاتش😁
1

1

نجوم واقعا خداست.
فرار بود، ولی به اید معنا نبود که دوستش نداشتم. اتفاقا دیوانه‌وار نجوم و فیزیک رو دوست داشتم ولی خب، طبعا اگه تو نوجوونی بیشتر ادبیات و ژانر فانتزی می‌خوندم احتمالا بیشتر کیف می‌کردم. نم‌دونم والا 🙄😁 

1

خیلی کتاب جذابیه. منم تو بچگی پیداش نکرده بودم. وقتی مامان شدم و دنبال کتاب برای دخترام بودم یک تسهیل‌گر کار درست من رو با  تیستو آشنا کرد. 🌿

2