یادداشت مصطفی رفعت
1403/11/24
«لائتیسیا کولومبانی» این رمان زنانه/درام/خانوادگی/انگیزشی را در سن 41سالگی (2017) نوشت. درواقع، اولین تجربه رماننویسی او؛ که اساساً بازیگر و فیلمساز (فرانسوی) بود، محسوب میشود و در سالهای 2019 و 2021 بهترتیب با «بَرنده» و «بادبادک» این حرفه را دنبال کرد. اگر داستان این اثر را در یک خط تعریف کنیم، میتواند هم عنوان رمان و هم پیام نویسنده را بهسادگی منتقل کُند: تصویر سه زن در سه جغرافیای متفاوت؛ و رنج زنبودن در جهانی مردسالار. دراینمیان «مو» به نخ تسبیحی تبدیل میشود که سرنوشت آنها را بههم پیوند میدهد. «گیسوان بافته» یا «بافته» (عنوان رمان در ترجمه انگلیسی The Braid است) تمام بار نویسنده در انتقال مفاهیم موردنظرش را بهدوش کشیده و ناگفته پیداست: هم «زیباییشناسی زنانه» دارد، هم بهمثابه «حلقه اتصال» تعبیر میشود و هم «انقیاد زنان» را به ذهن متبادر میسازد. آنهاییکه رمان را خواندهاند و آنهاییکه فیلم را دیدهاند (خود نویسنده در سال 2023 فیلمی برپایهآن ساخت) میدانند که قصهاش را هرجور تعریف کنیم، کل ماجرا لو میرود. ازایننظر، این نوشته پیشزمینهای سوگیرانه در ذهن مخاطبی ایجاد میکند که قصد مطالعه این رمان را دارد. رمان، با استقبال خوبی روبهرو شد؛ اما همچون بسیاری آثار اینچنینی، اینرا مدیون فضاسازی شعاری و ایجاد شور لحظهای در مخاطبانش، با چاشنیِ «تحریک» و «غلو» است. نمای معرف از سه شخصیت اصلی (در هند، سیسیل و کانادا) در سه فصل کوتاه، بهگونهای طراحی شده که علیرغم بُعد مسافتی که بینشان هست و رخدادی که به دغدغه کنونی و اصلیشان تبدیل میشود؛ اما خردهرنجهایی در بافت زندگیشان تنیده که انگار یک تن واحد بوده و «دردی مشترک» را فریاد میزنند. حالا آن واژه «بافته» در عنوان اثر را میتوانید بازتعریف کنید؛ انگار هر تار مو، رنجیست که بر حجم آن درد مشترک میافزاید. جدال سه زن در سه موقعیت: تأثیر منفی طبقه اجتماعی، قیود فرهنگی محدودکننده؛ و عوارض ابتلا به یک بیماری کُشنده. وقتی اینها را کنارهم بگذاریم، همهچیز بهنظر ستودنی میآید؛ اما مسئله اینجاست: چگونه از بازاریشدن کلیشهها جلوگیری کنیم؟ چگونه درامی زنانه را از دام سطحینگری برهانیم و دفاعی جانانه از حیثیت «فمینیسم» بهنمایش بگذاریم؟ تکلیفم با رمانی مانند «ما تمامش میکنیم» (کالین هوور) در ارائه شکلی از مبارزه ادبی برای حقوق زنان در قالب رمانی عامهپسند مشخص است (البته این کتاب را دوست دارم)؛ آنچه درک نمیکنم، رویآوردن به جنسی از «گدایی همدلی» است که گاه در آثاری، تا مرز سیاهنمایی نیز پیش میرود. این رمان را البته سیاهنما ندیدم؛ اما سوگیرانه چرا. جبر جغرافیایی غلبهکرده بر زندگی زنی در هند را واقعاً نمیتوان در کنار ماجرای دو زن دیگر (یکی در اروپا و دیگری در آمریکایشمالی) در یک حدواندازه دید. ابتلا به بیماری، طلاق، رقابتهای شغلی، ورشکستگی و ... الزاماً مشکل زنان نیستند. اینها (و مشکلات دیگر) در جوامع هست و قطعاً زنان نیز تجربهاش میکنند؛ «زنانهکردن مشکل» با «مشکل زنانه» بهنظرم فرق دارد. نویسنده بهراحتی تصویری تلخ و تاریک از هند در برابر یک غرب بزککرده خلق میکند. مخابره این پیام که اگر در جوامع توسعهیافته مشکلی برای زنان هست، تنها در موضوع رقابت توأم با حسادت، یافتن سرمایه برای راهاندازی کسبوکار و ... است. نویسنده درمصاحبهبا سایت Original Cin گفته بود: «وقتی شروع به نوشتن رمان کردم، از خودم پرسیدم چه پیوندی بین من و هر شخصیت آن وجود دارد. هریکازآنها با بخشی از من خلق شدند. به اسمیتا (شخصیت زن هندی) احساس نزدیکی میکنم؛ چون او مادر است. دخترم همسن شخصیت دختر او در رمان بود!» بیشک یک مادر فرانسوی اگر نویسنده باشد، دربهترینحالت میتواند یک مادر فرانسوی را روی کاغذ بیاورد. بسیار بدیهیست که درک شما از جبر جغرافیایی، هیچ عمقی ندارد؛ اگر آنرا تجربه نکرده و تنها منبع الهام شما آنچیزهایی باشد که از اخبار و افراد شنیده، در کتابها و مجلات خوانده یا در مستندها و فیلمها دیدهاید. این فرق میکند با مشکلات رایجی که نظیرش در همهجا هست مانند آزار جنسی، تبعیضهای جنسیتی، مرخصی زایمان، دستمزدهای نابرابر، زنکشی، تجاوز و ...! البته قرار نیست که نویسنده برای صحبت از هر چیزی، حتماً آنرا تجربه کرده باشد. حرفم درباره تصویریست که از شرق دراینگونه آثار در برابر غرب خلق میشود. ساده بگویم: زن هندی با مشکل خاصی که دارد را بهعنوان یک زن هندی میبینیم؛ او نماد زنان هند (دستکم در بخشی از آن جغرافیا) معرفی میشود؛ اما زن کانادایی یا اهل سیسیل (ایتالیایی) با آن جنس از رنج، نمونهاش در هر کشوری یافت میشود؛ حتی در خود هند!
(0/1000)
مصطفی رفعت
7 روز پیش
1