یادداشت
1403/4/27
📝 لذت نیمهکاره رها کردن! ▪️ «نوشتن با تنفس آغاز میشود» را از دوران دانشجویی میشناختم و دلم میخواست آن را بخوانم. استادی داشتیم که در کلاس جملاتی از آن را برایمان میخواند و توجه ما را جلب میکرد. با این حال، تا همین چند وقت پیش نتوانستم برای مطالعهٔ کامل کتاب اقدام کنم. ▪️ این بار هم نتوانستم (بهتر است بگویم: نخواستم!) بیش از نصف کتاب را بخوانم و آن را رها کردم. به گمانم اولین دفعهای باشد که کتابی را با اراده و اختیار رها میکنم و اتمام آن را واجب نمیدانم. محتوای کتاب مرا به این نتیجه رساند که گاهی باید کتاب را رها کرد و بابت نیمهکاره رها کردنش پشیمان و ناراحت نبود؛ چون رها کردن بعضی کتابها مصداق بارز این جمله است که «جلوی ضرر را از هرجا بگیرید منفعت است!» ▪️ اما چرا رها کردن این کتاب را یک دستاورد میدانم؟ کتاب پر است از توصیههای انگیزشی بیفایده و پوچ؛ جملاتی از این قبیل که «بین دم و بازدمتان صدای معتبری هست که باید آن را پیکربندی کنید!» این جملات موهوم چه معنایی دارند و چه کمکی به نویسندهٔ جوان میکنند؟ کتاب قرار بوده مجموعهای از توصیهها باشد برای بهتر زیستن نویسنده و راهنمای او برای شکار ایدههای نو. اما آنچه میخوانیم در حد و اندازههای یک صفحهٔ اینستاگرامی با موضوع روانشناسی انگیزشی و توسعهٔ فردی و این قِسم خزعبلات است. اگر بخواهم به کتاب لقب یا عنوان ثانویهای بدهم، میگویم: «روانشناسیِ زرد برای نویسندگان.» ▪️ در کنار این توصیهها، تمرینهای فیزیکی عجیبی هم آمده است که از آن توصیهها باطلتر و تباهتر است. کارهایی از این قبیل که: دراز بکشید و دستانتان را بالا ببرید یا روی شکم بخوابید و پاهایتان را رو به فلان سمت جمع کنید و از اینطور کارها. من این تمرینها را انجام ندادهام، اما خیلی دلم میخواهد بروم از نویسندگان ریز و درشت بپرسم چقدر نوشتنشان وابسته به اینجور تمرینها و حرکات کششی است. آیا هدایت و کافکا، دولتآبادی و همینگوی، چخوف و کامو و شکسپیر و راسین و دیگران با این کارها صدای معتبرشان را پیکربندی کردند؟ مدام حس میکنم صدایی از پشت سطور کتاب میگوید: اگر نویسنده نشدید و به آرزوهایتان نرسیدید، جامعه و شرایط و محدودیتها را مقصر ندانید. بروید روی خودتان کار کنید و با بدنتان مشغول شوید و تنفستان را تنظیم کنید تا روزی از شما نویسنده ساخته شود. ▪️ از ترجمهٔ بد کتاب هم نباید گذشت. فکر میکنم یکی از علل اصلی گنگی متن و بعضاً مضحک بودن توصیههایش به ترجمه ربط داشته باشد. گاهی در حین مطالعهٔ کتاب نمیفهمیدم نویسنده قصد دارد چه بگوید و به نظر میرسد این نافهم بودن، دستهگلیست که مترجم به آب داده. ▪️ خلاصه اینکه «نوشتن با تنفس آغاز میشود» ممکن است برای آنها که در نقطهٔ صفر نویسندگی هستند حرفهایی داشته باشد و گاهی لابهلای پرتوپلاهایش جملات نابی پیدا شود؛ اما درنهایت چیز زیادی به پویندگان راه نویسندگی و مشتاقان قلمفرسایی نمیافزاید. اینجور جاهاست که «رها کردن» لذتبخش میشود و باید در ستایشش کتابها نوشت!
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.