پارمیدا

پارمیدا

بلاگر
@Mida

61 دنبال شده

216 دنبال کننده

                
◾️ جُستُجوگَر
              

یادداشت‌ها

نمایش همه
        نظرم درمورد کتاب رو با جواب دادن به این سوال توضیح می‌دم:
«چرا این کتاب رو خوندم؟»

۱. انقلاب کشاورزی یکی از نقاط بسیار مهم و کلیدی برای فهم خاستگاه سرمایه‌داری و درواقع چگونگی گذار از فئودالیسم به کاپیتالیسمه. انقلاب کشاورزی کم‌وبیش همزمان در نقاط مختلفی از جهان اتفاق می‌افته اما وقتی خاستگاه سرمایه‌داری رو بریتانیا بدونیم سوال از چرایی‌اش خیلی منطقیه. چه شکلی از انقلاب کشاورزی در بریتانیا اتفاق افتاد، نظام فئودالی (روابط اجتماعی ، مالکیت، تجارت و...) در بریتانیا با دیگر جاها چه تفاوتی داشت یا چه عواملی دیگه‌ای همزمان و دخیل شدن که این اتفاق در بریتانیا افتاد نه مثلا فرانسه یا آمریکا یا روسیه؟ 
این‌ دلیلی بود که من رو به دونستن چگونگی و کیفیات انقلاب کشاورزی و نظام‌های فئودالی و حواشی‌‌اش مشتاق می‌کرد.

۲. صوتی این کتاب در طاقچه‌ی بی‌نهایت موجوده. مجموعه‌ی تاریخ جهان ققنوس برای من مثل یه دانشنامه/دایرةالمعارف عمل می‌کنه. یعنی وقتی نیاز به اطلاعات مهم و کاربردی دارم اما تمرکز اصلی‌ام خود اون نقطه نیست و می‌خوام مختصر باشه سراغش می‌رم. از طرفی من کتاب‌های صوتی رو با وسواس کمتری انتخاب می‌کنم چون موقع «زحمت»‌های تکراری‌ام گوش می‌دم و باتوجه به کمالگرایی‌ای که در پر کردن وقت دارم قطعا هر کتابی که انتخاب کنم حجم اطلاعاتی بیشتری از اکثر پادکست‌ها در اختیارم می‌ذاره.
شاید اگه می‌خواستم انقلاب کشاورزی رو به صورت متنی و خواندنی پیگیری کنم کمالگرایی و پیدا کردن منبع و نتیجتاً حجمش باعث می‌شد خیلی دیرتر از این‌ها سراغش برم.

درنهایت به‌نظرم خیلی مفید بود (شماره ۲ دلیل پیشینی منه نه تحدید کننده‌ی کتاب). این کتاب دلیل شماره ۱ رو به شکل خوب، مختصر و مفیدی برآورده کرد.
      

10

        ویرولی از احیا کنندگان سنت جمهوری‌خواهیه. این کتاب دقیقا به اندازه اسمش «ایدۀ جمهوری» ، حجمش (۱۳۰ صفحه) و سبکش (گفت‌وگو) مفید و مهمه.  ایده‌های مرکزی جمهوری‌خواهی رو  تقریبا بیان می‌کنه اما قطعا در سطح ایده. امروز منابع بیشتر و کامل‌تری در این مورد داریم اما خوبی چنین کتابی گمانم درگیری مخاطب و مشغولیت‌آفرینی برای ذهن  باشه.


واقعا نمی‌دونم چقدر می‌تونه برای خواننده‌ی تازه‌ مناسب باشه. گمونم برای خوندنش نیاز به شناخت نسبی‌ای از مکاتب و ایدئولوژی‌های سیاسی باشه. خصوصا: سوسیالیسم، کمونیسم، لیبرالیسم، پوپولیسم، ناسیونالیسم، فاشیسم و چیزی که ما کمتر می‌شناسیم  و در کتاب هم به وطن‌پرستی ترجمه شده؛ یعنی پاتریوتیسم که بدیلی برای ناسیونالیسمه.
[برای شناخت پاتریوتیسم و تفاوتش با ناسیونالیسم نگاه کنید به کتاب «برای عشق به میهن» از مائوریتسیو ویرولی]

همچنین به خاطر ارجاعات متن شناخت حداقلی از تفکرات نیکولو ماکیاولی و توماس هابز کمک‌کننده‌ست.

اگر مکاتب فلسفی-سیاسی رو می‌شناسید و تا الان چیز زیادی از جمهوری‌خواهی نمی‌دونید این شروع خوبیه.

این کتاب هم کوتاه هم به شدت خوش‌خوانه ولی اگه پیگیر بیشتر کتاب‌ها و مقالات تازه ترجمه شده در این مورد بودید و همچنین کمبود وقت دارید می‌تونید بی‌خیالش بشید :)


بدون تطبیق، ترجمه به‌نظرم خوب بود اما تعداد زیادی ایرادات ویراستاری داشت؛ «را»‌های جا افتاده، فعل‌هایی با شناسه‌ی اشتباه و از اینجور چیزا.
      

26

        این کتاب رو نه رمان می‌دونم نه یک اثر ادبی.
توقع چنین "چیزی" رو از رومن گاری نداشتم و حالا بعد از اتمام کتاب و سرچ‌هایم متوجه می‌شوم که اثر به شدت ضعیف گاری است.

 فرم و محتوا را درهم‌تنیده می‌دانم اما اگر به صورت انتزاعی و برای بحث نظری این دو را  تفکیک کنیم کتاب رو فاقد فرم ادبی می‌دونم (فرم دارد، قائل به عدم نیستم، اما این فرم اصلا ادبی و هنری نیست. دقیقا همان چیزی که یک متن را تبدیل به اثرهنری می‌کند.)
اگر به محتوا یا مضمون صرف هم نگاه کنیم چیزی جز شوخی‌های لوس، هجو کسل کننده و استعاره‌های مبتذل نمی‌بینیم. چیزی شبیه به ناله‌ها، شوخی‌ها و غرهای سیاسیِ ژورنالیستی.
شخصیت‌پردازی ضعیف و تخت. توصیفات بدون جان.
و فصل پایانی هم که ضربه‌ی نهایی به کتاب است. روایت که تا قبل از این یک رئالیسم خامِ کسل‌کننده‌ست در فصل پایانی ناگهان بدل به یک سورئال بی‌گاه می‌شه. سورئالی به شدت ضعیف، مبتذل و نپذیرفتنی‌. و چون فصل پایانی‌ست من رو وادار به نوشتن این ریویو می‌کنه. شاید اگر پایان کتاب هم شبیه به مابقی‌اش بود به دادن یک ستاره اکتفا می‌کردم.

می‌دانم که گاری به طور کل نویسنده‌ی خوبی‌ست. من "زندگی در پیش رو" اش را واقعا دوست داشتم و از "خداحافظ گاری کوپر" هم تعریف زیاد شنیده‌ام. اما به کسی که این را می‌خواند توصیه می‌کنم سمت این کتاب نرود که هیچ ارزش خواندن هم ندارد.
برای یادآوری به خودم و تمام نویسندگان تازه‌کار: از تجربه‌ی زیسته‌ به صورت خام و همراه با هیجانِ ایدئولوژیک نباید روایت ساخت. گمانم مشکل کار گاری در این بود که زمانی کتاب را نوشت که عضو هیئت نمایندگان سازمان ملل بود و این خشم و هیجان چنان تازه و خام بود که جز هجوی ژورنالیستی دستاوردی نداشت.
      

21

        امشب فیلم "محاکمه ژان‌دارک" برسون رو دیدم. اصلا به خاطر اینکه برسون کارگردان محبوبمه و می‌دونستم همچین فیلمی ساخته کتاب رو خریدم. امشب هم که فیلم رو دیدم گفتم بخونمش.
به جز مقدمه‌ها و موخره‌هایی در مورد نویسنده که بیشتر از نصف کتاب رو شامل می‌شه، متن اصلی ۳۵ صفحه و منظومه‌ای حماسی هست.
ژان‌دارک یک دختر روستایی بوده، که در سال ۱۴۲۹ در زمان جنگ بین فرانسه و انگلیس، وقتی خاک فرانسه در حال از دست رفتن بوده رهبری فرانسویان رو به دست می‌گیره تا کشور رو از انگلیس پس بگیره. ژان‌دارک ادعا می‌کنه که از سمت خدا و به وسیله فرشتگان این دستور رو گرفته. مدتی بعد به خاطر اختلافات دو خانواده‌ی اشرافی در فرانسه به انگلستان تحویل داده می‌شه. اونجا هم محاکمه‌اش می‌کنن و در نهایت سوزونده می‌شه.
داستان ژان‌دارک واقعا داستان عجیبیه -وقتی هم اعتقادی به قدیسگی و الهام و وحی و... نداری- مبهوت و معلقت می‌کنه.
البته باید بگم که متن اصلی شعریه که در زمان رهبری ژاندارک نوشته شده و البته همه‌اش هم مربوط به ستایش ژاندارک نیست و به‌طور کل حماسه‌ای هست برای اون جنگ. اما در ابتدای کتاب مترجم داستان رو توضیح داده.
می‌دونم فیلم‌های زیادی درمورد ژان‌دارک ساخته شده (که البته من هنوز بقیه رو ندیدم) اما پیشنهاد می‌کنم حتما محاکمه ژان‌دارک از روبر برسون کارگردان بزرگ فرانسوی رو ببنید.
این یادداشت هم بیشتر تحیری بود برای سرگذشت خود ژاندارک تا این منظومه.

در مورد ترجمه: من سواد تطبیق متن ندارم پس به نکات دیگه‌ای می‌پردازم. ترجمه به نظرم روان و سلیس بود. با توجه به اینکه زبان منظومه اصلی متعلق به قرن ۱۵م هست و "فرانسه میانه" محسوب می‌شه (که فکر کنم الان خود فرانسوی‌زبانان هم نمی‌تونن بخونن) اون لحن کهن و حماسی به شکل خوبی رعایت شده (من کلش رو با صدای بلند خوندم و به نظرم خوش‌آهنگ بود). 

این آخر یه اشاره‌ای هم به اسم بکنم: ژان‌دارک
که به فرانسوی این می‌شه:
Jeanne d'Arc
arc یه جور سلاحِ کمان‌شکل یا خود کمانه و 'd حرفیه در فرانسوی که یکی از معانی‌اش ( و در اینجا) مالکیته. حالا چی می‌شه که اولین بار تو فارسی کلش به شکل اسم خاص ترجمه می‌شه نمی‌دونم!!
      

34

پارمیدا

پارمیدا

1401/12/25

        کتابی  در مورد دیکتاتوری حکومت‌های کمونیستیِ اتحادجماهیر شوروی.
کتاب را بسیار مفید می‌دانم. روان و جذاب بود. انگار در حال خواندن رمان بودم. 
 کتاب دارای سه بخشِ جنگ سرد، ذوب شدن یخ‌ها و انقلاب است.
کتاب به صورت فصل به فصل و همزمان اتفاقات کشورها را جلو می‌برد. بیان فضای خفقان و سرکوب حزب حاکم، مبارزات کوچک و شکل‌گیری اپوزسیون و در نهایت انقلاب و سرنگونی حزب کمونیست و دیکتاتورها. 
این کتاب به اتفاقات ۷ کشور می‌پردازد. شوروی (روسیه‌ی کمونیستی)، آلمان شرقی، چکسلواکی، لهستان، مجارستان، بلغارستان و رومانی.
این کشورها تحت نفوذ شوروی‌ بودند و اصطلاحا به آن‌ها کشورهای اقماری می‌گویند. مجموع آن‌ها با شوروی را اتحاد جماهیر شوروی می‌نامند. در آن زمان این کشورها عضو پیمان ورشو بودند. 

شاید ابتدا پریدن از این کشور به آن کشور در فصل‌های کتاب آزاردهنده باشد اما با کمی توجه در اوایل کتاب و بعد از گذشت مدتی، با شرایط هر کشور و شخصیت‌ها آشنا می‌شوید و دیگر سردرگم نخواهید شد.
من همزمان بالای ۱۰ کتاب می‌خوانم. کش دادن این کتاب و صحبت، تفکر و سرچ درموردش برایم لذت بخش بود. این کتاب را در اواسط مهر و در اوج اشتیاقم به دانستن در مورد انقلاب‌ها شروع کردم و امروز بالاخره تمام شد.
هر مورخ و محققی پیش‌زمینه و گرایشاتی دارد که به کتابش کم یا زیاد جهت‌گیری می‌دهد. این کتاب هم مستثنی نبود. وقتی بحث از آمریکا و پرزیدنت ریگان و بوش می‌شد نویسنده بسیار راحت‌گیر و خوش‌بین(!) بود. به شخصه نظرم این است که جایی که نمی‌توانی گرایش نویسنده را تشخیص بدهی خطرناک است. 
در کل این کتاب را توصیه می‌کنم. دانش خوب و جامعی را به یک مخاطب عمومی می‌دهد، روان و جذاب است و تصور خشک از تاریخ خواندن را برهم می‌زند.

توضیح عکس: سخنرانی میخاییل گورباچف آخرین رهبر شوروی در سازمان ملل
      

31

پارمیدا

پارمیدا

1401/10/28

32

پارمیدا

پارمیدا

1401/10/24

        داستان پر از مفاهیم اگزیستانسیال است و حوادث و کنش‌های کمی در آن رخ می‌دهد.
ترجمه را خیلی نپسندیدم. از کلمات پرطمطراقی استفاده شده بود که سنخیتی با زمان ترجمه ندارد. ترکیبات و جملات نامانوس بود اما شاید  همین ویژگی ترجمه سبب شده بود که قسمت‌های اروتیک زیادی در متن باقی بماند و از تیغ ممیزی جان به‌در برد.
 
از اینجا به بعد داستان اسپویل (فاش) می‌شود.

در طی داستان مفهوم شن (برای مرد) چندین‌بار دستخوش تغییر می‌شود و  تغییرات دیگری نیز همزمان به وجود می‌آید. 
در بیشتر داستان از هر دو شخصیت با عنوان زن و مرد یاد شده است. حتی اسم مرد (نیکی) هم به مرور در داستان حذف می‌شود. از آنجایی که غریزه‌ و میل جنسی یکی از محورهای اصلی داستان است آبه از تکنیک خوبی استفاده کرده است.
در انتهای داستان وقتی مرد به بالای گودال می‌رسد نشانه‌های پذیرش اسارت خودخواسته در توصیفاتش نمایان می‌شود. 
دریایی که -در صفحات پیشین- در آرزوی دیدنش بود، زرد و چرکین توصیف می‌شود. هوا گلویش را به خارش می‌اندازد، به دریا پشت می‌کند و قبل از آنکه به گودال برگردد سایه خودش را درون آن می‌بیند.
      

27

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

چالش‌ها

لیست‌ها

کشتن مرغ میناشب های روشنزندگی در پیش رو

برای تازه‌کتابخوان‌های کمال‌گرا!

8 کتاب

کتاب بد یا آدم را از خواندن زده می‌کند یا به موجودی متوهم تبدیل می‌کند. تاریخ انقضای آن جمله‌ی معروف گذشته؛ دیگر هر کتابی ارزش خواندن ندارد. امروز ناشرانِ کاسب‌کار زیادی سربرآورده‌اند. کتاب‌های خوبی که با ترجمه‌های افتضاح (ترجمه‌های فارسی به فارسی) با ۵۰٪ تخفیف در هایپرمارکت‌ها، دکه‌ها و غرفه‌های مترو یافت می‌شوند و ناشرانی که با دریافت پول آثار نازل و بی‌کیفیت نویسندگان بالقوه را راهی بازار کتاب می‌کنند. این نویسندگان بالقوه‌ی عجول و این ناشرانِ تاجر هر دو فراموش کرده‌اند که نویسندگی شغل است و باید درآمد داشته باشد نه هزینه! از این رو سال‌هاست که دغدغه‌ام این است که به تازه‌ کتابخوان‌ها یا افرادی (مثل خودم) که سال‌ها کتاب اشتباه خوانده‌اند کتاب‌های خوب معرفی کنم و از آثار زرد و دکه‌ای دورشان کنم. توجه توجه: کتاب‌هایتان را از کتابفروشی بخرید نه《هر》جای دیگر. توجه ۲: اگر نمی‌خواهید تبدیل به انسانی تک بعدی شوید حتما از کتابفروشی‌های عمومی خرید کنید. کتاب‌هایی که فقط در کتابفروشی‌های خاصی پیدا می‌شود مدخل ورود به دگماتیسم و افراطی‌گری است. نمی‌خواهم کتاب‌های پیش‌پاافتاده معرفی کنم. نمی‌خواهم مثل بسیاری لیست‌ها کیمیاگر و چشم‌هایش معرفی کنم. بر این عقیده‌ام که فرصت کوتاه است و لازم نیست از پله‌های کمکی استفاده کنیم. هر کس که می‌خواهد کتاب خواندن را شروع کند از پیش می‌داند که اول راه کمی سختی خواهد داشت. این لیست بسیار کوتاه شامل کتاب‌هایی است که در زمره‌ی شاهکارهای ادبیات جهان‌اند و در عین حال به علت موضوع یا فرم داستانی دارای کشش و جذابیتی هستند که برای تازه‌‌خوان‌ها مناسب است. (به ترتیب و از همین مترجم‌ها بخوانید.)

61

70

بریده‌های کتاب

نمایش همه
پارمیدا

پارمیدا

1403/12/27

10

پارمیدا

پارمیدا

1403/11/30

بریدۀ کتاب

صفحۀ 30

امروزه نظریه‌پردازانِ جمهوری‌خواهی ادعا می‌کنند آزادی سیاسی واقعی تنها به معنی عدم دخالت افراد یا نهادهای دیگر (در کارهایی که افراد مایل‌اند انجام دهند و قادرند انجام دهند) بنا به مدعای لیبرال‌ها نیست، بلکه عدم سلطه (یا وابستگی) را نیز در بر می‌گیرد، به این معنی که فرد نباید وابسته به اراده خودکامانه افراد یا نهادهای دیگری باشد که اگر بخواهند، بتوانند با مصونیت به او ستم کنند. چند مثال به فهم بهتر این تفاوت، بینِ قابل مداخله یا ممانعت بودن و وابسته یا زیر سلطه بودن، کمک می‌کند. نمونه‌های زیر را در نظر بگیرید: شهروندانی که یک حاکم مستبد یا یک حکومت جرگه‌سالارانه می‌تواند بدون واهمه از اینکه قانوناً مجازات شود به آنها ظلم کند؛ زنی که بدون امکان مقابله یا مطالبه‌ی غرامت امکان دارد مورد بدرفتاری شوهرش قرار گیرد؛ کارگرانی که ممکن است مورد سوءاستفاده‌های کوچک و بزرگ کارفرما یا سرکارگرشان قرار بگیرند؛ بازنشسته‌ای که برای دریافت حقوق حقه‌اش باید به ساز یک کارمند دمدمی مزاج برقصد؛ فرد معلولی که آسایش بیشترش در گرو خیرخواهی یک پزشک است؛ دانشجویانی که می‌دانند آینده آن‌ها نه به کیفیت کارشان بلکه به نظر استادشان بستگی دارد؛ شهروندی که به یک اشاره‌ی قاضی خودکامه ممکن است زندانی شود. در هیچ یک از این نمونه‌ها مداخله وجود ندارد: من نگفتم آن حاکم لزوماً ظلم می‌کند، گفتم اگر بخواهد می‌تواند ظلم کند؛ نگفتم آن شوهر لزوماً با همسرش بدرفتاری می‌کند، گفتم بدون ترس از مجازات می‌تواند با او بدرفتاری کند؛ به همین ترتیب در مورد آن کارفرما و آن کارمند و آن پزشک و آن استاد و آن قاضی. هیچ کدام مانع از رسیدن دیگران به اهدافشان نمی‌شوند و هیچ یک در زندگی دیگران دخالت نمی‌کنند. همه تابع‌ها _زن، کارگر، بازنشسته، معلول، دانشجو_ کاملاً آزادند به شرط اینکه منظور ما از آزادی فقط آزادی از مداخله یا آزادی از _که این هم در واقع همان است_ محدودیت یا ممنوعیت باشد. اما همه آنها تابع اراده خودکامانه افراد دیگرند و از این رو در حالت وابستگی به سر می‌برند، همچون بردگانی که در کمدی‌های پلاتوی اغلب کاملا آزادند که هر کاری می‌خواهند انجام دهند، یا به علت اینکه اربابشان از آنها دور است یا چون مرد مهربان یا ساده‌لوحی است؛ ولی در عین حال تابع اراده‌ی خودکامانه ارباب‌اند، زیرا اگر میلش بکشد می‌تواند به سختی مجازاتشان کند. در حالی که مداخله یک عمل یا مانع عمل است، وابستگی یک شرط برای اراده است که خصوصیت ممیزش ترس است. فرانچسکو ماریو پاگانو از وابستگی به‌مثابه‌ی انکار آزادی، و از ترسی که ایجاد می‌کند، این توصیف زیبا را به دست می‌دهد: اگر قانون وسیله‌ای فراهم کند چه برای یک شهروند، چه برای قشری از جامعه، یا بخشی از حکومت، و چه برای یک قاضی، تا با قوای نظم عمومی که برای دفاع برابر از عموم مردم نه تنها با اقدامات سلبی بلکه همچنین با اقدامات ایجابی است به دیگران اجحاف کند، آزادی مدنی منتفی است. نه تنها عمل، که حتی امکانِ عمل، ولو هیچ خشونتی به دنبال نیاورد، ضربه‌ای به آزادی است. آزادی چنان شکننده است که هر سایه‌ای تاریکش می‌کند و یک نَفَس مه‌آلودش می‌کند. صرف این گمان که ممکن است در حق ما ظلم شود بی‌ آن که ظالم کیفر ببیند، ما را از آزادی استفاده از حقوقمان محروم می‌کند. ترس تیشه به ریشه‌ی آزادی می‌زند. زهری است که در سرچشمه ریخته می‌شود. آن‌جاست که نیروی خارجی مانع از اعمال آزادی می‌شود. توصیف روشن دیگری از آزادی سیاسی در حکم عدم ترس را در روح القوانین می‌یابیم: «آزادی سیاسی شخص یک آرامش روانی است که از باور او درباره‌ی امنیت‌اش حاصل می‌شود. برای برخورداری از این آزادی، لازم است حکومت چنان قانونی باشد که هیچ‌کس از هیچ‌کس نترسد.»

1

پارمیدا

پارمیدا

1403/10/27

بریدۀ کتاب

صفحۀ 8

در آلمان این ادعای عجیب و غریب مردم مبنی بر اینکه هنوز برای دموکراسی آمادگی ندارند، بسیار به گوش می‌رسد. اینکه در بابِ عدم بلوغ و پختگی خود نظریه‌پردازی می‌کنند بی‌شباهت به نوجوانی نیست که هنگام دستگیری در حین ارتکاب جرم یا هر عمل غیرقانونی، به موجب نوجوانی صرف می‌تواند عمل خود را توجیه کند. ویژگی مضحک این نوع استدلال تناقض آشکاری را هویدا می‌سازد. مردمی که با ریاکاری از ساده لوحی و عدم بلوغ سیاسی خود بهره می‌برند می‌بایست خود را از یک سو سوژه (فاعل‌)هایی سیاسی تلقی کنند که سرنوشتشان را در دست گرفته و آزادانه جامعۀ خود را می‌سازند، اما از سوی دیگر دربرابر این واقعیت که شرایط موجود مانعی بر سر راه پیشبرد این پروژه‌ها ایجاد می‌کند می‌ایستند. از آنجا که به یاری نیروی اندیشۀ خود قدرت مقابله با این محدودیت‌ها را ندارند، این ضعف را -که به راستی از آن رنج می‌برند- به خود، دیگران یا اشخاص مهم نسبت می‌دهند. دیگربار خود را از درون به ابژه و سوژه تقسیم می‌کنند.

2

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.