یادداشت روشنا

روشنا

روشنا

1402/12/4

شیطان و خدا
تا دو مجلس
        تا دو مجلسِ آخر، نمی‌دونستم سارتر هدف اصلیش از این کتاب چیه، برای همین به نظرم میومد داستان کتاب روند درستی که به فلسفه سارتر منتهی بشه، نداره. ولی معلوم شد داشتم زود قضاوت می‌کردم 😁 بعد که کتاب رو تموم کردم و فهمیدم چی میخواسته بگه، به نظرم اومد تو کارش موفق بوده.
داستان در مورد گوتز، یه افسر حرام‌زاده است که از پیوند اشراف و فقرا ایجاد شده. اون اول از همه از روی لج‌بازی با خدا به سمت شیطان میره. گوتز میخواد انقدر در بدی پیش بره که آسمان‌ها رو به تعجب وادار کنه. ولی بعد می‌بینه هر کاری که میکنه به نفع اشراف و به ضرر فقرا درمیاد. تو قسمت بعدی کتاب، گوتز سعی میکنه خدا بشه و در نیکی‌ها پیش بره اما می‌بینه که قضیه به این سادگی‌ها نیست و در زمانی که فکر می‌کرده داره خوبی میکنه، با منفعل بودن و مبارزه نکردنش، باعث مرگ هزاران انسان میشه و باز هم به بدی منتهی میشه. بعد از تلاش در راه دو سمت مطلق خوبی و بدی و فهم این که هر دو به ظلم به انسان منتهی میشه؛ به یه جنون، دلهره و گیجی میرسه و در دو مجلس آخر کتاب هر دو سمت رو رها میکنه و به طرف انسان میره. 

کل کتاب در حقیقت تجسمی از دو جمله است، اولین جمله از متن کتابه.
"دنیا بی‌عدالتی است: اگر قبولش کنی شریک جرم می‌شوی، اگر عوضش کنی جلاد میشوی."
که دوباره به همون نتیجه‌ی کتاب دست‌های آلوده می‌رسه: بعضی وقتا برای انجام خوبی باید به بَدی تن بِدی.
دومی هم جمله‌ای از نیچه است: خدا مرده.
سارتر از مرگ خدا صحبت می‌کنه یعنی دیگه خداوند در زندگی انسان امروز جایی نداره؛ ولی از از اون جایی که نیهلیست نیست (یعنی این طور نیست که بگه حالا که خدا نیست، هیچ معنایی وجود نداره و هرکس مجازه هر کاری بکنه) در نهایت خوبی و بدی رو بر اساس نفع جامعه انسانی تعریف می‌کنه.

حالا این خوبه یا بد؟ طبیعیه که برای منِ خداباور مطلوب نیست و به نظرم باعث خلأ معنایی و فروپاشی انسان میشه. اما خب نظر سارتر اینه و خیلی هم خوب تونسته بیانش کنه.
حالا آیا به این معنا است که من در کتاب هیچ چیز زیبایی برای خودم پیدا نکردم؟ نه، کتاب پر از مفاهیم جالب بود و من عاشق یه سری موقعیت‌های خاصی شدم که سارتر خلق کرد. درباره اون موقعیت‌های خاص واقعاً دلم یه جمع خوش‌ذوق میخواد که روشون بحث کنیم و نظر بدیم، و خب خوندن صرف یه کتاب، بدون این که با هم تضاد آرا رو تجربه کنیم به چه درد میخوره؟

با این حال یه سری از نقدهام به کتاب هنوز باقیه. مهم‌ترینشون هم اینه که شخصیت‌ها ثبات و ویژگی از خودشون نداشتن و به نوعی انگار همه یکی بودن، سخت میشد از هم تمییزشون داد.

یکی از بهترین قسمت‌های کتاب برای من: 
- منتظر بودی کی‌ها را این‌جا ببینی؟ فرشته‌ها را؟
+آدم‌ها را و من می‌خواستم از این آدم‌ها تقاضا کنم که خون آدم‌های دیگر را نریزند.
      
12

29

(0/1000)

نظرات

هم‌باشگاهیِ خوب گلی‌ست از گل‌های بهشت ☑️👏🌹
4

4

روشنا

روشنا

1402/12/4

خیلی ممنونم :)🌷مدیرْ باشگاهِ خوب هم نعمتی است از نعمتای بهشت 😁 

1

ارادت 
@roshana. 

1

قشنگ نوشتی 
هر چند که خودم حس می‌کنم حداقل در حال حاضر اعصاب خوندن همچین کتابی رو ندارم 😄
1

2

روشنا

روشنا

1402/12/4

متشکرم 🌷
آره خوندنش صبر و حوصله میخواد واقعاً 😁 ولی یه وقتی بخونش، جالبه 

1

عجب متنِ خوبی بود. تمیز و معنادار! 
3

3

روشنا

روشنا

1402/12/14

خوش‌حالم که مفید بود. منتظر یادداشت شما هستم 😁 

2

نیمه‌شب اخیر نوشتم متن رو. خوشحال می‌شم نظر شما رو در مورد نوشته‌ام بدانم. 
@roshana. 

0

روشنا

روشنا

1402/12/14

عه یادداشت نوشتید! 😅 بله بله حتماً می‌خونمش D:
@SAH.Hashemi04 

1