یادداشت ‌ سید امیرحسین هاشمی

        خطی که تکمیل نشد؛
حسرت‌نامه‌ای در یک پروژۀ فکریِ قطع شده در میانۀ پیدایش


0- چون ادای حقِ این کتاب را بجا آوردن، از توانِ من خارج است، اینجا به کلیاتی پسنده خواهم کرد که چه بسا فیرحی مستحق قلم‌های فراتر از قلم‌های فقیر امثالِ من است.

1- در اینجایی که ما باشیم (منظورم ایران و فضای آکادمیِ مشخصا علوم انسانیِ ایران است) به نظر لااقل دو مشکل عمده را می‌توان تشخیص داد:
1. کمتر دانش‌ورز و عضو آکادمی‌ای در ایران یک «پروژۀ فکری» منسجم دارد که زندگی خود را وقف آن کند؛
2. کمتر همدیگر را می‌خوانیم و نقد می‌کنیم (برای نمونه، اخیرا مهدی سلیمانیه، متنی با عنوانِ «متن‌های کاشف» منتشر کرده است که در کانال راهیانه در تلگرام در دسترس است).

به راحتی می‌توان نشان داد این دو مشکل هم‌ارز یا هم‌آیند یکدیگر اند، چون کمتر همدیگر را می‌خوانیم و وقعی به یکدیگر نمی‌نهیم، انگیزۀ پیگیری یک پروژۀ فکری واحد را به جان نمی‌خریم و به طریق مشابه، چون در نظامی از پروژه‌های فکریِ ایرانی قرار نداریم، کمتر متنِ تالیفی را خواهیم یافت که ارزش وقتِ گذاری جدیِ ما را داشته باشد. به نظرم بحث از «شبکۀ متون» خیلی به بحث کمک می‌کند.
ببینید، بحث از این نیست که روی چند اسمِ عزیز انگشت بگذارید و بگویید «ها، فلانی رو ببین که چقدر نوشته و خوب نوشته» بلکه بحث از فضاهای اندیشه‌ای است. بحث در شبکه‌ای از اندیشه‌وران است که هم را بخوانند، نقد کنند، بسط دهند، نابود کنند، واسازی کنند، بازتعریف کنند، تحقیر کنند و کلی چیزِ دیگر و در این فضای غنی، سوژۀ آکادمیکِ ایرانی، خود را مغروقی از بحث بیابد که پس از غور در فضا بتواند منظرگاه‌های ممکن و اساسی را کسب کند. به جرئت، هیچ متفکری در خلا اندیشه‌ورزی نکرده است و تمام بودِ یک نویسنده/متفکر، در فضای اندیشگانی‌ای است که تنفس می‌کند. برای نمونه، بعید می‌دانم اگر شهر ینا، با تمام آن غنای فکری خود نبود، چیزی بنام ایده‌آلیسم آلمانی ممکن می‌شد.

اینجا به عنوان یک دانشجویی که چند صباحی دوره‌گردی فضای آکادمی ایران را کرده است و همواره با این نگاهِ شبکه‌ای و نظام‌واره به آکادمیِ دنیا و تاریخ اندیشه نظر کرده، این سامانۀ از هم‌گسیخته و جدا جدای اندیشه ایران ترسناک قاتل ذهن‌های زیبایی است که قطعا متونِ ارزشمندی تولید کرده اند؛ ما قاتلِ اندیشه‌ورزان اصیل خودیم.

این ادعا بزرگ‌تر از دهان من است، اما فیرحی را قبل از اینکه کرونا از ما بگیرد، خودِ ما از خودمان گرفته بودیم. توضیح می‌دهم.

2- مرحوم فیرحی به عنوان استادِ علوم سیاسیِ دانشگاه تهران، پروژه/پروژه‌های فکری مشخصی داشت که احصاء و صورت‌بندیِ دقیق آن‌ها نیازمند تفحص و دقت در آثار تالیفی استاد است.
در کنار این، فیرحی به عنوان یک عالم علوم انسانی، در دورۀ حیات خود در فضاهای فکری مهم حضور داشت و در قیاس با خیلِ وسیعی از اندیشمندان و دانش‌ورزان علم‌انسانیِ ایرانی بود و آثارِ او مورد توجه و اشاره بسیاری از افراد بوده است؛ اما همین فیرحی، آن‌گونه که شایستۀ «فیگورهای» علمی است، در نظامی متشکل از دعواهای نظریِ قوام‌یافته جایگیر نبوده است.
احتمالا من معیاری سخت‌گیرانه تعریف خواهم کرد، اما مگر کسی را می‌توان هم قد و اندازۀ فیرحی در مطالعاتِ مربوط به تاریخ اندیشۀ ایرانی-اسلامی از وجه علوم سیاسی مدرن پیدا کرد؟ اگر معیار سخت‌گیرانه برای بررسی فیرحی نداشته باشیم، چه کسی را باید به عنوان فیگورِ علمی تحلیل کنیم؟
سعی می‌کنم با نظری استعاره‌گونه به بخشِ «مرور ادبیات» که در ساختارِ مرسوم مقالات علمی پژوهشی هست، اندکی بحث خود را صورت‌بندی کنم.

3- ببینید، فرض کنید بخوانید مقاله‌ای در علوم سیاسی به نگارش در بیاورید. چقدر امکانِ آن هست که یک مرور ادبیات داشته باشید که در آن در بخشِ عظیمی از آثارِ مورد بررسی، متون تالیفیِ وطنی (چه فارسی چه انگلیسی) را ردیف کرده کرده باشید و خوانندۀ مقاله با بیانِ یک «واو» که شما چقدر وسیع «ادبیات» بحث را کاویده‌ اید ادامۀ مقاله را بخواند؟ بعیدِ ممتنع است. آخر مگر چقدر عمق و میزانِ ادبیاتِ تصنیف شدۀ وطنی داریم که چنین فصل‌هایی بتواند نگاشته شود؟ ببینید، باید متون و مقالاتِ اصولی و شگفت‌انگیزِ آکادمیک را خوانده باشید که ببنید رسما می‌توان با بخشِ مرور ادبیات یک متن، سپر خواننده را بندازید و خواننده را مقهورِ اقتدارِ پژوهشی خود کنید از پس مرور ادبیات فربه و حسابی‌ای نوشته اید.
اما حقیقتا بعید می‌دانم در فضای فکریِ ایرانِ امروز به چنین سامانی برسیم که شبکۀ متونِ تولیدیِ وطنی به صورت خودبنیاد و درون‌ماندگار بتواند از خود برای خود مسائلی را طرح و حل کند (طبعا این ادعا به معنای ناسیونالیسم و خودکفایی علمی (!) نیست و اگر من را ول کنید، تا ساعت‌ها می‌توانم از ذاتی بودن و اهمیت داشتنِ ارتباط علمیِ لجام گسیخته با آکادمیِ دنیا دادِ سخن سر بدم).

بیشتر از این مورد، این بخش از متن را کش نمی‌دهم، اما با فیرحی را قبل از کرونا کشته بودیم. قدر دیدنِ یک اندیشمند این است که خوانده شود و خود را گلادیاتوری در جبه‌های نبردی مختلف بیابد، نه اندیشه‌ورزی تنها در کنجِ اتاقِ تکیه داده. خودِ مرحوم فیرحی در یکی از درس‌گفتارهایش به مفهومی عجیب اشاره کرده بود.

4- فیرحی در یک سخنرانی، فکر کنم تحلیل و تفسیر خطبۀ منا امام حسین علیه السلام، از یک تمثیل عربی نام می‌برد (نقل به مضمون): «در کشت سن‌زده نمی‌توان رشد کرد».
وقتی یک کشتِ گندم «سن» می‌زند، گندم‌ها از حدی بلندتر نمی‌شوند و خوشه‌ها و دانه‌های گندم خشک و پوک می‌شوند. در این میان، اگر یک خوشۀ گندم، از قضی سن‌زده نشده باشد و بتواند «قد» بکشد، چون تنها خوشۀ قدکشیدۀ در خیل انبوه گندم‌های سن‌زده و از کمرتاشده است، تمام باد و طوفان، حملۀ پرندگان و... نثار این تک خوشۀ قد کشیده خواهد شد و چندی نخواهد گذشت که این گندم نیز کمر تا کند.
هرچقدر از اثرگذار بودن این تمثیل بگویم و اینکه چقدر از آن استفاده کرده ام، حق مطلب ادا نمی‌شود.

5- مرحوم فیرحی قصد یک دوگانه داشته است که در آن به واکاویِ مفهوم «قانون»  بپردازد. در ج1 به «تحولات پیشامشروطه» بپردازد،  و در ج2 به «چالش قانون و شریعت در ایران معاصر». هرچقدر از ذاتِ بنیادینِ پرابلماتیک/مسئلۀ اصلیِ فیرحی بگویم، نمی‌توانم ولو اندکی به کنه اهمیت آن حتی نزدیک بشوم. هرچقدر از روشِ بحثِ جذاب فیرحی در «تاریخ اندیشه» بگویم، حتی اندکی از وجدم موقع خواندن قلمش مرتفع نمی‌شود؛ بدین منظور که به هیچ نحو نمی‌توانم هیچ نوعی از حق را نسبت به فیرحی ادا کنم، در ادامه صرفا روی یک مورد خاص تاکید خواهم کرد: جایابیِ ویژه هر پاراگراف از متنِ فیرحی در یک دعوای/مسئلۀ خاص.

6- قبل از بحثی در زاویه‌ای در متنِ فیرحی، بگم که:
 با متونی که می‌خوانید کشتی بگیرید. آن‌ها را سلاخی کنید، از هم‌گسیخته و بی‌سامان‌شان کنید؛ سعی کنید تمام سویه‌های نقص و ایراد متن را هویدا کنید. به متن خیانت کنید، جای فصول را تغییر بدهید، تصویرِ پیشنهادی نویسنده از متنِ منسجم خود را به مثابۀ یک کلاژ به هم بریزید. سعی کنید از این مسیر، بهتر طرحِ پیشنهادی‌ای که نویسنده برای متن خود ارائه داده است را فهم کنید. پس نه تنها مولف مرده است و باید به او خیانت کرد، چه بسا مرحلۀ نهایی واسازیِ متن از تمام آن انسجامی است که ژست آن را گرفته است. نشان بدهید حفره‌ها چگونه فضا را برای اندیشه و نقد باز می‌کنند.

7- می‌توان روی هر پاراگراف و بندِ متن‌های فیرحی و مشخصا همین کتابِ «مفهوم قانون در ایران معاصر» در کدام مسئله و دعوا خود را جا داده است. این مورد مشخصا از پروبلماتیک اساسی فیرحی می‌آید که تمام بندهای کتابش باید جایی در یک مسئلۀ مشخص داشته باشد. در حین مطالعه کتاب داشتم برای هر بند یادداشتی می‌نوشتم که «این بخش به مسئلۀ مبدا ورود مشروطه به ایران»، «دوگانۀ قانون/حکم شرعی»، «دوگانۀ دولت سنتی/مدرن»، «فقیه در مقابل قاضی»، «متن ترجمه در مقابل سنت احکام دینی»، «روشنفکر در مقابل مجتهد»، «اهل قلم در مقابل اهل شمشیر»، «سامان ایلی در مقابل سامانۀ دولت مرکرگزای مدرن» و هزار و یک مسئلۀ اساسی دیگر. به جرئت می‌توان نشان داد هر بند از این کتاب فیرحی در جایی خاص از منظومه مسائلی که در فضای اندیشۀ حوالیِ پروبلماتیک کتاب وجود دارد خود را جایابی کرده است.


بیشتر از نمی‌خواهم بنویسم.
استاد فیرحی، ای‌کاش می‌توانستید در پایان این دوگانۀ خود نقطه بگذارید نه اینکه ناشر فصل آخر از «دولت مدرن و بحران قانون» را با یک «...» تمام کند.
      
337

23

(0/1000)

نظرات

احمدرضا کوکب

احمدرضا کوکب

19 ساعت پیش

بند یک خوب و دردناک بود. چه میشه کرد؟
3

1

خیییییلی. واقعا اپسیلونی اغراق تو حرفم نیست که هر روزی که پا توی دانشگاه می‌ذارم این مسئله جلوی چشمم هست.

چه می‌شه کرد؟ نمی‌دونم. کی می‌دونه؟ 

1

احمدرضا کوکب

احمدرضا کوکب

18 ساعت پیش

من تنها امیدم اینه که راه رشد برای ما خارج از همه پاردایم‌ها باشه. اثری که در ضرب اندیشه‌ها هست و ما به هر دلیلی ازش محروم شدیم، با یه امداد غیبی بهمون برسه! وگرنه واقعا تغییر این سنت‌هایی که نهادینه شدن، خیلی ممکن به‌نظر نمی‌رسه.
@SAH.Hashemi04 

1

من اینجوری می‌قضیه نگاه نمی‌کنم، ولی همیشه معجزه کیف می‌ده 😁
@aahmdrz 

1