یادداشت

داستان هفت نفری که به دار آویخته شدند
        "سلامتی‌ام اهمیتی ندارد. ادبیات، خودش کارها را به خوبی ردیف می‌کند."
- نامه‌ای از لیانید آندری‌یِف در سال 1906


0- هرچه‌قدر از لذتی که خواندن و ورق‌زدن کتاب‌های آتش‌برآب برایم دارد بگویم کم گفته‌ام.
ورق به ورق کتاب‌هایش به شیرازهٔ علاقه عطف شده است. حتما مصاحبه‌اش با سروش صحت در کتاب‌باز را ببینید تا به صورتِ تصویری، اخگر عشق این بشر به ادبیات[روسیه‌] را درک کنید.

1- "داستان هفت نفری که به دار آویخته شدند" یکی از بهترین تجربه‌های من از متنی کلاژوار بود. عنوان کتاب، تمام خطِ داستان را اسپویل می‌کند؛ در پایان کتاب قرار است حکم اعدام هفت نفر اجرا شود. هنرِ آندری‌یِف همین است که با شرحِ تکِ تصاویری از متهمین، کسانی که واقعا جنایت انجام داده‌اند و اکنون تحقیقا هیچگونه پشیمانی‌ای ندارند، کاری کند در آخر داستان متوجه شویم، "انسانی" قرار است اعدام شود و هیچ رضایتی از اعدام این مجرمینِ قطعیِ متنبه‌نشده نخواهیم داشت. متنی علیه حکم اعدام.


2-سوال: تاثیر ادبیات در زیستِ اجتماعی‌مان چیست؟ (رندوم فکت، این سوال را ماکسیم گورکی در جان آندری‌یِف انداخته است.)
نخست، چرا لزوما ادبیات باید تاثیری داشته باشد؟ همین‌که داستانی جذاب بخوانیم؛ عمقِ وجودِ انسان‌ها را بشناسم؛ سررشته‌های اخلاق را پیگیری کنیم برای یک کتاب کافی‌ست و لازم نیست ادبیات به صورت عینی، جهانِ بیرونی را تحت تاثیر قرار دهد. این هم جوابی انتزاعی و استعلایی. خوب است و بجا اما ناقص و ناکافی.
دوم، اگر ادبیات حرفی برای گفتن دارد، همچین هم بد نیست در جامعه تاثیر بگذارد.
این فقره رو بیشتر از این کش نمی‌دم، ولی خوبه به عنوان یک سوال این مورد رو گوشه ذهن داشته باشیم.

2.5- در مورد حکم اعدام، جنبش‌ها و حرکت‌های اجتماعیِ عدیده‌ای در تاریخ دنیا وجود داشته است که باعث شده در بسیاری کشورها این حکم ملغی شود، ولی جا دارد مطالعه شود آیا ادبیات تاثیری در این موضوع داشته است؟ وقتی کامو، هوگو، آندری‌یِف و بسیاری نویسنده بزرگ دیگر در این موضوع، متونی را قلمی کرده اند، آیا تاثیری  هم گذاشته اند؟ کسی هست که به این سوال جواب دهد؟
یحتمل در آینده آخرین روزهای یک محکوم از هوگو را نیز بخوانم.

3- داستان کوتاهِ "یکی بود یکی نبود" از بهترین داستان‌هایی بود که از آندری‌یِف خوانده‌ام. بی‌نظیر غم داشت. عجب شخصیت‌پردازی هایی داشت. عالی بود. "داستان هفت نفری..." برایم پایین‌تر از یکی بود یکی نبود، بود ولی به احترام این داستان، نمره این کتاب را به علت این داستان کوتاه 4ستاره می‌دهم.

4- مقدمه اول آتش‌برآب بر کتاب، سخت، ثقیل و پر از ارجاعِ دقیق بود. از جاهایی بود که سپر انداختم و فهمیدم هنوز خیلی جا هست برای بیشتر دانستن.
جستاری که از نیکلای تیلیشوف بعد از یکی بود یکی نبود ترجمه و آورده شده بود، عالی بود. کلا داستان انجمن‌های ادبی جذاب است؛ مخصوصا اگر در روسیه بوده باشند(البته در خودِ ایران‌مون هم داستان‌های جذابی داشته این انجمن‌ها) . در روسیه تزاری، داستایفسکی را بخاطر همین انجمن‌ها زندانی کرده اند؛ در "استنطاق" شرح بازجویی داستایفسکی را می‌توانید یافت.
اتوبیوگرافیِ(شرحِ زندگانیِ خودنوشت) آندری‌یِف به عنوان آخرین متن، بسته‌ی این کتاب را تکمیل کرد. 
به قول آقای اکبری ذیل همین نقدوبررسی "داستان هفت نفری که به دار آویخته شدند"، آتش‌برآب از آن مترجم-مولف‌هایی است که در کتابی که نامشان به هنگام مترجم پایش حک شده، ردپای خود را می‌گذارند.
خودم قبلا زاویه داشتم نسبت به این افزوده‌ها به کتاب، ولی آتش‌برآب کاری که می‌کند باکیفیت است. قیمت کتاب‌ها هم زیادی زیاد است، ولی با تخفیف منطقی می‌شن، ولی خب باکیفیت اند زیادی.
این حاشیه‌های آتش‌برآب چرا همگامِ نامش شده است؟ باید این غده سرطانی یک‌بار برای همیشه درمان شود...
اگر شأن نزول این چند صفحه‌ای که آتش‌برآب از ترجمه‌های معروف در پایان هرکتاب می‌آورد چیزی باشد که من فکر می‌کنم، وجهِ آیرونیِ جذابی دارد.

دوست دارم یکی از پست‌هایم در بهخوان معرفی آندری‌یِف باشد. از عناصر تکرارشونده آثارش که متوجه‌شان شدم بگویم، از تاثیر زندگیِ آندری‌یِف در نوشته‌هایش و در نهایت شرحِ زوایه‌ام با آندری‌یِف و تنقیحِ وضعیتِ "لعنت به ادبیات".
      
30

53

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.