بریدههای کتاب زهره خان محمدی🇮🇷 زهره خان محمدی🇮🇷 1404/6/25 مثل بیروت بود زهرا اسعدبلنددوست 4.3 77 صفحۀ 260 هیچ چیز شیرینتر از امنیت نبود:).. 0 8 زهره خان محمدی🇮🇷 1404/6/24 مثل بیروت بود زهرا اسعدبلنددوست 4.3 77 صفحۀ 217 دیگر ایمان داشتم،امنیت چیزی است که تا آن از دست ندهی قدرش را نمیدانی! 1 3 زهره خان محمدی🇮🇷 1404/6/21 مثل بیروت بود زهرا اسعدبلنددوست 4.3 77 صفحۀ 127 «بِـسْمِ اللَّه الَّذِی لَا یَضُرُّ مَعَ اسْـمِهِ شَیْءٌ فِی الْأَرْضِ وَ لَا فِی السَّـمَاءِ وَ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ» 0 2 زهره خان محمدی🇮🇷 1404/6/21 مثل بیروت بود زهرا اسعدبلنددوست 4.3 77 صفحۀ 111 اصلاً مگر میشود سارا باشی،امیر مهدی از دست داده باشی و از هم آغوشی با مرگ منتهی به دیدار یار،سرخوش نباشی؟❤️🩹🥲 0 4 زهره خان محمدی🇮🇷 1404/6/13 مثل بیروت بود زهرا اسعدبلنددوست 4.3 77 صفحۀ 5 و قسم به خستگی چشمانش که اللهم انا لا نعلم منه الا خیرا🥲❤️🩹 0 10 زهره خان محمدی🇮🇷 1404/6/10 چایت را من شیرین می کنم زهرا اسعدبلنددوست 4.1 162 صفحۀ 194 اینجا ایرانه سرزمین دست نیافتنی برای ابرقدرتهای دنیا🙃🇮🇷 0 8 زهره خان محمدی🇮🇷 1404/6/9 چایت را من شیرین می کنم زهرا اسعدبلنددوست 4.1 162 صفحۀ 326 تک تک ثانیههایی که تو را کم دارم، ساعتم درد، دلم درد، جهانم درد است.... 0 7 زهره خان محمدی🇮🇷 1404/5/25 چایت را من شیرین می کنم زهرا اسعدبلنددوست 4.1 162 صفحۀ 314 -تو حق نداری شهید بشی! لبخندش تلخ شد. اگه شهید نشم...میمیرم! 0 4 زهره خان محمدی🇮🇷 1404/5/25 چایت را من شیرین می کنم زهرا اسعدبلنددوست 4.1 162 صفحۀ 249 با سکوت به قاب چشمانش در آینه خیره ماندم... 0 4 زهره خان محمدی🇮🇷 1404/5/25 چایت را من شیرین می کنم زهرا اسعدبلنددوست 4.1 162 صفحۀ 245 اینجا ایران بود. سرزمینی که خدا را، با دستان اسلامیاش به آغوشم پرت کرد.این جا ایران بود. جایی که مسلمانش نه از فرط ترس،سر خم میکردند،از وحشیگری گریبان میپریدند. اینجا ایران بود،پر از حسامهای مسلمان... 0 4 زهره خان محمدی🇮🇷 1404/5/24 چایت را من شیرین می کنم زهرا اسعدبلنددوست 4.1 162 صفحۀ 204 واقعا شما چی در مورد ایران فکر کردین؟ مثل عراق و افغانستانه؟که میای اینو میدزدین و تخلیه اطلاعاتی میکنین و میرین،کسی هم کاری به کارتون نداره؟! نه بدبخت! از لحظهای که اولین جرقهای استفاده از دانیال به سرتون زد،تا قدم زدن کنار رودخونه و خوردن قهوه تو کافههای آلمان،تا دادن موبایل تو بیمارستان به سارا و فریب دادنش،زیر نظر ما بودین. اینجا ، ایرانه..... ایییرااان! 0 1 زهره خان محمدی🇮🇷 1403/11/28 الی... فائضه حدادی 4.3 62 صفحۀ 238 از مجسمه حاج احمد متوسلیان میگذریم و مزاحم ذوقش برای رها شدن از سنگها و رفتن به سمت جلو نمیشویم. حالت مجسمه طوری است که اگر میخواستم رویش اسم بگذارم،اسم عملیات آزادسازی خرمشهر را پیشنهاد میدادم: «الی بیت المقدس» 0 6 زهره خان محمدی🇮🇷 1403/11/28 الی... فائضه حدادی 4.3 62 صفحۀ 133 قرارمان میشود بعد از نماز. بابا تعریف (مجمع القائم) را شنیده. دقیق نمیدونم چیست ، ولی ظاهراً مسجدی است که با کمک ایران ساخته شده و حالا پایگاه فرهنگی حزب الله است. توی نقشه پیدایش میکنیم. زیاد دور نیست، اما در این گرمای شرجی پیاده بیرون رفتن تصمیم سختی است، ولی ما هم آدم میدانهای سختیم! 0 5
بریدههای کتاب زهره خان محمدی🇮🇷 زهره خان محمدی🇮🇷 1404/6/25 مثل بیروت بود زهرا اسعدبلنددوست 4.3 77 صفحۀ 260 هیچ چیز شیرینتر از امنیت نبود:).. 0 8 زهره خان محمدی🇮🇷 1404/6/24 مثل بیروت بود زهرا اسعدبلنددوست 4.3 77 صفحۀ 217 دیگر ایمان داشتم،امنیت چیزی است که تا آن از دست ندهی قدرش را نمیدانی! 1 3 زهره خان محمدی🇮🇷 1404/6/21 مثل بیروت بود زهرا اسعدبلنددوست 4.3 77 صفحۀ 127 «بِـسْمِ اللَّه الَّذِی لَا یَضُرُّ مَعَ اسْـمِهِ شَیْءٌ فِی الْأَرْضِ وَ لَا فِی السَّـمَاءِ وَ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ» 0 2 زهره خان محمدی🇮🇷 1404/6/21 مثل بیروت بود زهرا اسعدبلنددوست 4.3 77 صفحۀ 111 اصلاً مگر میشود سارا باشی،امیر مهدی از دست داده باشی و از هم آغوشی با مرگ منتهی به دیدار یار،سرخوش نباشی؟❤️🩹🥲 0 4 زهره خان محمدی🇮🇷 1404/6/13 مثل بیروت بود زهرا اسعدبلنددوست 4.3 77 صفحۀ 5 و قسم به خستگی چشمانش که اللهم انا لا نعلم منه الا خیرا🥲❤️🩹 0 10 زهره خان محمدی🇮🇷 1404/6/10 چایت را من شیرین می کنم زهرا اسعدبلنددوست 4.1 162 صفحۀ 194 اینجا ایرانه سرزمین دست نیافتنی برای ابرقدرتهای دنیا🙃🇮🇷 0 8 زهره خان محمدی🇮🇷 1404/6/9 چایت را من شیرین می کنم زهرا اسعدبلنددوست 4.1 162 صفحۀ 326 تک تک ثانیههایی که تو را کم دارم، ساعتم درد، دلم درد، جهانم درد است.... 0 7 زهره خان محمدی🇮🇷 1404/5/25 چایت را من شیرین می کنم زهرا اسعدبلنددوست 4.1 162 صفحۀ 314 -تو حق نداری شهید بشی! لبخندش تلخ شد. اگه شهید نشم...میمیرم! 0 4 زهره خان محمدی🇮🇷 1404/5/25 چایت را من شیرین می کنم زهرا اسعدبلنددوست 4.1 162 صفحۀ 249 با سکوت به قاب چشمانش در آینه خیره ماندم... 0 4 زهره خان محمدی🇮🇷 1404/5/25 چایت را من شیرین می کنم زهرا اسعدبلنددوست 4.1 162 صفحۀ 245 اینجا ایران بود. سرزمینی که خدا را، با دستان اسلامیاش به آغوشم پرت کرد.این جا ایران بود. جایی که مسلمانش نه از فرط ترس،سر خم میکردند،از وحشیگری گریبان میپریدند. اینجا ایران بود،پر از حسامهای مسلمان... 0 4 زهره خان محمدی🇮🇷 1404/5/24 چایت را من شیرین می کنم زهرا اسعدبلنددوست 4.1 162 صفحۀ 204 واقعا شما چی در مورد ایران فکر کردین؟ مثل عراق و افغانستانه؟که میای اینو میدزدین و تخلیه اطلاعاتی میکنین و میرین،کسی هم کاری به کارتون نداره؟! نه بدبخت! از لحظهای که اولین جرقهای استفاده از دانیال به سرتون زد،تا قدم زدن کنار رودخونه و خوردن قهوه تو کافههای آلمان،تا دادن موبایل تو بیمارستان به سارا و فریب دادنش،زیر نظر ما بودین. اینجا ، ایرانه..... ایییرااان! 0 1 زهره خان محمدی🇮🇷 1403/11/28 الی... فائضه حدادی 4.3 62 صفحۀ 238 از مجسمه حاج احمد متوسلیان میگذریم و مزاحم ذوقش برای رها شدن از سنگها و رفتن به سمت جلو نمیشویم. حالت مجسمه طوری است که اگر میخواستم رویش اسم بگذارم،اسم عملیات آزادسازی خرمشهر را پیشنهاد میدادم: «الی بیت المقدس» 0 6 زهره خان محمدی🇮🇷 1403/11/28 الی... فائضه حدادی 4.3 62 صفحۀ 133 قرارمان میشود بعد از نماز. بابا تعریف (مجمع القائم) را شنیده. دقیق نمیدونم چیست ، ولی ظاهراً مسجدی است که با کمک ایران ساخته شده و حالا پایگاه فرهنگی حزب الله است. توی نقشه پیدایش میکنیم. زیاد دور نیست، اما در این گرمای شرجی پیاده بیرون رفتن تصمیم سختی است، ولی ما هم آدم میدانهای سختیم! 0 5