بریده‌های کتاب Alex

یک قدرت جبار و مستبد و بی حد ،اگر روی یک مگس هم باشد یک نوع خوشی و لذتی دارد.سرشت انسان جابر و مستبد است و دوست میدارد که برنجاند و شما این یکی را پیش از اندازه دوست می دارید.

اکثریت مردم توهم نسبت به حقیقت را ترجیح می‌دهند چون ذهن آنها را آرام و درک آن را راحت تر میکند.

زندگی برخی انسان ها پس از مرگشان شروع خواهد شد.

از لحظه ای که مرگ انسان مسلم شد دیگر چگونگی و هنگامش اهمیتی ندارد .

برای اینکه خودم را هر چه کمتر حس کنم ، برایم فقط این آرزو باقی مانده بود که در روز اعدامم ، تماشاچیان بسیاری حضور بهم برسانند و مرا با فریاد های پر کینه خود پیشواز کنند.

نوستالژی یک ماده مخدر خطرناک است ، با این حال من از یادآوری خاطرات خوشحال میشوم.

ازدواج ها شکست نمی‌خورند ، این آدم ها هستند که شکست میخورند.

همانطور که امواج دریا هر لحظه شکل شن ها را عوض میکنند ، زمان هم میتواند روابط را تغییر دهد.

موفقیت با احساس عدم رضایت=خود شکست است.

آنچه را که به دنبالش نیستید ، نمی بینید . به دنبال آنچه باور دارید ، بگردید.

پول زیاد آدم ها رو تغییر نمی‌دهد ؛ فقط همان چیزی که قبلاً بودند رو بارز تر میکنه ..

آنهایی که صدای موسیقی را نمی‌شنوند.. کسانی را که می رقصیدند..دیوانه خطاب میکردند. _فردریش نیچه

اما حالا آرامش بیشتری داشت؛ حال لازم نبود نفس بکشد ... تا مرگش را زندگی کند .

خود را لمس ناپذیر ، بدون حجم و بدون وجود احساس کرد ... به راستی جسد بود .

"دکتر: بعضی وقتا احساس افسردگی می کنم. این حس منو می ترسونه. قاضی: نمی تونی با دارو کنترلش کنی؟ دکتر: ترجیح میدم بدون دارو این کارو بکنم. قاضی: پس توام به دارو اعتقاد نداری دکتر! دکتر: مگه تو به عدالت اعتقاد داری؟.

جاذبه لنگریست که مارا به درون گور خودمان میکشاند _فاکنر

شاید مقیاس هایی مثل عقربه ساعت یا شاید شماره های روی ترازو راه حل هایی بودند برای اندازه‌گیری نیروهای ناملموس ....نیرو های ناملموسی که اثری ملموس داشتند.

همه ی ما در بیشتر موارد مثل دیوانه ها هستیم ،با این تفاوت جزئی که آدم های« روانی » یک خرده دیوانه تر از بقیه اند. از این نظر ،درست است ،ادم عادی تقریباً وجود ندارد.در هر ده هزار یا حتی صد هزار نفر شاید به یک نفر بربخوریم ،اما من همان یک نفر را هم نمونه ی ضعیف می دانم.»

اگه دانش یعنی قدرت خردمندی زمانی هست که ما بدونیم چه چیزی رو نمیدونیم.