بریدههای کتاب فاطمهالسادات شهروش فاطمهالسادات شهروش 1404/2/28 یک عدد مامان به فروش می رسد کاره سانتوس 3.9 7 صفحۀ 83 آدمبزرگها یک عالمه دوز و کلک بلدند تا چیزی را که میخواهند، از زیر زبان آدم بکشند بیرون 0 4 فاطمهالسادات شهروش 1404/2/28 یک عدد مامان به فروش می رسد کاره سانتوس 3.9 7 صفحۀ 76 بایدها و نبایدهای بزرگترها هر لحظه تغییر میکند؛ ولی هیچ وقت خوب نیست. 0 7 فاطمهالسادات شهروش 1404/2/28 یک عدد مامان به فروش می رسد کاره سانتوس 3.9 7 صفحۀ 74 واقعا هیچ کس خیال ندارد یک آدم آهنی اختراع کند که مشقهای آدم را بنویسد؟ 0 8 فاطمهالسادات شهروش 1404/2/28 یک عدد مامان به فروش می رسد کاره سانتوس 3.9 7 صفحۀ 73 وقتی بزرگترها سؤال میپرسند، همیشه از ما انتظار ندارند جواب بدهیم 0 3 فاطمهالسادات شهروش 1404/2/28 یک عدد مامان به فروش می رسد کاره سانتوس 3.9 7 صفحۀ 32 گاهی اوقات ما بچهها دو سال وقت لازم داریم تا چیزی را بفهمیم؛ ولی در نهایت میفهمیم. مهم این است که اعتمادبهنفسمان را از دست ندهیم. 0 5 فاطمهالسادات شهروش 1404/2/15 یک عدد مامان به فروش می رسد کاره سانتوس 3.9 7 صفحۀ 17 برای جدب مشتری فقط باید چیزهای خوب بگویی. چیزهای بد را خودشان به وقتش میفهمند؛ وقتی کار از کار گذشته و راه برگشتی نیست. 0 6 فاطمهالسادات شهروش 1403/9/20 پرنده به پرنده آن لموت 3.9 23 صفحۀ 38 شما صاحب آن چیزهایی هستید که برایتان اتفاق افتاده است. اگر دوران کودکیتان چنگی به دل نمیزده، احتمالاً این فکر را رفتهرفته در سر پروراندهاید که اگر حقیقت را درباره آنچه واقعاً در خانوادهتان میگذشته بگویید یک انگشت اشاره سفید و استخوانی دراز از لای ابری بیرون خواهد جست و ضمن اشارهکردن به شما این فرمان را با صدایی ترسناک و رعدآسا به شما ابلاغ خواهد کرد که «ما به تو گفتیم که نگویی» 0 3 فاطمهالسادات شهروش 1403/9/20 پرنده به پرنده آن لموت 3.9 23 صفحۀ 36 فلانری اوکانر گفته است هرکس دوران کودکی را سپری کرده باشد مواد و مصالح کافی برای آنکه باقی عمرش را بنویسد دارد. 0 7 فاطمهالسادات شهروش 1403/9/18 پرنده به پرنده آن لموت 3.9 23 صفحۀ 25 عمل نوشتن برای گرفتن پاداشی نیست؛ نوشتن خود پاداش خویش است. 0 15 فاطمهالسادات شهروش 1403/9/18 پرنده به پرنده آن لموت 3.9 23 صفحۀ 25 نوشتن چیزهای زیادی برای دادن و بخشیدن و عطاکردن دارد، چیزهای زیادی برای آموزاندن دارد، و نیز چیزهای زیادی برای غافلگیری و شگفتزده کردن 0 6 فاطمهالسادات شهروش 1403/9/18 پرنده به پرنده آن لموت 3.9 23 صفحۀ 21 نوشتن را هر روز ساعات و دقایقی انجام بده. آن را طوری انجام بده انگار میخواهی گامهای موسیقی را روی پیانو تمرین کنی. آن را مثل کاری که قبلا آن را با خودت هماهنگ کردهای و برنامهاش را ریختهای انجام بده. آن را مثل قول شرفی که دادهای و حال باید به آن وفا کنی انجام بده. و با خودت عهد کن که کارهایی را به انجام برسانی و تمامشان کنی 0 0 فاطمهالسادات شهروش 1403/9/17 پرنده به پرنده آن لموت 3.9 23 صفحۀ 18 طرز فکر من لزوماً عمیقتر نبود، اما در اعماق وجودم کشاکشی برپا بود تا شیوهای خلاق یا معنوی یا زیبایی شناختی برای دیدن جهان پیدا کنم و آن را در سرم سامان بخشم. 0 1 فاطمهالسادات شهروش 1403/9/17 پرنده به پرنده آن لموت 3.9 23 صفحۀ 13 در پس دیدن اثری چاپشده از خودت فکر معرکهای خوابیده؛ این فکر که میتوانی توجه بسیاری را جلب کنی،بدون آنکه مجبور باشی عملاً در جایی حضور به هم رسانی. افراد دیگری که حرفی برای گفتن دارند یا میخواند مؤثر واقع شوند، کسانی مانند موزیسینها یا بازیکنان بیسبال یا سیاستمداران، مجبورند بیرون بروند و جلوی مردم ظاهر شوند؛ اما نویسندگان، که عموماً خجالتی هستند، میتوانند در خانه بمانند و همچنان معاشرتی باشند. این امر مزایای واضح بسیاری دارد. برای مثال، مجبور نیستی لباس رسمی بپوشی، و نمیشنوی که همان اول کارت هواَت کنند. 0 1 فاطمهالسادات شهروش 1403/9/17 پرنده به پرنده آن لموت 3.9 23 صفحۀ 12 «اثری از تو چاپ شده است؛ پس هستی» (چاپ شدهام؛ پس هستم). چه کسی میداند که این میل و اشتیاق اصلاً چیست؟ اینکه جایی خارج از خودت ظاهر شوی، به جای آنکه احساس کنی درون ذهن مغشوشت گیر کردهای 0 2 فاطمهالسادات شهروش 1403/9/17 پرنده به پرنده آن لموت 3.9 23 صفحۀ 11 هرقدر هم که مالامال از ایده و احساس باشیم، یک جا ناگزیریم که عملاً بنشینیم و بنویسیم. 0 5 فاطمهالسادات شهروش 1403/9/17 پرنده به پرنده آن لموت 3.9 23 صفحۀ 10 نوشتن به پدرم توجه کردن را آموخت. پدرم نیز به نوبه خود توجه کردن را به دیگران یاد داد و بعد به آنان آموخت که افکار و مشاهداتشان را روی کاغذ بیاورند. 0 3 فاطمهالسادات شهروش 1403/9/17 پرنده به پرنده آن لموت 3.9 23 صفحۀ 10 یکی از مواهب نویسنده بودن آن است که به شما دلیل و بهانهای برای انجام کارهای مختلف، رفتن به جاهای مختلف و سیروسیاحت میدهد. موهبت دیگر نویسنده بودن آن است که نوشتن شما را برمیانگیزد تا به زندگی آن طور که نرم و آهسته، یا سراسیمه و پرشتاب، در اطرافتان میگذرد دقیقتر نگاه کنید. 0 3 فاطمهالسادات شهروش 1403/9/17 پرنده به پرنده آن لموت 3.9 23 صفحۀ 9 پدرم هر روز صبح فرقی نمیکرد شب قبلش تا کی بیدار مانده بود، سر ساعت پنج و سی دقیقه بیدار میشد، به اتاق مطالعهاش میرفت، چند ساعت مینوشت، برای ما صبحانه درست میکرد، با مادرم روزنامه میخواند و بعد به اتاقش برمیگشت و مابقی صبح را نیز کار میکرد. تازه خیلی سال بعد بود که فهمیدم پدرم این کار را با میل و اراده خودش برای امرار معاش انجام میدهد، و اینکه او بیکار یا بیمار روانی نیست. دلم میخواست او شغل ثابت و منظمی داشته باشد. شغلی که برایش کراواتی بزند و در دفتر کوچکی بنشیند و سیگار دود کند. 0 13 فاطمهالسادات شهروش 1403/8/19 دغدغههای فرهنگی 4.5 17 صفحۀ 120 متأسفانه اغلب جوانان ما، اصلاً از انقلابهای دیگر خبر ندارند. 0 8 فاطمهالسادات شهروش 1403/8/19 دغدغههای فرهنگی 4.5 17 صفحۀ 119 یک عده انتظار داشتند که بشوند ستاره درخشان انقلاب، به کمتر از او راضی نبودند. یک ذره پایینترش را قبول نداشتند. به مجردی که به آنها یک ذره بیمحلی شد، از طرف یک کسی یا یک جمعی یا مردمی اسمشان نیامد، یادشان مطرح نشد؛ اینها هم از انقلاب قهر کردند، رفتند کنار. 0 2
بریدههای کتاب فاطمهالسادات شهروش فاطمهالسادات شهروش 1404/2/28 یک عدد مامان به فروش می رسد کاره سانتوس 3.9 7 صفحۀ 83 آدمبزرگها یک عالمه دوز و کلک بلدند تا چیزی را که میخواهند، از زیر زبان آدم بکشند بیرون 0 4 فاطمهالسادات شهروش 1404/2/28 یک عدد مامان به فروش می رسد کاره سانتوس 3.9 7 صفحۀ 76 بایدها و نبایدهای بزرگترها هر لحظه تغییر میکند؛ ولی هیچ وقت خوب نیست. 0 7 فاطمهالسادات شهروش 1404/2/28 یک عدد مامان به فروش می رسد کاره سانتوس 3.9 7 صفحۀ 74 واقعا هیچ کس خیال ندارد یک آدم آهنی اختراع کند که مشقهای آدم را بنویسد؟ 0 8 فاطمهالسادات شهروش 1404/2/28 یک عدد مامان به فروش می رسد کاره سانتوس 3.9 7 صفحۀ 73 وقتی بزرگترها سؤال میپرسند، همیشه از ما انتظار ندارند جواب بدهیم 0 3 فاطمهالسادات شهروش 1404/2/28 یک عدد مامان به فروش می رسد کاره سانتوس 3.9 7 صفحۀ 32 گاهی اوقات ما بچهها دو سال وقت لازم داریم تا چیزی را بفهمیم؛ ولی در نهایت میفهمیم. مهم این است که اعتمادبهنفسمان را از دست ندهیم. 0 5 فاطمهالسادات شهروش 1404/2/15 یک عدد مامان به فروش می رسد کاره سانتوس 3.9 7 صفحۀ 17 برای جدب مشتری فقط باید چیزهای خوب بگویی. چیزهای بد را خودشان به وقتش میفهمند؛ وقتی کار از کار گذشته و راه برگشتی نیست. 0 6 فاطمهالسادات شهروش 1403/9/20 پرنده به پرنده آن لموت 3.9 23 صفحۀ 38 شما صاحب آن چیزهایی هستید که برایتان اتفاق افتاده است. اگر دوران کودکیتان چنگی به دل نمیزده، احتمالاً این فکر را رفتهرفته در سر پروراندهاید که اگر حقیقت را درباره آنچه واقعاً در خانوادهتان میگذشته بگویید یک انگشت اشاره سفید و استخوانی دراز از لای ابری بیرون خواهد جست و ضمن اشارهکردن به شما این فرمان را با صدایی ترسناک و رعدآسا به شما ابلاغ خواهد کرد که «ما به تو گفتیم که نگویی» 0 3 فاطمهالسادات شهروش 1403/9/20 پرنده به پرنده آن لموت 3.9 23 صفحۀ 36 فلانری اوکانر گفته است هرکس دوران کودکی را سپری کرده باشد مواد و مصالح کافی برای آنکه باقی عمرش را بنویسد دارد. 0 7 فاطمهالسادات شهروش 1403/9/18 پرنده به پرنده آن لموت 3.9 23 صفحۀ 25 عمل نوشتن برای گرفتن پاداشی نیست؛ نوشتن خود پاداش خویش است. 0 15 فاطمهالسادات شهروش 1403/9/18 پرنده به پرنده آن لموت 3.9 23 صفحۀ 25 نوشتن چیزهای زیادی برای دادن و بخشیدن و عطاکردن دارد، چیزهای زیادی برای آموزاندن دارد، و نیز چیزهای زیادی برای غافلگیری و شگفتزده کردن 0 6 فاطمهالسادات شهروش 1403/9/18 پرنده به پرنده آن لموت 3.9 23 صفحۀ 21 نوشتن را هر روز ساعات و دقایقی انجام بده. آن را طوری انجام بده انگار میخواهی گامهای موسیقی را روی پیانو تمرین کنی. آن را مثل کاری که قبلا آن را با خودت هماهنگ کردهای و برنامهاش را ریختهای انجام بده. آن را مثل قول شرفی که دادهای و حال باید به آن وفا کنی انجام بده. و با خودت عهد کن که کارهایی را به انجام برسانی و تمامشان کنی 0 0 فاطمهالسادات شهروش 1403/9/17 پرنده به پرنده آن لموت 3.9 23 صفحۀ 18 طرز فکر من لزوماً عمیقتر نبود، اما در اعماق وجودم کشاکشی برپا بود تا شیوهای خلاق یا معنوی یا زیبایی شناختی برای دیدن جهان پیدا کنم و آن را در سرم سامان بخشم. 0 1 فاطمهالسادات شهروش 1403/9/17 پرنده به پرنده آن لموت 3.9 23 صفحۀ 13 در پس دیدن اثری چاپشده از خودت فکر معرکهای خوابیده؛ این فکر که میتوانی توجه بسیاری را جلب کنی،بدون آنکه مجبور باشی عملاً در جایی حضور به هم رسانی. افراد دیگری که حرفی برای گفتن دارند یا میخواند مؤثر واقع شوند، کسانی مانند موزیسینها یا بازیکنان بیسبال یا سیاستمداران، مجبورند بیرون بروند و جلوی مردم ظاهر شوند؛ اما نویسندگان، که عموماً خجالتی هستند، میتوانند در خانه بمانند و همچنان معاشرتی باشند. این امر مزایای واضح بسیاری دارد. برای مثال، مجبور نیستی لباس رسمی بپوشی، و نمیشنوی که همان اول کارت هواَت کنند. 0 1 فاطمهالسادات شهروش 1403/9/17 پرنده به پرنده آن لموت 3.9 23 صفحۀ 12 «اثری از تو چاپ شده است؛ پس هستی» (چاپ شدهام؛ پس هستم). چه کسی میداند که این میل و اشتیاق اصلاً چیست؟ اینکه جایی خارج از خودت ظاهر شوی، به جای آنکه احساس کنی درون ذهن مغشوشت گیر کردهای 0 2 فاطمهالسادات شهروش 1403/9/17 پرنده به پرنده آن لموت 3.9 23 صفحۀ 11 هرقدر هم که مالامال از ایده و احساس باشیم، یک جا ناگزیریم که عملاً بنشینیم و بنویسیم. 0 5 فاطمهالسادات شهروش 1403/9/17 پرنده به پرنده آن لموت 3.9 23 صفحۀ 10 نوشتن به پدرم توجه کردن را آموخت. پدرم نیز به نوبه خود توجه کردن را به دیگران یاد داد و بعد به آنان آموخت که افکار و مشاهداتشان را روی کاغذ بیاورند. 0 3 فاطمهالسادات شهروش 1403/9/17 پرنده به پرنده آن لموت 3.9 23 صفحۀ 10 یکی از مواهب نویسنده بودن آن است که به شما دلیل و بهانهای برای انجام کارهای مختلف، رفتن به جاهای مختلف و سیروسیاحت میدهد. موهبت دیگر نویسنده بودن آن است که نوشتن شما را برمیانگیزد تا به زندگی آن طور که نرم و آهسته، یا سراسیمه و پرشتاب، در اطرافتان میگذرد دقیقتر نگاه کنید. 0 3 فاطمهالسادات شهروش 1403/9/17 پرنده به پرنده آن لموت 3.9 23 صفحۀ 9 پدرم هر روز صبح فرقی نمیکرد شب قبلش تا کی بیدار مانده بود، سر ساعت پنج و سی دقیقه بیدار میشد، به اتاق مطالعهاش میرفت، چند ساعت مینوشت، برای ما صبحانه درست میکرد، با مادرم روزنامه میخواند و بعد به اتاقش برمیگشت و مابقی صبح را نیز کار میکرد. تازه خیلی سال بعد بود که فهمیدم پدرم این کار را با میل و اراده خودش برای امرار معاش انجام میدهد، و اینکه او بیکار یا بیمار روانی نیست. دلم میخواست او شغل ثابت و منظمی داشته باشد. شغلی که برایش کراواتی بزند و در دفتر کوچکی بنشیند و سیگار دود کند. 0 13 فاطمهالسادات شهروش 1403/8/19 دغدغههای فرهنگی 4.5 17 صفحۀ 120 متأسفانه اغلب جوانان ما، اصلاً از انقلابهای دیگر خبر ندارند. 0 8 فاطمهالسادات شهروش 1403/8/19 دغدغههای فرهنگی 4.5 17 صفحۀ 119 یک عده انتظار داشتند که بشوند ستاره درخشان انقلاب، به کمتر از او راضی نبودند. یک ذره پایینترش را قبول نداشتند. به مجردی که به آنها یک ذره بیمحلی شد، از طرف یک کسی یا یک جمعی یا مردمی اسمشان نیامد، یادشان مطرح نشد؛ اینها هم از انقلاب قهر کردند، رفتند کنار. 0 2