بریدههای کتاب Seddiqe_dyr Seddiqe_dyr 1404/5/24 و هر روز صبح راه خانه دورتر و دورتر می شود فردریک بکمن 4.1 93 صفحۀ 38 0 1 Seddiqe_dyr 1404/5/18 دیالمه محمدمهدی خالقی 3.7 7 صفحۀ 110 0 0 Seddiqe_dyr 1404/5/18 دیالمه محمدمهدی خالقی 3.7 7 صفحۀ 22 0 0 Seddiqe_dyr 1404/5/18 دیالمه محمدمهدی خالقی 3.7 7 صفحۀ 18 0 0 Seddiqe_dyr 1404/5/15 انسان در قالب زمان: سخنرانی شهید عبدالحمید دیالمه (مکان: دانشکده ادبیات - مشهد) سیدعبدالحمید دیالمه 4.4 1 صفحۀ 46 اگر خدا را فراموش کردی، حتما خودت هم به دست فراموشی سپرده خواهی شد و اگر خودت به دست فراموشی سپرده شدی، از درون خالی می شوی؛ به طوری که این درون خالی، بیشتر از آن که محل حیات خودش باشد، محلی برای حیات دیگرانی غیر از خود اوست. 0 1 Seddiqe_dyr 1404/5/15 انسان در قالب زمان: سخنرانی شهید عبدالحمید دیالمه (مکان: دانشکده ادبیات - مشهد) سیدعبدالحمید دیالمه 4.4 1 صفحۀ 46 اگر تنها بعد مادی در انسان تقویت شد، او در زمان اسیر میشود و در نتیجه از حرکت باز می ماند. وقتی حرکت نکرد، میپوسد و از بین می رود.گ 0 1 Seddiqe_dyr 1404/5/12 زخم داوود سوزان ابوالهواء 4.4 84 صفحۀ 390 تو رُ کشتن و تو تیتر روزنامههاشون خاکت کردن. 0 3 Seddiqe_dyr 1404/5/12 زخم داوود سوزان ابوالهواء 4.4 84 صفحۀ 379 از یه جایی، از بالای سر مرده ها و خرابه ها و گرد و غبار مرگ، صدای اذان میاد. مؤذن از یه جای دور اذان میگه و جمله هاش، تو هوای متعفن این خرابه مثل گلای غمگین سوسن، چرخ میخورن و رو سر مرده ها میریزن، رو سر من. و من تو پژواک دل نشین صدای شرقی غرق میشم. 0 1 Seddiqe_dyr 1404/5/12 زخم داوود سوزان ابوالهواء 4.4 84 صفحۀ 362 برای تو ای شهر دعاها، دعا میکنیم. یا بهیة المساکین... ای گل سرخ تمام شهر ها چشم هایمان را هر روز به زیارت تو میفرستیم... تا درد کلیساهایت را فروبنشانیم و غم مسجد هایت را جارو بکشیم... 0 1 Seddiqe_dyr 1404/5/11 زخم داوود سوزان ابوالهواء 4.4 84 صفحۀ 263 زمین ما را نمی خواهد زمین ما را نمی خواهد و در آخر، ما را کنار خواهد زد تا عبور آسان شود. ما جسم را قطعه قطعه خواهیم کرد و این آخرین راهی است که باقی مانده. بعد از آخرین مرزها به کجا می توان رفت؟ و پرنده، بعد از آخرین آسمان، به کجا پرواز میتواند کرد؟ 0 1 Seddiqe_dyr 1404/5/10 زخم داوود سوزان ابوالهواء 4.4 84 صفحۀ 103 قصهی اون، قصهی همه بود. قصهی آوارگی، قصهی تحقیر شدن تا مغز استخون، قصهی اینکه ما رُ مثل یه تیکه آشغال پرت کرده بودن به جایی که حتی به درد موش ها هم نمیخورد. قصهی اینکه بدون هیچ حقی، بدون خونه، بدون زمین و بدون ملیت، کمکم از تاریخ زمین محو میشدیم و همهی دنیا تولد یه کشور تازه رُ تبریک میگفتن، کشوری که روی استخونای ما ساخته میشد، جایی که بهش میگفتن اسرائیل. 0 2 Seddiqe_dyr 1404/5/7 زخم داوود سوزان ابوالهواء 4.4 84 صفحۀ 66 مرگ یحیی حقیقتی را برایشان آشکار کرده بود که آن شب را طاقت فرسا می کرد. چطور ممکن بود مردی نتواند به ملک خودش وارد شود و سر قبر زنش برود و میوه هایی را بخورد که چهل پشتش آنها را کاشته و خورده بودند، بدون اینکه کشته شود؟ 0 4 Seddiqe_dyr 1404/5/6 عقل و عاقل و معقول محمدتقی جعفری تبریزی 5.0 0 صفحۀ 6 عقل جزئی در گرداب چون و چرا و براهین و قیاسات غوطهور میگردد، در حالیکه عقل کل بدون یقین گامی بر نمیدارد. 0 2 Seddiqe_dyr 1404/5/6 عقل و عاقل و معقول محمدتقی جعفری تبریزی 5.0 0 صفحۀ 6 این هم یک حقیقت است که پس از سپری کردن مراحل اولیهی درک و اندیشه و به وسیله مجاهدت با نفس، موجودیت انسان عوض میشود، او اگرچه فلسفههای حرفهای نخواند، مطالب عالی را که فلاسفه با سپری کردن یک عمر هم نمیتوانند به دست بیاورند، در می یابد و مسائل عالیهی جهان هستی را حتی به طور ناخودآگاه درک میکند. 0 1 Seddiqe_dyr 1404/5/6 عقل و عاقل و معقول محمدتقی جعفری تبریزی 5.0 0 صفحۀ 5 چون ز خود رستی همه برهان شدی چونکه گفتی بنده ام سلطان شدی 0 2 Seddiqe_dyr 1404/5/4 دیالمه محمدمهدی خالقی 3.7 7 صفحۀ 88 0 2 Seddiqe_dyr 1404/5/4 دیالمه محمدمهدی خالقی 3.7 7 صفحۀ 88 0 2 Seddiqe_dyr 1404/5/4 دیالمه محمدمهدی خالقی 3.7 7 صفحۀ 110 0 7 Seddiqe_dyr 1404/1/14 انسان خلوت و خلوت انسان سیدعبدالحمید دیالمه 4.4 3 صفحۀ 43 زمانی که فرد از جامعهٔ خلوتشدهٔ خودش جدا شد، دریافت که در چنین جامعه شرکزدهای که ضوابط اسلامی و اعتقادی به اجرا در نمیآید و اقتصاد و طبقات اجتماع مردم در وضعیت و رهبری صحیحی حرکت نمیکنند، نخواهد توانست به حد اعلای عبودیت الهی برسد. پس باید این موانع را در این جوامع از بین ببرد و نیز خودِ جامعهٔ شرک زده را، و جامعهٔ توحیدی ایجاد کند؛ اما نه اینکه جامعهٔ توحیدی را به خاطر خود آن جامعه توحیدی ایجاد کند؛ بلکه به آن دلیل که در آن جامعهٔ توحیدی می تواند در حد اعلا خدا را بپرستد. 0 12 Seddiqe_dyr 1404/1/10 کتاب دلبستگی ها ادواردو گالئانو 1.5 0 صفحۀ 151 استعمارگری نامرئی، در عوض، تو را متقاعد میکند که خدمتکار سرنوشت بودنت ناتوانی طبیعت تو است: تو را متقاعد میکند که نمیشود گفت، نمیشود عمل کرد، نمیشود بود. فرهنگ وحشت (۱) 0 2
بریدههای کتاب Seddiqe_dyr Seddiqe_dyr 1404/5/24 و هر روز صبح راه خانه دورتر و دورتر می شود فردریک بکمن 4.1 93 صفحۀ 38 0 1 Seddiqe_dyr 1404/5/18 دیالمه محمدمهدی خالقی 3.7 7 صفحۀ 110 0 0 Seddiqe_dyr 1404/5/18 دیالمه محمدمهدی خالقی 3.7 7 صفحۀ 22 0 0 Seddiqe_dyr 1404/5/18 دیالمه محمدمهدی خالقی 3.7 7 صفحۀ 18 0 0 Seddiqe_dyr 1404/5/15 انسان در قالب زمان: سخنرانی شهید عبدالحمید دیالمه (مکان: دانشکده ادبیات - مشهد) سیدعبدالحمید دیالمه 4.4 1 صفحۀ 46 اگر خدا را فراموش کردی، حتما خودت هم به دست فراموشی سپرده خواهی شد و اگر خودت به دست فراموشی سپرده شدی، از درون خالی می شوی؛ به طوری که این درون خالی، بیشتر از آن که محل حیات خودش باشد، محلی برای حیات دیگرانی غیر از خود اوست. 0 1 Seddiqe_dyr 1404/5/15 انسان در قالب زمان: سخنرانی شهید عبدالحمید دیالمه (مکان: دانشکده ادبیات - مشهد) سیدعبدالحمید دیالمه 4.4 1 صفحۀ 46 اگر تنها بعد مادی در انسان تقویت شد، او در زمان اسیر میشود و در نتیجه از حرکت باز می ماند. وقتی حرکت نکرد، میپوسد و از بین می رود.گ 0 1 Seddiqe_dyr 1404/5/12 زخم داوود سوزان ابوالهواء 4.4 84 صفحۀ 390 تو رُ کشتن و تو تیتر روزنامههاشون خاکت کردن. 0 3 Seddiqe_dyr 1404/5/12 زخم داوود سوزان ابوالهواء 4.4 84 صفحۀ 379 از یه جایی، از بالای سر مرده ها و خرابه ها و گرد و غبار مرگ، صدای اذان میاد. مؤذن از یه جای دور اذان میگه و جمله هاش، تو هوای متعفن این خرابه مثل گلای غمگین سوسن، چرخ میخورن و رو سر مرده ها میریزن، رو سر من. و من تو پژواک دل نشین صدای شرقی غرق میشم. 0 1 Seddiqe_dyr 1404/5/12 زخم داوود سوزان ابوالهواء 4.4 84 صفحۀ 362 برای تو ای شهر دعاها، دعا میکنیم. یا بهیة المساکین... ای گل سرخ تمام شهر ها چشم هایمان را هر روز به زیارت تو میفرستیم... تا درد کلیساهایت را فروبنشانیم و غم مسجد هایت را جارو بکشیم... 0 1 Seddiqe_dyr 1404/5/11 زخم داوود سوزان ابوالهواء 4.4 84 صفحۀ 263 زمین ما را نمی خواهد زمین ما را نمی خواهد و در آخر، ما را کنار خواهد زد تا عبور آسان شود. ما جسم را قطعه قطعه خواهیم کرد و این آخرین راهی است که باقی مانده. بعد از آخرین مرزها به کجا می توان رفت؟ و پرنده، بعد از آخرین آسمان، به کجا پرواز میتواند کرد؟ 0 1 Seddiqe_dyr 1404/5/10 زخم داوود سوزان ابوالهواء 4.4 84 صفحۀ 103 قصهی اون، قصهی همه بود. قصهی آوارگی، قصهی تحقیر شدن تا مغز استخون، قصهی اینکه ما رُ مثل یه تیکه آشغال پرت کرده بودن به جایی که حتی به درد موش ها هم نمیخورد. قصهی اینکه بدون هیچ حقی، بدون خونه، بدون زمین و بدون ملیت، کمکم از تاریخ زمین محو میشدیم و همهی دنیا تولد یه کشور تازه رُ تبریک میگفتن، کشوری که روی استخونای ما ساخته میشد، جایی که بهش میگفتن اسرائیل. 0 2 Seddiqe_dyr 1404/5/7 زخم داوود سوزان ابوالهواء 4.4 84 صفحۀ 66 مرگ یحیی حقیقتی را برایشان آشکار کرده بود که آن شب را طاقت فرسا می کرد. چطور ممکن بود مردی نتواند به ملک خودش وارد شود و سر قبر زنش برود و میوه هایی را بخورد که چهل پشتش آنها را کاشته و خورده بودند، بدون اینکه کشته شود؟ 0 4 Seddiqe_dyr 1404/5/6 عقل و عاقل و معقول محمدتقی جعفری تبریزی 5.0 0 صفحۀ 6 عقل جزئی در گرداب چون و چرا و براهین و قیاسات غوطهور میگردد، در حالیکه عقل کل بدون یقین گامی بر نمیدارد. 0 2 Seddiqe_dyr 1404/5/6 عقل و عاقل و معقول محمدتقی جعفری تبریزی 5.0 0 صفحۀ 6 این هم یک حقیقت است که پس از سپری کردن مراحل اولیهی درک و اندیشه و به وسیله مجاهدت با نفس، موجودیت انسان عوض میشود، او اگرچه فلسفههای حرفهای نخواند، مطالب عالی را که فلاسفه با سپری کردن یک عمر هم نمیتوانند به دست بیاورند، در می یابد و مسائل عالیهی جهان هستی را حتی به طور ناخودآگاه درک میکند. 0 1 Seddiqe_dyr 1404/5/6 عقل و عاقل و معقول محمدتقی جعفری تبریزی 5.0 0 صفحۀ 5 چون ز خود رستی همه برهان شدی چونکه گفتی بنده ام سلطان شدی 0 2 Seddiqe_dyr 1404/5/4 دیالمه محمدمهدی خالقی 3.7 7 صفحۀ 88 0 2 Seddiqe_dyr 1404/5/4 دیالمه محمدمهدی خالقی 3.7 7 صفحۀ 88 0 2 Seddiqe_dyr 1404/5/4 دیالمه محمدمهدی خالقی 3.7 7 صفحۀ 110 0 7 Seddiqe_dyr 1404/1/14 انسان خلوت و خلوت انسان سیدعبدالحمید دیالمه 4.4 3 صفحۀ 43 زمانی که فرد از جامعهٔ خلوتشدهٔ خودش جدا شد، دریافت که در چنین جامعه شرکزدهای که ضوابط اسلامی و اعتقادی به اجرا در نمیآید و اقتصاد و طبقات اجتماع مردم در وضعیت و رهبری صحیحی حرکت نمیکنند، نخواهد توانست به حد اعلای عبودیت الهی برسد. پس باید این موانع را در این جوامع از بین ببرد و نیز خودِ جامعهٔ شرک زده را، و جامعهٔ توحیدی ایجاد کند؛ اما نه اینکه جامعهٔ توحیدی را به خاطر خود آن جامعه توحیدی ایجاد کند؛ بلکه به آن دلیل که در آن جامعهٔ توحیدی می تواند در حد اعلا خدا را بپرستد. 0 12 Seddiqe_dyr 1404/1/10 کتاب دلبستگی ها ادواردو گالئانو 1.5 0 صفحۀ 151 استعمارگری نامرئی، در عوض، تو را متقاعد میکند که خدمتکار سرنوشت بودنت ناتوانی طبیعت تو است: تو را متقاعد میکند که نمیشود گفت، نمیشود عمل کرد، نمیشود بود. فرهنگ وحشت (۱) 0 2